سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۰
زندگی پرفراز و نشیب رجل خوشنویس عصر مشروطه/ دیدگاه دولت‌آبادی درباره فواید تاریخ در «حیات یحیی»

یحیی دولت­‌آبادی از مشهورترین و بزرگ‌ترین رجال سیاسی عصر مشروطه و دوران پس از آن تا اوایل حکومت رضاشاه به شمار می‌آید و پست‌های سیاسی بسیاری چون چندبار نمایندگی مجلس شورای ملی را در مقاطع متعدد تجربه کرده است. افزون بر فعالیت سیاسی او آثار ارزشمندی نیز تالیف کرده است. «حیات یحیی» معروفترین اثر اوست که به مناسبت چهارم آبان­‌ماه، سالروز تولد این شخصیت سیاسی بخش­‌هایی از این اثر را مرور می­‌کنیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- یحیی دولت‌آبادی، شاعر، خوشنویس، نویسنده 4 آبان 1318 در دولت‌آباد اصفهان زاده شد. وی از پیشگامان فرهنگ نوین در ایران بود و با توجه به تحصیلاتش در مکتب‌خانه‌ها و شناخت آنها از نزدیک، در تأسیس مدارس جدید کوشش فراوان کرد و برای آموزش و پرورش در ایران زحمت‌های فراوان کشید که تأسیسات مدارس، مدیریت و نوشتن و نشر کتب درسی ابتدائی از آن جمله هستند. او در زندگینامه خود درباره چرایی تاسیس این مدرسه می‌نویسد: «در این حال مصمم می‌­گردم مکتبی مخصوص ذریه طیبه رسالت پناهی تاسیس نموده اطفال فقیر سادات را که در معابر و مجالس به وضع­‌های ناپسند دست تکدی به نزد خودی و بیگانه دراز کرده از هیچگونه بی احترامی دیدن و نمودن دریغ نمی‌­دارند در آنجا جمع نموده نگهداری و تربیت نماید.»
 
دولت‌آبادی به همراه دیگر مبارزان در مشروطه و ملی کردن نظام ایران قدم‌های فراوان برداشت. زندگی پر از فراز و نشیب داشت که در کتاب حیات یحیی به‌قلم آورد. از جمله دیگر آثار مشهور او می‌توان به شهرناز اشاره کرد که از جمله نخستین رمان‌هایی فارسی به حساب می‌آید.

«آئین در ایران»، «اردی بهشت»، «ارمغان یحیی»،  «تاریخ معاصر یا حیات یحیی»، «تربیت اراده»، «حقیقت راجع به قرارداد مجلس»، «دوره زندگانی یا غضب حق اطفال»، «روان‌­نامه»،  «سرگذشت درویش چنته»، «شجره طیبه»، «شرح حال میرزا تقی خان امیرکبیر»، «شهرناز»، «لبخند فردوسی» و «نهال ادب» مهمترین تالیفات دولت‌آبادی را تشکیل می­‌دهند.
 
 یحیی دولت‌آبادی، محسود خلایق بود

حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی یکی از بنیانگذاران فرهنگ جدید ایران بود که فعالیت‌های خستگی‌ناپذیر او در راه توسعه علوم و معارف مورد تصدیق بسیاری از ادیبان و مورخان است. حاج مهدی‌قلی خان مخبرالسلطنه در کتاب «خاطرات و خطرات» و دکتر عیسی صدیق در کتاب «یادگار عمر» اقدامات دولت‌آبادی را در این زمینه ستوده­‌اند.

صدیق در اثر خود می­‌نویسد: «حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی اغلب اوقات با کمال وقار و با روی گشاده به مدرسه کمالیه می‌آمد و به اتفاق مرتضی خان مدیر مدرسه به کلاس‌­ها سرکشی می­‌کرد و از درس‌­هایی که داده شده بود سوال می­‌فرمود و کسانی را که نیکو از عهده جواب برمی‌آمدند مورد تشویق قرار می‌­داد و شاگردان را نصیحت می­‌کرد. در تمام کوچه­‌هایی که به مدخل مدرسه کمالیه ختم می­‌شد بر دیوارها با گچ و زغال به خط درشت نوشته بودند (مرتضی خان مدیر مدرسه کمالیه بابی است) بعضی از ارذل را نیز تحریک می­‌کردند که در موقع عبور از کوچه و بازار کلمات زشت بر زبان آوردند.»

میرزا محمد ناظم‌الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» می‌­نویسد: «متجاوز از 10 سال است که من با دولت‌آبادی­‌ها معاشرت داشته­‌ام و در این مدت حتی ترک اولی هم از حاج میرزا یحیی ندیده‌­ام و تنها تقصیر او کمالات صوری و معنوی وی می­‌باشد که او را محسود خلایق کرده است و شأن حاج میرزا یحیی اجل از آن است که از باب و ازل تبعیت کند.»

دولت‌آبادی خود در کتاب «حیات یحیی» درباره اتهام بابیت می­‌گوید: «از بعد ظهور باب هرکس که دم از آزادی و حریت زد و از علوم و معارف سخن به میان آورد فی­الفور دشمنان آزادی او را به فساد عقیده و لامذهبی متهم می­‌کنند.»

تاریخ؛ خزانه خیر و شر عالم

دولت‌آبادی در آغاز اثر خود درباره فایده تاریخ می‌­نویسد: «تاریخ است که خزانه خیر و شر این عالم شمرده می­‌شود. تاریخ تغییرپذیر نیست چون‌که آئینه گذشته است و گذشته تغییرناپذیر است. تاریخ مانند صفحه عکس در برابر کردار نیک و بد هرکس صورت حقیقی آن را برمی‌دارد و با کسی خصوصیت و یا خصومت ندارد. تاریخ تهییج می‌نماید، تشویق می‌­کند، جرأت می‌­دهد، جلادت میفزاید، تسلی می‌بخشد و بالجمله حیات جاودانی داده، تثبیت قومیت و ملیت می‌نماید.»

او با اشاره به نگارش کتاب «حیات یحیی» می­‌گوید: «نگارنده این کتاب از آغاز جوانی همه وقت به خاطر می‌­آورد تا شرح زندگانی خود را خالی از هرگونه آلایش و پیرایش آمیخته بااجمالی از حوادث واقعه ایران و عالم نگاشته به یادگار بگذارم تا در سنه 1310 هجری که 30 سال قمری از زندگانیم می­‌گذشته شروع به نگارش این کتاب نموده نخست با پروردگار خود عهد کردم که از سوانح عمر خود ننویسم مگر آنچه به‌راستی گذشته باشد و از حوادث دهری ننگارم مگر آنچه را تصور حقیقت در آن نموده باشم.

مسلم است از حوادث عمومی عالم و از وقایع عمده وطن خویش مطالبی را می­‌توانستم یادآور شوم که خود در جریان آنها بوده و یا وسیله خبر گرفتن از آنها را در دست داشته‌­ام و از آنجا که احوال جاری به حوادث گذشته نزدیک مربوط است بیش از آنکه به گذشته‌­های دور مربوط بوده باشد امیدوارم آیندگان نزدیک را خواندن کتاب من موجب مزید عبرت و بصیرت گشته نگارنده را به دعای خیر یاد کرده از سهو و خطای که رفته باشد که البته بی سهو و خطا نیست اغماض نفرموده به تصحیح و تکمیل آن بپردازند.»



 
شجره خانوادگی دولت‌­آبادی‌­ها


دولت آبادی درباره اجداد و خانواده خود می‌­نویسد: «پدر من از روحانیان و از دانشمندان بزرگ معروف ایران است از احفاد قاضی نورالله شوشتری، پدر و اجداد وی همه در زمره روحانیان و ازجمله اخیار بوده‌اند. جد اعلای من میرعبدالکریم از شوشتر به اصفهان آمده در دولت آباد بر خوار که به دو فرسنگ مسافت در شمال شهر اصفهان واقع است اقامت گزیده کتاب «غینة العابدین» را در اخبار و آثار دیانت اسلامی امامی مشتمل بر دوازده جلد آنجا تالیف نموده است... پدرم در ابتدای سن برای تحصیل در شهر اصفهان اقامت داشته گاهی به دولت آباد رفت و آمد می­کرده پس از آنکه از تحصیلات معمول آن عهد فراغت یافته با سلسله میرمحمد صادق واعظ که در محله بیداباد اصفهان ساکن می­باشند وصلت نموده مادر من از طرف پدر از آن سلسله و از طرف مادر نوه ملا علی حکیم نوری است که در عصر خود اول حکیم متشرع بوده است.»

او ادامه می‌­دهد: «تا این تاریخ که 30 سال از عمرم می­‌گذرد و شروع به نگارش این شرح حال نموده‌­ام پدرم پنج پسر و یک دختر دارد پسر ششمی هم داشته که در 6 سالگی وفات کرده من پسر دوم هستم که در سنه 1297 هزار و دویست و هفتاد و نه هجری روز چهارشنبه هفدهم ماه رجب در دولت آباد متولد گشته­‌ام از پنج سالگی مرا به تحصیل خط و سواد واداشته‌­اند به این ترتیب که تا مدتی نزد زن­‌هایی که عبارت ساده می‌توانسته‌­اند بخوانند و قرآن را از روی عقیده مذهبی به زحمت فرامی­‌گرفته اغلب از نوشتن محروم بوده‌­اند عمر خود را صرف کرده بی­‌آنکه بدانم از آنها چه آموخته‌ام از این قبیل زن­‌ها در شهرها بیشتر و در دهات کمتر یافت می­‌شده. شغلشان پرستاری کودکان در خانه خودشان و یا در خانه‌­های محترمین بوده است... به هر صورت این مدت را نمی‌­توانم از زمان شروع به تحصیل بشمارم تا هفت ساله می‌شوم پدرم من و برادر بزرگم را که آن­وقت 9 ساله بوده است جداً به تحصیل وامی­‌دارد.»

دسیسه­‌های دربار برای تعطیلی دارالفنون

دولت‌آبادی بخشی از جلد نخست کتاب خود به دارالفنون اختصاص داده و درباره موانع پیشرفت این مدرسه می­‌گوید: «دارالفنون تهران در اوائل زندگانی خود به یک مانع بزرگ برمی­‌خورد که او را از سرعت بازمی­‌دارد و ان این است که درباریان بی­‌علم و بی­خبر از اوضاع روزگار رفته رفته خاطر شاه جوان را از دارالفنون مضطرب ساخته به او می­‌گویند تحصیلات دارالفنون در مغز محصلین تولید افکار ضدسلطنت می­‌نماید و به این وسطه توجه باطنی شاه را از این موسسه کم می­‌نماید خصوصا که صحبت اصلاحات اساسی و محدود ساختن اختیارات سلطنت هم به میان آمده نظریات درباریان را نزد شاه تایید می‌­نماید.»

او با اشاره به وضعیت این مدرسه پس از شهادت امیرکبیر می‌نویسد: «بعد از کوتاه شدن سایه امیرکبیر از سرمملکت عموما و از سر دارالفنون خصوصا با وجود بدگمانی که شاه از این موسسه علمی حاصل نموده و توجهی که دولتیان به محو نمودن تمام آثاری که از امیرکبیر باقیمانده دارند می‌­باید دارالفنون به کلی از میان رفته باشد ولی به دو سبب این موسسه صورتاً برهم نمی­‌خورد؛ یکی آنکه شاه از خارجی‌ها ملاحظه دارد و نمی‌خواهد یا نمی­‌تواند معلمین خارجی را که همه قرارداد با دولت دارند بدون یک عذر موجه جواب بدهد و دیگر آنکه اعیان و اشراف مملکت پی برده‌­اند که تحصیل اولاد آنها در دارالفنون بهتر و باصرفه‌­تر است از مکتب­خانه‌­های خصوصی که در خانه‌­های خود داشته‌­اند و راضی نمی‌شوند موسسه منحل گردد این است که صورتش باقی می­‌ماند بی‌­آنکه باقیماندن معنای آن رعایت شده باشد.»
 
جرقه­‌های وقوع انقلاب مشروطیت از نگاه دولت‌­آبادی

دولت‌­آبادی در جلد دوم «حیات یحیی» به بررسی علل و عوامل ظهور انقلاب مشروطه می‌­پردازد و درباره نقش روحانیان در این انقلاب می‌نویسد: «بعد از عزل میرزا علی­‌اصغر امین‌­السلطان صدراعظم و اشتغال سلطان عبدالمجید میرزا عین­الدوله به شغل صدارت میان روسای روحانی طهران خلف شدید حاصل شد و سببش این بود که در زمان حکومت عین‌­الدوله در تهران چند نفر از روحانیان که از جمله آن‌هاست حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه طهران و حاجی شیخ فضل­الله نوری با او همدست بودند و عزل میرزا علی‌اصغر خان و صدارت عین‌الدوله به همراهی آنها شد. وقتی عین­‌الدوله صدراعظم می­‌گردد این دو نفر ملا و دوستان آنها نزد او منزلتی پیدا می­‌کنند مقاصدشان قرین انجام شده به روحانیانی که با میرزا علی‌اصغر خان مربوط بودند اعتنایی نمی­‌شود و مقاصد آنها انجام نمی­‌گیرد آن جماعت هم برضد او کار می­‌کنند و سردسته آنها آقا سید عبدالله بهبهانی است.»

او ادامه می­‌دهد: «روحانیان مخالف دولت هم از این تنفر عمومی استفاده نموده با هم اتفاق کرده در اواخر ماه رمضان در مساجد خود پرده را از روی کار برداشته هریک به وبه خود بالای منبر رفت از ظلم و ستم دولتیان و بی­قانونی مملکت شکایت می­‌کنند در این اثنا از کرمان خبر می­رسد که شاهزاده ظفرالسلطنه حاکم کرمان میرزا رضای کرمانی که از علمای محترم آن بلد است به واسطه مخالفتی که از او بروز کرده چوب زده اخراج بلد نموده است و هم اخبار ظلم و تعدی دیگر از ولایات پی در پی به طهران می‌­رسد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها