یاسمن خلیلی فرد، داستان نویس و منتقد و سینماگر در یاداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) قرار داده است به نقد و معرفی رمان «همه ی ما مثل هم هستیم» پرداخته است.
یاسمن خلیلی فرد: «همه ی ما مثل هم هستیم» اولین رمان لیلی بخشی است؛ نویسندهای که پیش از داستان نویسی نیز به واسطه حضورش در دنیای مجازی به شدت مورد توجه بود. رمان از زبان سه راوی روایت میشود: مینو، آزاده و یلدا (که شخصیتِ داستانِ آزاده است). قطعاً کار به عنوان اولین رمانِ نویسنده اش نقاط قوت و نقاط ضعفی دارد که به هر دو اشاره خواهم کرد.
اگر بخواهیم از چارچوب بیرونی اثر به آن وارد شویم باید گفت رمان، ساختار خوبی دارد. زیربنای آن محکم است و در پس نگارشاش اندیشه ایست که به آن عمق میبخشد. ریتم و کشش آن خوب است. زندگیِ هر سه شخصیت اصلی اش به نحوی به هم گره خورده و داستانگوست؛ ویژگی ای که این روزها بسیاری از داستان ها فاقد آن هستند.
نویسنده، زن است و نگاه زنانه ی او در لحن و شخصیت پردازی های داستانش نیز متجلی شده است. اگر او را به واسطه ی فعالیتش در دنیای مجازی بشناسید رگههای آشکاری از قرابت او با یکی از شخصیت های اصلی داستان درخواهید یافت؛ حتی در دیالوگنویسی ها بسیاری از واژه های آشنای نویسنده به چشمتان خواهد خورد که این اتفاقاً نکته ی مثبتی به شمار میرود، زیرا باعث شده نویسنده خصوصاً در اولین کارش، از دنیای سایر داستاننویسان فاصله گیرد و مولفه های شخصیاش را به داستانش وارد کند. در واقع نویسنده از تجربه های زیسته اش برای شخصیت پردازی کاراکترهایش وام جسته و همین مسئله باعث شده پرسوناژهای کتاب او مانند بسیاری از داستان های امروزی "از فضا نیامده باشند" و بسیار "زمینی تر" و درواقع رئال تر باشند.
رابطه ی میان شخصیت های داستان منسجم و رئالیستی است. داستان، چیزی ورای آنچه در واقعیت زندگی هر انسانی ممکن است اتفاق بیفتد نیست و همین امر ملموسش کرده است. "عشق" مضمون اصلی هر سه روایت است که البته به باورم می توانست عمیق تر باشد و از سطح به لایه های زیرین کار کشیده شود.
رمانِ لیلی بخشی، قابلیت تصویرسازی ذهنی به خواننده می دهد، بدین معنا که می توانید با توصیفات مناسب نویسنده، شخصیت هایش را در ذهن خود تجسم کنید و موقعیت های مکانی را نیز همچنین. بهره مندی از راویِ اول شخص، انتخاب مناسبی برای چنین داستانی است زیرا بسیاری از درونیات شخصیت ها بدین شکل، آشکارتر و بی پرده تر نقل می شوند اما شاید بهتر بود تفاوت هایی در لحن راویان لحاظ می شد بدین معنا که از منظر لحن و شیوه استفاده از کلمات قدری ماهرانه تر عمل می شود.
شخصیتِ «یلدا» با آنکه در ابتدا قرار است زنی آسیب دیده و رنج کشیده باشد که دیگر امیدی به بهبودش نیست با پیشروی داستان، جان می گیرد و دچار دگردیسی عمیقی می شود که این تحول یکشبه نیست و دو شخصیت فرعی تر هم چون زیبا و شکیبا در آن نقش دارند. شخصیت شکیبا به باورم پخته است و تأثیرگذار اما زیبا می توانست کمی از سفیدی مطلق اش فاصله گیرد و فرشته ی نجاتِ یلدا نباشد بلکه دختری باشد با ویژگی های عادی هر انسان که خصیصه ها مثبت و منفی را توامان دارد. حتی شاید اگر ورود زیبا به قصه آنقدر ناگهانی نبود باورپذیریاش بیشتر هم می شد.
همانطور که پیشتر گفتم، داستان، روان و سرراست است. نویسنده کمتر به حاشیه می رود و سعی می کند داستانش را بی سکته روایت کند اما برخی المان ها، کار را در معرض خطر عامه پسندی قرار می دهند؛ البته اگر بتوان "عامه پسندی" را اساساً یک خطر تلقی کرد. بخشی، زنیست که به واسطه ی به اشتراک گذاشتن روزمرگی های بسیاری معمولی اش به شهرت رسید و اتفاقاً همین امر نشاندهنده ی توانایی و قابلیت او برای ارتباط با قشر عظیمی از جامعه است، به همین جهت او در کنار بسیاری از مفاهیم عمیق، از مقوله هایی چون "ناباروری زن"، "عشق های افسانه ای"، "ازدواج" و اساساً عنصر "اتفاق" نیز بهره می برد تا شاید در برقراری ارتباط با مخاطبینِ عام کتابش دچار مشکل نشود. منظورم از "اتفاق" شاید حل شدن سهل الوصول برخی از گره های داستان باشد هم چون "نازایی مینو" که با "دروغِ اشکان و پدرِ فرزندِ سندروم داون بودنش" حل می شود. حال این سوال پیش می آید که اگر اشکان فرزندی نداشت باز هم راضی به آن می شد که با مینو ازدواج کند؟ یعنی آیا اشکان به خاطر عشقش با مینو ازدواج می کند یا به خاطر موقعیتش؟ شاید تمرکز بر شخصیت های زن منجر به آن شده که شخصیت های مرد داستان تا حدودی در سطح باقی بمانند و به لحاظ شخصیت پردازی از کاراکترهای زن عقب بمانند.
لیلی بخشی با نوشتن رمان «همه ما مثل هم هستیم» نشان می دهد قدرت تخیل و داستانگویی بالایی دارد و با تمرکز بر این توانایی خواهد توانست در کارهای بعدی اش به موفقیت های بیشتری دست یابد. این رمان بیشتر حاصل تجربیات شخصی و دنیای درونی نویسنده است که به پرسوناژهای داستانش نیز تزریق شده اند و قطع به یقین با بسیاری از مخاطبین کتابش خصوصاً مخاطبینِ زن ارتباط برقرار خواهد کرد.
کتاب پایان خوش دارد؛ پایانی که نویسنده از دنیای بیرونی و با تغییر زاویه دید به دانای کل، در انتهایی ترین پاراگراف بر آن تأکید می ورزد و عنوان می کند که طرحِ پایان خوش برای این داستان خواست مادرش بوده است. این فاصله گذاری که در انتهای اثر ایجاد می شود شاید پیشتر نیز در آثار دیگری دیده شده باشد اما تمهید هوشمندانه ای ست برای پررنگ ساختنِ اهمیت حضور نویسنده و تسلطش بر فضای داستان.
جمله ای از کتاب:میان تشنج و گریه مدام تکرار می کرد که من زن نیستم؛ در این جا زن ها باید بچه دار شوند و زنی که بچه دار نشود به قدر کافی زن نیست. گفتم اشتباه می کند. شاید روزنه امیدی باشد؛ اما او مطمئن بود وقتی که حدود پانزده ساله بود و برای زنده ماندن چند جراحی قلب باز کرده است خودش شنیده که دکتر به پدر و مادرش گفته که هرگز نباید بچه دار شود که حاملگی به مرگ حتمی منجر می شود.
«همه ی ما مثل هم هستیم» را نشر البرز منتشر کرده است.
نظرات