«آنجلا فلورنوی»، رماننویس و نامزد جایزه ملی کتاب آمریکا چندی پیش گفته بود که: «به نظر من تلاش نویسندگان رنگینپوست برای این که بخواهند مردم به آثارشان توجه کنند، بار اضافی بر دوش آنان است. اما آنها باید پاسخگو باشند.» در واکنش به این سخن «جین هو» (Jean Ho) نویسنده اهل لسآنجلس گفته است، مسئول تنوع در نشر کتاب فقط نویسندگان نیستند.
در جهان کتاب و ادبیات، «تنوع» و یا «گوناگونی» در سالهای اخیر در کنار مباحث فرهنگی و رسانهای، به بحثی داغ بدل شده است. از آنجایی که به نظر میرسد تعداد کمی از نویسندگان رنگینپوست خوش درخشیدهاند، آمار جمعیتی آثار آنان در پس پرده صحنه نشر همچنان سفید است.
در سال 2015 میلادی، نشر «کتابهای لی و لو» (Lee & Low Books) ناشر مستقل حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان چندفرهنگی نخستین مطالعه جدی را درباره گوناگونی در صنعت نشر انجام داد. یافتهها در این مطالعه که در آن بیش از 40 ناشر و نشریات نقد کتاب مورد نظر قرار گرفتند، نشان داده است که نزدیک به 80 درصد کسانی که در صنعت نشر کار میکنند خود را سفید میدانند.
این مطالعه همچنین درباره آمار جمعیتی کارکنان نیز کار کرده است و نشان داده، در بخش بازاریابی و تبلیغات، 77 درصد سفیدپوست بودهاند. اینها کسانی هستند که درباره موقعیت کتابها در رسانهها و در میان مشتریان کتاب تصمیمگیری میکنند؛ و اینکه چگونه و به کجا نویسندگان را بفرستند – ملاحظاتی مورد انتقاد که به نظر میرسد در موفقیت هر ناشری میتواند موثر باشد. برای نویسندگان رنگینپوست فقدان گوناگونی در واحدهای تبلیغات کتاب درست مانند ناقوس مرگ است.
«کیما جونز»، مالک موسسه تبلیغاتی «هنرهای ادبی جک جونز» میگوید: «به زنان رنگینپوست بیشتری در عرصه نشر کتاب و در جایگاه قدرت نیازمندیم. آن طوری که من دیگر کلوپهای کتاب، جلسات گپ و گفت، نشستهای کتابخوانی و موسساتی که به نویسندگان رنگینپوست و یا حتی به نویسندگان معلول و دیگر هنرمندان اقلیت و به حاشیه رانده شده میپردازند را میبینم به خودم میگویم بله! این همان چیزی است که به آن نیاز داریم.»
به عنوان یک کارشناس تبلیغات، «جونز» متخصص بازاریابی خاص فرهنگهای دیگر است. موسسه او به طور عمده با نویسندگانی همکاری دارد که از نظر تاریخی بسیار کم مورد توجه قرار گرفتهاند؛ در فهرست مشتریان او کسانی هستند همچون «دولن پرکینز – والدز»، رماننویس مطرح از منظر نیویورک تایمز، «لیلیام ریورا»، نویسنده معاصر نوجوانان و «سارا شولمن»، نویسنده و فعال اجتماعی. او همچنین معرفی کننده «کیمبلیو»، سازمان حامی نویسندگان آثار داستانی از حوزه زبانی آفریقا بوده است.
وی اظهار میدارد: «باید تائید کنم که آثار نویسندگانی که به نظر میرسند در اقلیت هستند را ناشران نمیدانند چگونه باید بازاریابی کنند؛ چگونه باید درباره آنها صحبت کنند و یا چگونه برای آنان مخاطب پیدا کنند؛ اینها نویسندگانی هستند من به آنان علاقهمند هستم.»
«جونز» موسسه تبلیغاتی خود را در سال 2015 تاسیس کرد؛ کمتر از یک سال «هنرهای ادبی جک جونز» از دو مشتری به 17 مشتری رسید. مالک این موسسه میگوید: «95 درصد مشتریان من را رنگینپوستان تشکیل میدهند.» و این چیزی است که او به آن افتخار میکند. «جونز» در توصیف خود میگوید: «دختر عجیب سیاه اهل هارلم.» او میافزاید: «من با خواندن بزرگ شدهام؛ از کتاب «پدر یک شماره فراری بود» تا آثار «گیل جونز»، «ساندرا گیزنراس»، «تونی موریسون»، «تونی کید بامبارا» و «جون جوردن».
«جونز» خود بومی نیویورکسیتی است و اکنون در لسآنجلس زندگی میکند؛ جایی که از زمان بردن جایزه مرکز قلم آمریکا برای ظهور و بروز صداهای دیگر را دریافت کرد. او به غیر از حرفه تبلیغات کتاب، شاعر، نویسنده و مقالهنویسی است که در حال حاضر در کالج «وارن ویلسون» دوره کارشناسی ارشد ادبیات داستانی را میگذراند.
کارشناسان تبلیغات نشری چون «جونز» با تجربه کار کردن با مخاطبان چندفرهنگی و کسانی که روشهای جدیدی را در حوزه آنلاین بهکار گرفتهاند احساس مهم بودن میکنند؛ آ« هم در دورانی که به نظر میرسد دنیای ادبیات بیش از پیش با صداهای به حاشیه رانده شده آکنده شده است. در فهرست نهایی نامزدهای جایزه «پن / رابرت بینگهام» در سال 2016 که 25 هزار دلار است، اسامی نویسندگان رنگینپوست بسیاری دیده میشود که خود «فلورنوی» یکی از آنها است. یکی دیگر از نامزدهای این فهرست «ویت تانا انگوین» (Viet Thanh Nguyen) بود که برای رمان «غمخوار» (The Sympathizer) نیز نامزد جایزه «پولیتزر» بود.
«جونز» تصدیق میکند که: «ما اکنون در جایگاه زیبایی قرار گرفتهایم.» اما نکتهای را نیز یادآور میشود. «آنچه من را اذیت میکند زمانی است که مردم میگویند ما در لحظه فرهنگی خاصی به سر میبریم. در واقع این گونه نیست ... سیاهپوستان و دیگر رنگینپوستان برای دههها تولید کنندگان فرهنگ از طریق هنر، ادبیات و موسیقی بودهاند. اما الان است که آنها در تاریخ نشر دیده، به رسمیت شناخته شده و جایزه میگیرند.»
البته به عنوان یک فرد رنگینپوست بودن به طور خودکار یک مبلغ و ناشر کتاب را وانمیدارد. «جونز» میگوید: «کافی نیست که بپوییم به عنوان مثال سیاهپوستان این کتاب را میخوانند. این افراد یک بعدی نیستند. یا اینکه بگوییم این نویسنده ژاپنی است پس بیایید در کانون ژاپنیها کاری انجام دهیم؛ همه چیز به همین سادگی نیست.»
این کارشناس نشر و تبلیغات کتاب بر این باور است که هر مشتری خاص و ویژه است. او تمامی راهها حتی گروههای هوادار فوتبال آسیای جنوبی تا رسانههای ترینیداد و نیز کلوپهای زنان بازنشسته آمریکایی – آفریقایی را در پروژههای پیشین خود دنبال کرده تا بتواند همه را در معرفی یک کتاب درگیر کند. او هم به عنوان یک مبلغ پیشرو کتاب عمل میکند و هم ایجاد کننده گروههای فرهنگی کتاب در حالی که دیگر ناشران فقط بر رسانههای سنتی و مهم تمرکز کردهاند.
بنابر گزارش منتشر شده سال 2015، تا سال 2020 بیش از نیمی از کودکان زیر 18 سال آمریکایی جز گروههای نژادی و یا اقلیتهای قومی خواهند بود. این گونه که جمعیت آمریکا به سوی «اقلیت – اکثریت» پیش میرود آیا میتوان به دیدن کتابهایی درباره و یا نوشته شده توسط رنگینپوستان امیدوار بود؟
آن گونه که طی 20 سال گذشته مشاهده شده است، تغییرات به آهستگی خود را نشان میدهد. مرکز مشارکتهای کتاب کودک از سال 1994 تعداد کتابهای نوشته شده توسط آمریکایی-آفریقاییها، آمریکایی-آسیاییها، بومیان آمریکا و اقوام لاتین را رصد کرده است؛ طی 20 سال گذشته تعداد کتابهای چندفرهنگی پیرامون 10 درصد در نوسان بود اما با یک جهش ناگهانی این میزان در سال 2015 به 20 درصد رسیده است.
«هانا ایرلیچ»، مدیر تبلیغات و بازاریابی «لی اند لو بوکس» میگوید: «وقتی کتابهای نوع دیگری را بازاریابی میکنید ایجاد ارتباط با افراد موثر درون اجتماعات و گروههایی که کتاب درباره آنها است بسیار مهم است و این کار آنان را به مبلغان شما بدل میکند.» بنابر اظهارات «ایلریچ»، کتابدارها و معلمها همیشه از حامیان کتابهای متفاوت بودهاند. وی میافزاید: «فکر میکنم اوضاع متفاوتتر شده است؛ این روزها تمامی افراد مشغول در طرف فروش به این باور رسیدهاند که آمریکا کشوری با جمعیت متنوع است و ما میبایست برای تمامی مردم کار بازاریابی انجام دهیم.»
به عنوان مثال او به رمان مصور «یامی: آخرین روزهای خپل بخش جنوبی» (Yummy: The Last Days of a Southside Shorty) نوشته «جی. نری»، درباره داستان واقعی زندگی یک نوجوان در میان تبهکاران شیکاگو اشاره میکند که یکی از کتابهای موفق موسسه «لی اند لو» بوده است. «ایرلیچ» میگوید: «ما کمک بسیاری از سوی کتابدارهایی که در مراکز بازپروری نوجوانان کار میکردند دریافت کردیم. برای آنها این کتاب اثری ویژه بود زیرا تا آن زمان کتابی را که حقیقت زندگی دانشآموزان آنها را بیان کند ندیده بودند.»
«جونز» نیز بر این باور است که «فروشگاههای مستقل خیلی از ما دور هستند و کمتر بازاریابی سراغ آنها میرود. این که کتابی را به یک کتابفروشی مستقل بدهید و از او بخواهید آن را در قفسه کتابهای پیشنهادی بگذارد.» او از تعطیلی کتابفروشی «لا کاسا آزول» در منطقه هارلم در سال گذشته ابراز تاسف میکند؛ «این فروشگاه مکان مناسبی بود برای زنان و مردان نویسنده لاتیننژاد؛ برای کسانی که به آثار لاتین علاقهمند هستند. وقتی فروشگاهی را از دست میدهید، بخش از یک گروه اجتماعی را از دست دادهاید.»
در لسآنجلس فروشگاهی به نام «اسو وون» وجود دارد که مال آن یک سیاهپوست است و به مدت سه دهه مشغول به فروش کتاب. «جیمز فوگیت» یکی از شرکای این کتابفروشی میگوید: «فروشگاه ما مکانی است که به نویسندگان سیاهپوست این فرصت را میدهد تا بیایند و آنجا را مثل خانه خود بدانند. وقتی به اینجا میآیند میتوانند درباره آنچه در ذهنشان میگذرد صحبت کنند؛ آنها مالکان فروشگاه را میشناسند و در اینجا با مخاطبان چندفرهنگی و متنوع روبرو هستند.در حالی که وقتی به فروشگاه دیگری میروند احساس متفاوت دیگری دارند.»
«اسو وون» از زمان آغاز به کار در سال 1989 میزبان آدمهای مشهوری چون «محمدعلی کلی»، «تری مکمیلا» و «تا-نهیسی کوتس» در کنار شاعران و نویسندگان دیگر بوده است. «فوگیت» داستانی را درباره نویسنده جوانی تعریف میکند که نخستین کتابش در سال 1995 در این فروشگاه رونمایی شد؛ تعداد نفرات حاضر 10 نفر بودند که 5 تن آنها از کارکنان فروشگاه بودند. در سال 2006 همان نویسنده کتاب دوم خود را در همین مکان رونمایی کرد که حدود هزار نفر در آن مراسم حضور داشتند؛ و «فوگیت» هویت او و دو کتابش با نامهای «رویاهای پردرم» (Dreams from My Father) و «جسارت امید» (The Audacity of Hope) را افشا میکند و میگوید: «و اکنون او رییس جمهور آمریکا است!»
این حکایت درباره «باراک اوباما» است و کتابهایش؛ البته هیچ نویسندهای فکر نمیکند که بتواند به چنین مقامی برسد با این وجود «فوگیت» این نکته را یادآور میشود که در «اسو وون»، مالکان در تلاش هستند تا از نویسندگان سیاهپوست در هر سطحی حمایت کنند.
او میگوید: «برای نویسندگاه سیاهپوست و دیگر اقلیتها تاریخ صنعت نشر در آمریکا غیرقابل قبول است. فکر میکنم ما فروشگاهها و مکانهایی داریم که مثل فروشگاه ما باشند. اگر به بیشتر کتابفروشیهای مستقل بروید میبینید که بخشی را به کتابهای آمریکایی-آفریقاییها اختصاص دادهاند اما آیا در تمام چنین کتابفروشیهایی نیز چنین کتابهایی دیده میشوند؟ و این چیزی است که مردم باید آن را ببینند.»
«کیما جونز»، کارشناس تبلیغات کتاب میگوید: «کتابها هیچگاه متوقف نمیشوند. نژادپرستی میگوید نویسندگان سیاهپوست و رنگینپوست نمیتوانند رمانهای بزرگ خلق کنند. چنین بحثی دههها است که ادامه دارد؛ مردم باید ببینند که ادبیات سیاهپوستان و دیگر اقلیتهای قومی و نژادی مبحث انسانشناسی نیست؛ خلق یک هنر است.»
«جونز» به سهم خود سخت در تلاش است تا مطمئن شود مشتریان او به همان اندازه دیگران در عرصه ادبیات فرصت پیروزی داشته باشند. او میگوید که عشق به ادبیات موجب میشود تا به راه خود ادامه دهد؛ «من عاشق کتابها هستم. کسی هیتم که وکالت کتابها را با هر روشی بر عهده گرفتهام. عاشق این هستم که که به خوانندگان صداهای جدید را معرفی کنم؛ صداهایی متفاوت از آنچه اکنون شنیده میشود.»
نظر شما