مصاحبه با «آلخاندرو زامبرا» درباره آخرین کتابش
«انتخابهای چندگانه» کتابی در نقد سیستم کنکور برای ورود به دانشگاه
«آلخاندرو زامبرا»، نویسنده شیلیایی طی مصاحبهای با مجله «رامپس» درباره آخرین کتاب خود تحت عنوان «انتخابهای چندگانه» توضیحاتی را ارائه داده است.
«زامبرا» نگارش این رمان را در سال 1993 آغاز کرد. وی در این سال در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کرد که فقط یک بار در سال برگزار میشود. وی در این کتاب ارزشیابی علمی دانشآموزان به این روش را زیر سؤال میبرد. علاوه بر این داستان وی شیوه روایت تفاوتی دارد. وی معتقد است همانطور که یک اتفاق مشخص در زندگی به گونههای مختلف در ذهن افراد شکل میگیرد داستان وی نیز از زوایای مختلف یک رخداد جذاب را روایت میکند.
شما سیستم آموزشی کشور خود را در این کتاب زیر سؤال میبرید و معتقدید در پاسخ یک سؤال بیشتر از یک گزینه وجود دارد و زاویه دید انسانها در برابر یک پرسش متفاوت است.
بله. این کتاب در آغاز دستنوشته 50 صفحهای بود که من در سال 1993 نوشته بودم. پس از سالها شروع به خواندن دوباره آن کردم. در آغاز ارتباط با شخصیت هجده ساله خودم بسیار برایم سخت بود اما کمی پس از آن به یاد سال امتحان کنکور و چالشهای آن فکر کردم. به سیستمی که سالها به بچهها میآموزد هر سؤال یک پاسخ دارد!
در آغاز نوشتن کتاب میدانستید در نهایت کتابتان به کجا میرسد؟
خیر! موضوع خاصی در ذهن نداشتم. شروع به نوشتن کردم و سعی کردم کتاب را به این روش کشف کنم. روش امتحان گرفتن در مدرسه با نوشتن ادبیات داستانی کاملاً فرق دارد. برای نوشتن یک داستان به روش سیستم آموزشی باید همه چیز را برنامهریزی کنید و نقشهای برای بخشهای مختلف کتاب خود داشته باشید اما در ادبیات خلاق چنین نیست و ممکن است نویسنده نگارش اثر خود را از پایان قصه آغاز کند.
درباره جلد کتاب شما نیز پرسشی دارم. روی جلد کتاب سوالی طرح کردهاید که «به نظر شما این کتاب در چه قالبی است؟ الف. داستانی ب. غیرداستانی ج. شعر. د. همه موارد!
آیا به نظر شما کتابتان در قالب شعر میگنجد؟!
بستگی به دید خواننده دارد اما من با این سؤال میخواستم بگویم از نظر من کتاب به هیچ ژانر خاصی تعلق ندارد و نظر شما در تعیین گونه آن مؤثر است.
فکر نمیکنید زندگی در حکومت تحت حکومت «پینوشه» در «شیلی» سبب شد به اینجا برسید؟
وقتی بچه بودم به نظرم همه چیز در دنیای بزرگسالی ملالآور بود زیرا بزرگترها با هم سخن نمیگفتند و دلشان نمیخواستند ارتباط زیادی با دیگران برقرار کنند. بعدها متوجه شدم فرق زیادی بین ساکت ماندن و ساکت کردن وجود دارد. ساکت شدن یک انتخاب است اما وقتی حکومت شما را ساکت کند اجباری به شما تحمیل میشود. بنابراین تلاش کردم خانوادهای جدید در جامعه ادبی برای خودم دست و پا کنم.
کمی از خانواده ادبی خود برای ما سخن بگویید.
بسیاری از دوستان خوب من شاعر هستند. جامعه ادبی شیلی نیز نقش خانواده من را دارند و احترام زیادی برای آنان قائلم.
در داستان شما ساختارشکنی بسیاری وجود دارد و احساسات مختلفی در داستان شما وجود دارد. یکی از این حسها «بیگانگی» است. به عنوان نمونه شخصیتی در داستان والدین خود را میشناسد اما ویژگی ناشناخته در آنان مییابد و احساس میکند با آنان غریبه است و همین موضوع سبب میشود شخصیتهای داستان شما وجود و رابطه در زندگی را زیر سؤال ببرند. فکر نمیکنید این موضوع تحت تأثیر سیستم دیکتاتوری که در آن زندگی کردید است یا این دیکتاتوری آرام در سیستم آموزشی سراسر دنیا رخنه میکند و افراد احساس بیگانگی میکنند؟
به نظرم هر دو گزینه امکانپذیر است اما من از این موضوع اطمینان ندارم و همچنان در حال تحقیق برای یافتن گزینههای دیگر هستم و هر بار سعی میکنم یک داستان را به شکلهای مختلف برای خودم روایت کنم. همانطور که میدانید ادبیات به موضوعاتی چون «عشق»، «مرگ» و دیگر موضوعات میپردازد. اما تنها موضوعی که بین همه گونههای ادبی مشترک است تعلق است. داستان، شعر، نمایشنامه در این گزینه که ما دوست دایم به جایی یا فردی متعلق باشیم اشتراک دارند. البته گاهی از تعلق دوری هم میکنیم. همه داستانها را میتوان از این دیدگاه بررسی کرد. تعلق به خانواده، حزب سیاسی، دوستان! ادبیات درباره ارتباط است. ما کشوری هستیم که شاید اهمیتی برای دیگر کشورهای دنیا نداشته باشیم اما دلمان میخواهد با دیگران ارتباط داشته باشیم. دلمان میخواهد با دیگران شریک باشیم و با هم فکر کنیم.
نظر شما