با وجود اینکه تا کنون کارشناسان بر این باور بودند که پیرنگ کتابهای داستان بین 3 تا 30 منحنی عاطفی و احساسی (Sentiment Arcs) دارند، محققان ادبی در بررسیهای جدید مدعی شدهاند که فقط 6 منحنی اصلی در زیرساختهای روایی داستانها را پیدا کردهاند.
محققان در بررسیهای خود روی 1700 داستان با استفاده از روش دادهیابی پیچیده به مکانیابی واژگان مرتبط با احساسات منفی و مثبت در داستانها پرداختهاند تا بتوانند مجموعه نقاط پیچشهای هر داستان را بیابند.
یک پیچش یا منحنی احساسی مشابه زیرساختهای پیرنگ داستان عمل میکند که با تقویت واکنش احساسی از جانب خواننده اصل قصه را روایت میکند. مثالهایی چون «مرد به درون چاله میافتد، مرد از درون چاله بیرون میآید» یا مثال معرفتر آن، «پسر دختر را ملاقات میکند، پسر دختر را از دست میدهد، پسر دختر را بهدست میآورد» از نمونههای بارز و ساده یک منحنی احساسی است.
با این حال در آزمایشگاه مطالعات داستانی در دانشگاه «ورمونت»، محققان از روش تحلیلی حساسی برای یافتن نقشه پیچشهای احساسی استفاده کردهاند. این تحقیق بر مبنای این ایده شکل گرفته است که واژگان هم بار مثبت دارند و هم عاطفی؛ بنابراین کلمات ابزار مناسبی برای اندازهگیری ظرفیت احساسی و عاطفی متن و اینکه چگونه این احساسات از لحظهای به لحظه دیگر تغییر میکنند بهشمار میروند.
سپس تیم تحقیقات با این روش به تحلیل قطبهای عاطفی در نرمافزار «ورد ویندوز» پرداخته و با تطابق آنها با متن تلاش کردهاند تا تصویری از چگونگی تغییرات ظرفیتهای احساسی به دست آورند.
این تحلیل بر متون داستانی موجود در وبسایت «پروژه گوتنبرگ» استوار شده است که هر کدام بیش از 150 بار دریافت و دانلود شدهاند.
در پایان با استفاده از تکنیک استخراج دادهها (Data – Mining) محققان توانستهاند به 6 گونه اصلی منحنی عاطفی و احساسی دست یابند: فرود – فراز – فرود، همچون «ادیپ شهریار»، فراز و سپس فرود مانند داستانهای «هانس کریستین اندرسن»، فرود و سپس یک فراز مثل «جادوگر شهر اوز»، فرود ثابت مثل «رمئو و ژولیت»، فراز ثابت مثل داستانهای به ثروت رسیدن فقرا مانند «ماجراهای زیرزمینی آلیس» (Alice`s Adventures Underground)، نوشته «لوییس کارول» و فراز – فرود – فراز مانند داستان «سیندرلا».
در مقاله منتشر شده در نشریه «آرکسیو» (arXiv) محققان درباره این تحقیق نوشتهاند: «ما برای هر یک از 6 منحنی عاطفی اصلی نزدیکترین داستانهای دارای چنین مشخصهای را آزمودهایم. حتی داستانهای هری پاتر که دارای پیرنگ داستانی چندگانه است از همین فرمولها پیروی میکنند. به طور خاص هری پاتر در طبقه منحنی عاطفی و خط داستانی ثروتمند شدن فقیر و یا کشتن هیولا قرار میگیرد.»
به دنبال این کشف تیم تحقیق پا را فراتر گذاشته و به بررسی ارتباط میان منحنی عاطفی و تعداد انتخاب کتاب در وبسایتها پرداختهاند تا دریابند که کدام گونه منحنی از مقبولیت عام بیشتری برخوردار است. یافتههای این تحقیق نشان داده است که داستانهایی با فراز – فرود چون «ایکاروس» و فرود – فراز – فرود چون «ادیپ» و داستانهایی با منحنیهای پیچیدهتر از مقبولیت بیشتری برخوردار هستند.
بنابراین تحقیقات مشهورترین و محبوبترین داستانها برای هر منحنی عاطفی عبارتند:
فرود – فراز – فرود: «ادیپ شهریار» (سوفکل)، «کتاب شگفتانگیز داستانهای انجیل» (لوگان مارشال) و «سزپنت ریور» (The Serpent River) (رابینسون هوران)
فراز – فرود: «داستانهای هانس کریستین اندرسن»، «قطار سریعالسیرلسیر رم» (آرتور گریفیس)، «چگونه طبیعت انسان را بخوانیم» (آتکینسون)
فرود – فراز: «جادوی شهر اوز» (The Magic of Oz) (فرانک باوم)، «تدی خرسه» (جان والتر براتون)، زندگینامه خودنوشت سنت آگوستوس» و «گردباد» (جوزف کنراد)
فرود ثابت: «رمئو و ژولیت» (ویلیام شکسپیر)، «خانه خونآشام» (جورج سیلوستر ویرک) و «رقص»
فراز ثابت: «ماجراهای زیرزمین آلیس» (لوییس کارول)، «رویا» (اچ جی ولز)، «نالههای زندان» (اسکار وایلد) و «کمدی انسانی» (ویلیام سارویان)
فراز – فرود – فراز: «سیندرلا»، «سرود کریسمس» (چارلز دیکنز)، و «سفسطهباز» (Sophist).
نظر شما