آهنگساز آلبوم «از جان و از دل» که برنده جایزه باربد جشنواره فجر شد، گفت: موسیقی یک رشته دانشگاهی است اما برایش کتابی تألیف نمیشود.
به نظر شما، چرا موسیقی ایران درزمینه مکتوب ضعیف است؟
به باور من، شرایط اجتماعی، اقلیمی و تاریخی در این جریان تأثیرگذار بوده است. اگر قرار باشد وضعیت کتابهای موسیقی در ایران و کشورهای غربی را باهم مقایسه کنیم، ناگزیریم سیر تحول جامعه مدنی در غرب و ایران را نیز مورد مقایسه قرار دهیم. در این صورت خواهیم دید که تفاوتهای جامعه ایران و کشورهای پیشرفته غربی درزمینه علمیِ موسیقی در دیگر نشانههای تمدنی هم قابل رویت است. شهرسازی، نهادهای اجتماعی، دانشگاهها و مدارس در کشورهای غربی در قیاس با ایران پیشرفتهترند و این تفاوتها نشان از تمایز سطح کیفی دستاوردهای تمدنی در ایران و کشورهای غربی دارد. بنابراین، نمیتوانیم ادعا کنیم که مثلاً در رشتهای مثل فیزیک در دنیا حرف اول را میزنیم یا با کشورهای غربی در یک سطح قرار داریم اما در موسیقی ضعیف هستیم. من فکر میکنم، هنر بهعنوان بخش مهمی از نشانههای پیشرفت در یک جامعه به همراه دانش، فلسفه و ... رشد میکند و نمیتواند به تنهایی پیش برود.
چرا برخی از نوازندگان و آهنگسازان موسیقی ایرانی توانستهاند در سطح جهان خودشان را مطرح کنند؟
تفاوت هنر با علم هنر و طبیعتاً جریان مکتوب در آن اینجا است که هنر میتواند توسط تکتک افراد خلق شود. بر همین اساس در طول این سالها درزمینه موسیقی ایرانی آثار ارزشمندی خلق شده است که در سطح جهانی هم حرفهایی برای گفتن دارند. مشکل از آنجایی شروع میشود که قرار است اهالی هنر موسیقی در کنار هم قرار بگیرند، در سطح عمومی کار کنند و جریان مکتوب موسیقی را سامان دهند.
چرا کتابخانههای کشورهای غربی از آثار مکتوب موسیقی مربوط به قرون گذشته غنی است درحالیکه تألیف کتابهای موسیقی در ایران کمتر از یک قرن، سابقه دارد و در این مدت نیز دستاورد چندانی نداشته است؟
درست است که موسیقی در کشورهای غربی در آغاز به دربار متصل بود اما آنها بهمرور این هنر را از دربار خارج کردند و به سالنهای موسیقی بردند. به این هنر، امکانات و بودجه دادند و پس از تحولاتی که در اروپا رخ داد، موسیقی به شیوه علمی دنبال شد. طبیعی است که حرکت در مسیر علمی هنر نیازمند تألیف کتابهایی با همین موضوع بود. در اینجا نباید تأثیر توجه دولتی به هنر موسیقی در غرب را کماهمیت بدانیم. وقتی قرار است یک سمفونی بسازید یا کتابی تخصصی درزمینه موسیقی بنویسید، باید ماهها و سالها برای این کار وقت بگذارید. تمام فکر و ذکر و زمانتان را باید برای این هدف صرف کنید. هیچوقت نمیشود یک نفر تا پاسی از شب در یک مغازه کار کند تا ممری برای گذران زندگیاش داشته باشد و تازه بعد از بازگشت به خانه دستبهقلم ببرد و کتاب بنویسد. در کشورهای موفق غربی درزمینه موسیقی امکانات را در اختیار هنرمندان این عرصه قرار دادهاند و بودجه مناسبی را برای پیشرفت در این عرصه در نظر گرفتهاند درحالیکه پیشرفتهای موسیقی ایرانی در طول تاریخ به همت و تلاش تکتک اهالی موسیقی رخ داده و هیچ سازوکار حکومتی برای رشد این هنر در عرصههای مختلف در نظر گرفته نشده است.
عدهای معتقدند شیوه مکتوب به دلیل ریشه غربی، برای آموزش و پژوهش موسیقی ایرانی نمیتواند جوابگو باشد و درست مثل آموزش ادبیات فارسی با حروف انگلیسی است.
البته این درست است که ذات موسیقی ایرانی بر شیوه شفاهی بنا شده است. به تاریخ موسیقی ایران هم که مراجعه میکنیم تکنوازی، شیوه مرسوم نوازندگی در موسیقی ایرانی بوده است و ما در این هنر چیزی به نام گروهنوازی نداشتهایم اما هنر در حال حرکت است و ما نمیتوانیم آن را متوقف کنیم. برای مثال در دوره جدید، هنر نمایش به سینما تبدیل میشود. بنابراین هنر باید بتواند خودش را با ابزارهای جدید وقف دهد. از سوی دیگر، هیچدانشی محدود به اقلیمها نیست؛ ما نمیتوانیم جراحی قلب را محدود به غرب یا شرق کنیم. مهم این نیست که دانشهای گوناگون از کجا آمدهاند، مهم این است که برای خدمت به بشر آمدهاند و در هرکجای دنیا اگر نیاز به استفاده از آن احساس میشود، باید از آن بهره برد. اگر من در اثر جدیدم سعی کردم از قواعد هارمونی و موسیقی چندصدایی استفاده کنم، به معنای غربی کردن موسیقی ایرانی نیست بلکه ازنظر من حرکتی روبهجلو در این موسیقی است. اینکه ما بر اساس نتنویسی، موسیقی ایرانی را مکتوب کنیم اصلاً شبیه به این نیست که شعر فارسی را با قواعد و زبان انگلیسی بنویسیم. البته ما در طول دوران تجارب بدی درزمینه انطباق موسیقی ایرانی با موسیقی علمی و نگارش آن داشتهایم اما نباید این تجارب را تعمیم دهیم و آن را نشانه شکست نگارش موسیقی ایرانی بر اساس نت بدانیم. در تاریخ موسیقی ما کسی همچون آقای پایور میآید که تجارب خوبی را در دوره خودش برای موسیقی رقم میزند و البته بعدها حرکتهای بسیار بدی برای هارمونیزه کردن موسیقی ایرانی اتفاق میافتد. ما باید به درازنای تاریخ فکر کنیم. وقتی درباره تاریخ موسیقی کلاسیک صحبت میکنیم، نمیدانیم این تاریخ دقیقاً از چند هزار سال پیش آغاز شده و چه اتفاقاتی در این جریان افتاده تا به شکل امروزی خود رسیده است؟ امروز درهای موسیقی ایرانی باز شده و بنا به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که داریم، رنگ و بوی حرکت به خودش گرفته است. این موسیقی سعی میکند تنوع و گستردگی بیشتری در خودش ایجاد کند. ما باید به این جریان زمان دهیم و اصل قضیه را نفی نکنیم. هنر باید گستردگی خودش را حفظ کند.
نظرتان درباره کتابهایی موسیقی که از سه دهه پیش تاکنون نوشته شده چیست؟
به نظر من، اینکه یک هنرمند بهطور شخصی از وقت و زندگی خودش بگذارد و کتابی برای آموزش متد موسیقی بنویسد، چندان قابلقبول نیست چون احتمالاً آن هنرمند تلاشگر متد شخصی خودش را در آن کتاب انعکاس میدهد و شاید من بهعنوان معلم موسیقی با آن متد موافق باشم یا نباشم. در کشور ما، هیچ برنامهای برای پرداختن به موسیقی وجود ندارد و به همین دلیل اتفاقاتی که در عرصههای مختلف مثل فضای مکتوب میافتد را باید جزء حوادث بهحساب آورد. ممکن است یک نفر کتابی درباره متد کمانچه بنویسد که پنج نفر معلم دیگر هم از آن خوششان بیاید اما این روش بههیچعنوان نمیتواند ما را به یک سیستم مولد برساند. وقتی رشتهای به نام موسیقی در دانشگاه وجود دارد، باید برایش کتاب تألیف شود.
چه اتفاقی باعث شد اشخاصی همچون کلنل وزیری، استاد صبا و روحالله خالقی کتابهای قابل دفاعی البته برای زمانه خودشان ارائه دهند؟
به این دلیل که شیوه آموزشی درستی در زمان آنها، حاکم بود، کتابهایی که در آن دوره نوشته شد، قابل دفاع بود. در آن زمان هنرستان موسیقی از سوی دولت تأسیس شد و عدهای موزیسین برای تحصیل به خارج فرستاده شدند. این موزیسینها از دانش کشورهای غربی استفاده کردند، بعد از بازگشت به کشور از سوی دولت موردحمایت قرار گرفتند و دستبهکارِ تألیف در عرصه موسیقی شدند. به بیان کلیتر، هنرمندان در جریان تألیف حمایت شدند. از سوی دیگر شیوه آموزشی واحدی در هنرستانهای مختلف وجود داشت. امروز، این جریان ( وجود شیوه آموزشی یکسان) در رشتههای دیگر در کشور وجود دارد. مثلاً اگر دانشجویی در رشته جامعهشناسی در دانشگاه گیلان تحصیل میکند باید همان واحدها و کتابهای درسی را مطالعه کند که یک دانشجو در همین رشته در دانشگاه زابل میخواند اما در رشته موسیقی این اتفاق نمیافتد. ممکن است در هنرستان یا دانشگاه موسیقی از من بخواهند تدریس کنم. در این صورت به دلیل نبود سازوکار محکم، من از روی کتابی که خودم دوست دارم، تدریس میکنم. چندی بعد ممکن است عذر مرا میخواهند یا خودم دیگر تمایلی برای ادامه همکاری نداشته باشم. در این صورت جای مرا دوست دیگری میگیرد که درست مثل من هر کتابی را که خودش دوست دارد، تدریس میکند. درحالیکه این روش اشتباه است.
پیشنهاد شما چیست؟
به نظر من، باید کارگروههایی متشکل از کارشناسان موسیقی ایجاد شود که وظیفه آنها تألیف و تدوین کتابهایی با سطح کیفی قابلقبول است. بعدازآن نوبت به اعلام برنامهای مدون و همهجانبه میرسد که همه هنرستانها و دانشگاهها ملزم به چیدمان برنامه درسی کلاسها بر اساس آن هستند.
به نظر شما، موسیقی ایرانی در عرصه کتاب در آینده چه روندی را دنبال خواهد کرد؟
اگر در عرصه موسیقی مکانیزم خاصی وجود داشت، میتوانستم درباره آینده بخش مکتوب درزمینه موسیقی صحبت کنم اما امروز واقعاً نمیشود آینده را پیشبینی کرد. در این شرایط ما باید به پدید آمدن نوابغ دلخوش کنیم. ما در این عرصه هیچ مکانیزمی نداریم بنابراین روی کاغذ باید گور بخش مکتوب را بکنیم اما با امید به بروز اتفاقات مثبت و پدید آمدن برخی نوابغ میشود به آینده دلخوش کرد. باوجود محدودیتهای موسیقی در دهههای اخیر، وجود نوابغ و بروز اتفاقات خنیاگری را در این مملکت همچنان زنده نگه داشته است. امروز آشفتگی عمیقی در عرصه موسیقی وجود دارد که قاعدتاً منجر به اتفاقات خوبی نمیشود. از سوی دیگر، بحث هنر واقعاً گسترده است و سلیقه و دانش افراد در این زمینه میتواند تأثیر به سزایی داشته باشد. ما اهالی موسیقی به دلیل نبود قانون کپیرایت و سیستم مالی درست، مجبوریم شبانهروز کار کنیم و فرصت چندانی برای رصد همه آثار مکتوب در عرصه موسیقی نداریم.
اگر بنا باشد درباره کتابهایی که مطالعه کردهاید، نظر دهید، چه میگویید؟
در میان کتابهایی که من موفق به مطالعه آنها شدهام به لحاظ کیفی با گوناگونی زیادی روبهرو هستیم. تعدادی از آثار نوشتهشده درزمینه موسیقی بیشتر جنبه شخصی دارد و پیشپاافتاده است بنابراین نمیتواند بهعنوان منبعی برای ارائه متد کارکردی داشته باشد، برخی از دوستان هم فقط برای خالی نبودن عریضه اقدام به تألیف برخی آثار کردهاند اما بعضی از کتابهای نگاشته شده در این زمینه واقعاً عالی و منحصربهفرد هستند. برای مثال من اخیراً دو جلد کتاب درباره تاریخ موسیقی خواندم که در زندگی شخصی و کارم تأثیر مثبتی داشت. «چرخ بی آیین» و «باد خزان» نام دو کتاب به قلم آقای فرهود صفرزاده است که مدتی قبل آنها را مطالعه کردم. «چرخ بی آیین» درباره زندگی درویش خان است و «باد خزان» به توضیح درباره زندگی عارف قزوینی میپردازد. همانطور که میدانید عارف قزوینی و درویش خان در یک دوره زندگی میکردند. این دو کتاب، جریان موسیقی ما در آن دوره را به خوبی در کنار هم قرار میدهند و بابت تألیفشان باید به آقای صفرزاده دستمریزاد گفت.
نظرات