یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۱
اهداء چهار هزار  کتاب  «دوریس لِسینگ» به کتاب‌خانه‌ای در زیمباوه

کتاب‌های موجود در خانه «دوریس لِسینگ» نویسنده بریتانیایی از خانه وی در «لندن» توسط «نیک هولداستاک»، نویسنده جمع‌آوری و به کتابخانه‌ای در «زیمبابوه» هدیه شد. «هولداستاک» در این مطلب از تجربیات خود در این باره می‌گوید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین- «وقتی «دوریس لِسینگ» هشت ساله بود به مدرسه‌ای مذهبی فرستاده شد. در این مدرسه راهبه‌ها او را از خواندن آثار کلاسیک منع کردند. آنان معتقد بودند آثار نویسندگانی چون «والتر اسکات»، «رابرت لوئیس استیونسون»، و «رودیارد کیپلینگ» برای دختری به سن و سال وی مناسب نیست. اگرچه کودکان مدرسه نظر راهبه‌ها را به راحتی می‌پذیرفتند اما «لِسینگ» شخصیت مصممی بود و به راحتی حرف دیگران را قبول نمی‌کرد. او برای والدین خود نامه نوشت و از آنان خواست به راهبه‌ها بگویند آن‌ها به او اجازه خواندن این آثار را پیش از این داده‌اند. همان طور که خود وی در کتاب خاطراتش نوشت «من به دنیای کتاب تعلق داشتم اما برای بودن در آن باید می‌جنگیدم.»
 
چهار ماه پس از مرگ وی در نوامبر سال 2013 از من خواستند به خانه وی در «لندن» بروم زیرا مدیر املاک وی دچار مشکل شده است. در خانه وی بیشتر از چهار هزار کتاب موجود بود و باید جمع‌آوری می‌شد. قبول کردم به آن‌ها کمک کنم. بیشتر به این دلیل که می‌خواستم بدانم «لِسینگ» چه کتاب‌هایی می‌خواند. دلم می‌خواست بدانم او در گوشه کتاب‌هایی که می‌خواند نکته‌ای یادداشت می‌کرد یا نه! دلم می‌خواست بدانم چه چیزی سبب شد آثار خود را بنویسد.
 
در این دیدارها «آنا»، فیزیوتراپ «لِسینگ» خانه را به من نشان داد. روی همه دیوارها کتابخانه بود و کتاب‌های زیادی روی زمین بود. در طبقه سوم دری وجود داشت که قفل بود. کتاب‌های خود «لِسینگ» در آن کمد قرار داشت. پر از کتاب و یادداشت و دفترچه‌هایی که دستاورد 60 سال کار ادبی «دوریس» بود.
 
«دوریس لِسینگ» با نام «دوریس می تیلور» در سال 1919 در «کرمانشاه» در ایران امروزی متولد شد. وقتی پنج ساله بود به «زیمبابوه» امروزی بازگشت. در نوزده سالگی با «فرانک ویزدام» ازداج کرد و دو فرزند به نام‌های «جان» و «جین» داشت. در سال 1945 از همسرش جدا شد و با «گاتفرید لِسینگ» ازدواج کرد. در سال 1949 با دست‌نوشته رمان اولش «علف‌ها آواز می‌خوانند» به «انگلیس» آمد. انتشار «دفترچه طلایی» در سال 1962 که درباره سیاست جنسیتی و بیماری روانی بود موجب شهرت وی در دنیا شد. وی در سال 2007 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. خود وی از برنده شدن خود خبر نداشت و گزارشگرانی که بیرون در خانه او ایستاده بودند خبر را به او داده بودند و او در پاسخ گفته بود «وای خدایا»!
 
در قفسه‌ای در خانه نسخه‌ای از سخنرانی وی هنگام دریافت جایزه نوبل یافتم. در این یادداشت درباره قدرت قصه‌گویی و نیاز به فراهم کردن کتاب در جوامع روستایی سخن گفته بود. در قفسه هر کتابخوانی چند کتاب یافت می‌شود که با دیگر کتب سنخیتی ندارد. مثلاً در قفسه کتابی که اثری از «جان گریشام» در میان کتاب‌های «مارسل پروست» و «چارلز دیکنز» وجود دارد. در قفسه کتاب «لِسینگ» آثاری چون «مکاشفه‌های روانی شوروی جدید»، «گربه‌ای در ماجراهای مذهب و جادو» و «آیا امروز روز شماست؟» نیز وجود داشت.
 
«لِسینگ» یک بار نوشته بود« هر رمان یک داستان است اما زندگی داستان نیست و مجموعه‌ای از اتفاقات است.» اگرچه این ایده که زندگی‌ها بسیار پیچیده‌تر از زندگی در داستان است حقیقت دارد اما بهتر است بعضی از اتفاقات زندگی به نگارش درآیند. چند ماه بعد سرنوشت کتابخانه «لِسینگ» مشخص شد. بعضی از آثار وی به کتابخانه دانشگاه خواهند رفت اما اکثر این آثار به کتابخانه عمومی در «هراره»، پایتخت «زیمبابوه» ارسال خواهد شد. با توجه به سخنرانی وی در مراسم نوبل اتخاذ چنین تصمیمی محتمل بود. اگر زنده بود امیدوار بود این آثار کلاسیک همان کاری را انجام دهند که برای «دوریس» نوجوان انجام دادند.»
 
از جمله آثار ترجمه‌شده «دوریس لِسینگ» به زبان فارسی «تروریست دوست‌داشتنی»، «فرزند پنجم»، «شیرین‌ترین رویاها»، «علف‌ها آواز می‌خوانند»، و «دفترچه طلایی» است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها