«شرح زندگانی من» یا «تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» عنوان کتاب عبدالله مستوفی، دولتمرد عصر قاجار و پهلوی است، کتابی که اطلاعات فراوانی درباره اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران در دوره قاجار ارائه میدهد. در این گزارش خاطرات مستوفی از ماه محرم را مرور میکنیم.
مستوفی در «شرح زندگانی من» نگاهی ویژه به ماه محرم و آیینهای متنوع آن دارد که در این گزارش به آن میپردازیم.
پیچیدن بوی محرم در خانهها
مستوفی مطالب مربوط به آداب و رسوم ماه محرم را اینگونه آغاز میکند: «از ایامی که ما همیشه برای رسیدن آن، روز میشمردیم ماه محرم بود. از بیستم ذیالحجه مقدمات روضهخوانی در منزل ما شروع میشد، کربلائی شکرالله از بالا خانه طویله سرخانه که تازه مبدل به آشپزخانه شده بود با کمک چند نفر فراش پنج تخته چادر روضهخوانی را به بام جنوبی بیرونی بزرگ که عریضتر از بام غربی بود، نقل و آنها را باز کرده، چادر دوز با یکی دو سه توپ کرباس میآمد و پارگیهایی که یک سال پیری و استعمال در آنها ایجاد کرده بود، تعمیر و کسری طنابها خریداری و از روز 27 ذیالحجه دو عدد دیرک که طول مدت زندگانی شکافهایی در آنها ایجاد کرده بود، از پای دیوار بام جنوبی به حیاط نقل و به دیوار بنای سمت مغرب تکیه داده میشد.
سپس قطعات پادر را هم به بام همین بنا منتقل و در آنجا با قفل و بند به هم متصل نموده روز 29 ماه این پنج تخته را به دیرکها نصب میکردند و طنابهای آن به بام سمت مشرق کشیده میشد و باقی نوکرها هم آمده هر یک سر طنابی را در دست گرفته، منتظر فرمان کربلائی شکرالله میشدند.
بعد، از زیرزمین اندرون فرشهای نمد و قالی میآورند و نصف بیشتر حیاط را فرش میکردند. اسباب چای و قهوه و قلیان آنچه از سال قبل باقی مانده بود میآوردند و هر قدر کسر داشت میخریدند. منبر چوبی قدیمی با روپوش سیاه که روی آن یک شال خلیل خانی افکنده و در عرشه آن دشک و پشتی گذاشته میشد، جلو حوض به دیوار بنای غربی تکیه میداد. دور و ور این منبر و خرندهای مجاور، جای نشستن زنها و روبروی منبر و خرند طرف مقابل، به مردها تخصیص داشت و تالار هفت دهنه سمت شمال برای اعیان بود. اطاقهای سه قسمتی مقابل آن، که در سمت جنوب واقع بود، به جوانهای خانواده و رفقای برادرم آقا میرزا رضا تعلق داشت.
رقابت روضهخوانها
در این وقت روضهخوانها دو صنف بودند، یکی واعظین که بعد از خطبه افتتاحیه و طرح کردن یکی از آیات قرآن، وارد تحقیق در اطراف آیه شده و با ذکر امثال و حکم، مطالب عالی اخلاقی و مذهبی را تشریح و توضیح و با ذکر اشعار مناسب، مطالب را دلنشین کرده و در آخر هم مقداری ذکر مصیبت نموده، منبر خود را به دعای شاه اسلام و عموم مسلمانان و صاحبخانه ختم میکردند.
از طرف دیگر، اعیان و رجال مملکت هم روضهخوانی را وسیله تظاهر و تجمل داده روی دست همدیگر بلند شدند. کمکم جنبههای معنوی و عزاداری این مجالس از بین رفت و روضه خوانی برای اعیان وسیله دید و بازدید و برای توده وسیله سرگرمی شد. روضهخوانها پا پی ارشاد مردم به راه حق نبوده، هرکس صدای گریه زنها را بیشتر درمیآورد معروفتر میشدند.
سینهزنی و دستهگردانی داشها!
یکی از عزاداریهای توده مردم، به خصوص داشها، سینهزنی بود. که عدهای از اهل هر محل در تکیه یا میدان سر محله جمع شده یکی نوحهخوانی میکرد و باقی به نوای نوحه خوان سینه میدند. اصل این عزاداری از عرب به اسلام و ایران آمده است و پادشاهان شیعی مذهب تظاهر به شعارهای این مذهب را برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود که از بین بردن راه و رسم خلافت بود، وسیله قرار داده بودند. از جمله دستهگردانی روز عاشورا است که از زمان عضدالدوله دیلمی شیوع یافته است. بعد از دیالمه هر وقت تشیع در ایران رواجی میگرفت دسته گردانی روز عاشورا هم به راه میافتاد تا بالاخره از مراسم عزاداری محسوب شد.
شاید در زمان دیلمیها به دلیل نمایش عده شیعهها در مقابل اهل سنت و جماعت، این کار لازم بود، یکی از شعائر مذهب شیعه به شمار بیاید ولی در دورههای بعد که اکثریت و بالاخره تمام مردم ایران شیعه شده بودند، پیروی این شعار البته کار لازمی نبود. ولی چون عادت شده بود و ضرری هم به جایی نمیرساند، یکی از ارکانهای عزاداری محسوب گردید. سینهزنهای محلات برای اظهار ارادت به خانان رسالت، دسته گردانی را هم از خصائص عزاداری عزاداری خود قرار دادند و کمکم هر محلهای برای خود علامتی اتخاذ کرد.
همین که علم حرکت میکرد افراد اینکاره اهل محل از دنبال به راه افتاده و ضمناً سینهزنی و نوحه خوانی معمولی خود را به این دسته گردانی ضمیمه کردند و بالاخره در دوره مظفرالدین شاه کار بالا گرفت و شبیههای وقعه طف را، از مخالف و موألف ساخته بر اسب و شتر سوار میکردند و همراه این دستهها میگرداندند. حتی در دوره مشروطه این دستهگردانی برای انتشار اسم وکیل و وزیر، سهل است نیل به مقام سلطنت هم وسیله گردید. البته همین که کار به اینجاها رسید حشو و زوائد بیشتر از اصل مقصود خودنمایی میکند و موضوع رقابت اهل یک محله با محله دیگر در کار آمده در این قسمت هم کار از خرک در میرود. حتی گاهی در سر جلو و عقب رفتن علومت(علم محله) کار به زد و خورد هم میرسید و برای کار ثواب سر و دست هم میشکستند.
داستان نذریهای محرم
روز تاسوعا و عاشورا گذشته از مشغولیات روضه، ما مشغله دیگری هم داشتیم و آن کمک به تقسیم نذری بود. پدرم نمیدانم در نتیجه چه پیشآمد و در چه دورهای از ادوار زندگی خود نذری کرده بود که هریک از این دو روز پنجاه من برنج پلو میکردند و به مردم میدادند. این نذری در پنج شش دیگ بزرگ ریخته میشد، دیگ اول آن سه ساعت به ظهر مانده حاضر بود. این دیگ برای اشخاصی که از روزهای قبل به توسط خدمتکارها و نوکرها ظرف فرستاده بودند تخصیص داشت. دیگ دوم را در ظرفهای خانه میکشیدند و برای همسایهها و اقوام به در خانهها میفرستادند. دیگ سوم و چهارم بین فقرایی که دم در میآیند تقسیم میشد. پنجم و ششم که در حدود ظهر تا یک ساعت بعد از ظهر حاضر میشد مخصوص اهل خانه و کس وکار آنها بود.
این نذری عبارت بود از پلو ساده که گوشت ادویه، خورش آن میشد. بر فرض که به بعضی گوشت هم کم میرسید، خود پلو غذای چرب و نرمی بود مخصوصاً تهدیگهای خوبی داشت که آنها را هم پارچه پارچه کرده روی تقسیمات میگذاشتند.»
نظر شما