«دیوید مارک»، خبرنگار و نویسنده انگلیسی آثار جنایی است و برای مجموعه داستانهای جنایی و خلق شخصیت «آئکتور مکآووی» به عنوان کارآگاه در دنیا معروف شد. وی در این مطلب از خیر و شر وجود انسان و انعکاس آن در داستانهایش سخن میگوید.
داستانهای «مارک» ترکیبی از زشتی و خوبی و خیر و شر در رمانهای جنایی است. هر کدام از کتابهای وی از جمله «پوست اصلی»، «افسوس خوردن»، «بسیار زیبا»، و «زمستان سرد» دارای داستانی پیچیده هستند. وی در آغاز حرفهاش تصمیم گرفته بود درباره «مکآووی» و همکارانش دوازده کتاب بنویسد. خود وی در این باره میگوید: «عاشق شخصیتهای داستانم هستم. بسیار خوشحالم که آنان را خلق کردهام.» وی نزدیکی خاصی با مجرمین داستانهای خود نیز دارد. البته علاقهای به قهرمانپروری ندارد. او معتقد است هر انسانی دو بعد دارد و نمیتوان گفت همه کسانی که در طول جنگ جهانی دوم در «آلمان» مرتکب قساوت شدند انسانهای بدی بودند. «همه آنان ذات شیطانی نداشتند. بشر همین است و هر کسی در زندگی خطاهای خاصی دارد من معتقدم کسانی که کار خیر انجام میدهند نیز بخش تاریکی در وجود خود دارند و توانایی بدرفتاری را نیز دارند. من به ذات انسان شک دارم و معتقدم اگر فشارهای قانونی از روی انسانها برداشته شود شاهد اتفاقات وحشتناکی خواهیم بود.»
البته این تردید وی نسبت به ذات بشر به تجربه بسیار او در دادگاهها برمیگردد: «سپری کردن زمان بسیار در دادگاهها چشم من را به حقیقت ذات بشر باز کرد. در میان موارد متعددی که دیدم هیچ موردی نیافتم که صد در صد بتوانم بر قاتل بودنش صحه بگذارم. بعضی از آنها شخصیت حسودی داشتند و نتوانستند در لحظه جرم کنترل خود را حفظ کنند یا موانع بسیاری بر سر راه مجرم دیگری بود. به نظر من باید مستند جامعی درباره انسان ساخته شود. در حقیقت ما تا آن حدی که فکر میکنیم متمدن نیستیم. انسان در لحظات سخت گاهی از یاد میبرد در شرایط معمول چه شخصیتی دارد. همیشه وقتی از دیگران نظری درباره فرد سومی میشنوم که میگوید «او انسان خوبی است» خنده بر لبانم ظاهر میشود.
ما در دنیایی سکولار زندگی میکنیم. مثالهای کمی از خوب و بد داریم. به همین دلیل است که هنوز درباره جنگ جهانی دوم فیلم میسازیم. چیزی به اسم خاکستری بودن وجود ندارد. در آن لحظه وجود انسان ممکن است کاملاً خوب یا بد باشد و انسان یک گزینه را انتخاب میکند. در قرن 21 دیگر کسی نمیداند چگونه رفتار کند و هر طور که رفتار کند بخشی از جامعه خوشحال میشود و بخشی دیگر احساس میکنند به آنان توهین شده است.
شخصیتی مثل »مکآووی» در داستانهای من تلاش میکند دنیا را به جای بهتری تبدیل کند. او در پی آن است تا دریابد چرا مردم کارهای سخیف و ناعادلانه انجام میدهند و همین موضوع سبب میشود از اتفاقات اطراف خود شگفتزده شود. اما من بر خلاف او از اتفاقات بد اطرافم شگفتزده نمیشوم زیرا معتقدم آدمیزاد همین است!»
از این نویسنده تاکنون کتابی به زبان فارسی ترجمه نشده است.
نظر شما