مصاحبه با معصومه صادقی به خاطر کتاب تازه منتشرشدهاش
تاثیر ادبیات کلاسیک فارسی در داستاننویسی معاصر
معصومه صادقی ميگويد: پس از مطالعه آراء و نظرهای داستاننویسان، برای بررسی رمانها، نمودار تاثیرات ادبیات کلاسیک فارسی در داستاننویسی معاصر را طراحی کردیم و این تاثیرات را به سه بخش تاثیرات زبانی، تاثیرات شگردی و تاثیرات اندیشگانی تقسیم کردیم.
چه نیازی احساس کردید که دست به تالیف این کتاب زدید؟ و اینکه چهطور شد این ایده به ذهنتان آمد؟
مدتی که کار داستاننویسی کوتاه میکردم، در کارگاههای داستاننویسی و جلسات نقد داستان میشنیدم که بعضی از استادان به هنرجویان تاکید میکردند برای اینکه نثر و زبان داستانتان قوی شود بروید گلستان سعدی بخوانید، تاریخ بیهقی بخوانید و آثار ادبیات کلاسیک را مطالعه کنید. این دغدغه با من بود تا در دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت مدرس، آن را برای موضوع پایاننامه مطرح کردم با این پرسش که ادبیات کلاسیک فارسی چه تاثیری در داستاننویسی معاصر داشته و دارد؟ سال 89 طرح تصویب شد و با راهنمایی آقای دکتر غلامحسینزاده و مشاوره آقای دکتر بیگدلی کار را آغاز کردیم. از همان آغاز از سوی برخی نسبت به این موضوع دافعهای وجود داشت. یک تفکری نزد این نویسندگان بود که اصلا داستان و ادبیات داستانی از غرب آمده. من به شخصه این مساله را نمیپذیرفتم چون در پیشینه ادبی ما آثاری چون شاهنامه، مثنوی، منطقالطیر، خسرو و شیرین و ... وجود دارد و در این آثار، داستان وجود دارد که پیشینه آن به قرنها و حتی هزاران سال قبل میرسد. از همان زمان به این نتیجه رسیدم که برای کارم نیاز دارم با داستاننویسان معاصر گفتگو کنم؛ کسانی که اینک قلم در دست دارند و مینویسند. اولین کسی که با ایشان صحبت کردم محمدرضا گودرزی بود.
در طول کار تقریبا با سینفر از داستاننویسان و صاحبنظران عرصه داستان گفتگو کردم. در این گفتوگوها هم اتفاقا با کسانی مواجه شدم که اعتقاد داشتند داستان امروز ما وامدار ادبیات کلاسیک فارسی نیست! اما بیشتر افراد بر ضرورت آشنایی با ادبیات کهن فارسی و بهرهمندی از آن در داستاننویسی تاکید داشتند. گاهی هماهنگکردن با داستاننویسان خیلی سخت بود، مثلا محمود دولتآبادی را در جلسهای در شهرکتاب شریعتی ملاقات کردم و توانستم گفتوگویی با ایشان داشته باشم. با بعضیها هم مثل مرحوم فتحالله بینیاز فقط توانستم تلفنی گفتوگو کنم. با برخی هم موفق نشدم گفتوگو کنم مثل مرحوم دانشور که اواخر سال 90 از دنیا رفتند. از آنجایی که در این اثر، بحث داستاننویسی مطرح بود، نه صرفا داستان، با موافقت استاد راهنمای محترم خلاصه این گفتوگوها برای فصل دوم کتاب تنظیم شد. علاوه بر آن، برای پاسخ به ایده و طرح اصلی کتاب، لازم بود بعضی از داستانها را هم بررسی کنم.
برخی آثار بزرگانی چون محمدعلی جمالزاده، محمود دولتآبادی، سیمین دانشور، نادر ابراهیمی، جلال آلاحمد، هوشنگ گلشیری، ابراهیم گلستان، ابوتراب خسروی بررسی شد و در لابهلای گفتهها و نظرهایشان کنکاش شد که نظرشان درباره نقش ادبیات کلاسیک فارسی در ادبیات داستانی معاصر چیست؟ هر یک از این نویسندگان درباره این مسأله سخنانی داشتند، برخی مانند ابراهیمی و دولتآبادی تأکید بسیاری بر بهرهمندی از ادب کهن فارسی در داستاننویسی معاصر داشتند.
پس از مطالعه آراء و نظرهای داستاننویسان، برای بررسی رمانها، نمودار تاثیرات ادبیات کلاسیک فارسی در داستاننویسی معاصر را طراحی کردیم و این تاثیرات را به سه بخش تاثیرات زبانی، تاثیرات شگردی و تاثیرات اندیشگانی تقسیم کردیم. به غیر از سه رمان اصلی که مدنظر من بود (جای خالی سلوچ، آتش بدون دود و سووشون) حدود پانزده اثر دیگر هم مختصرا بررسی شد.
یعنی شما دنبال این بودید که ثابت کنید که این آثار از ادبیات کلاسیک تاثیر پذیرفتند؟
بله من بر این موضوع اصرار داشتم. علاوه بر این، خود نویسندگان نیز در بهرهمندی از ادبیات کلاسیک تاکید داشتند. همانطور که میدانید زبان ابزار نویسنده است. تاثیرات زبانی بدیهیترین نوع تاثیرات پذیرفتهشده از ادبیات کلاسیک فارسی است. در این بخش واژگان و ترکیبات متون کهن، مباحث دستوری و آرایههای ادبی متاثر از ادب کهن در داستانها بررسی شد.
در بخش اندیشگانی مضمونها و درونمایههایِ آشنا در متون کهن که در داستان معاصر آمده بودند و اسطورهپردازیها مورد بررسی قرار گرفت.
بخش شگردی نیاز به اندکی توضیح دارد. بنابر جمله معروفی که میگوید «ادبیات چه گفتن نیست چگونه گفتن است» فارغ از درست یا اشتباه بودن این جمله باید بگویم من بر این باورم که ادبیات کهن فارسی در «چگونه گفتن» شگردهای بسیار خوبی دارد. یکی از این شگردها، شیوه داستان در داستان است و نمونه بارزش هم کتاب هزار و یک شب است. یا مثنوی معنوی مولانا و منطقالطیر عطار. دانشور میگوید از این شیوه در سووشون بهره گرفته است، میبینیم که چنین است. حتی من فکر میکنم برخی از این شگردها در طول سالیان تکامل مییابند و گاه با نامهای تازه سربرمیآورند. بحثی در ادبیات کلاسیک داریم به نام التفات که در تعریفش آمده تغییر سخن از غیبت به خطاب یا بلعکس که به نظر من همان تغییر زاویه دید است در داستان امروز. یا براعت استهلال که در هر سه رمان کاملا وجود دارد و در کتاب به آن پرداختهشده است. براساس همین سه بخش، سووشون، جای خالی سلوچ و آتش بدون دود بررسی شد.
همانطور که مطلعید در گذشته زبان روایی ما نظم بوده و داستانهای ما بر این روش و طریق انتقال داده میشد. شاید بیشتر این مقاومتهایی که بعضی نویسندگان منکر تاثیرپذیری ادبیات داستانی از ادبیات کلاسیک میکنند همین نکته باشد. البته بیشتر داستانهای دنیا در قالب نظم نوشته شدهاند. مثل آثار شکسپیر و دیگران. نکته دیگر اینکه بعضی مخالفان شاید بر این مورد اشاره دارند که در ساختار داستان معاصر آنگونه که زاویه دید، شخصیتپردازی و جریان سیال ذهن برش تاکید میشود داستان کهن از آن تهی است. بههرحال از تاثیرات چشمنواز ادبیات کلاسیک بر ادبیات داستانی امروز ما شیوه نثر شاعرانه است که معلوم نیست همه جا حسن است یا خیر!
من در کتاب در بخش نتیجه کار تاکید دارم به این موضوع که استفاده از زبان فارسی کهن و گذشته ما همه جا به صلابت و استحکام نوشته ممکن است کمک نکند. قرار نیست در ادبیات داستانی آپارتمانی امروز نثر و زبان تاریخ بیهقی مثلا بیاید. اما این متون میتواند در شناخت واژگان، درقدرت تصرف در نحو به ما کمک کنند. درباره شعر جالب است بگویم بعضی از نویسندگان میگفتند ما شعر میخوانیم به خاطر اینکه نثر خوبی داشته باشیم. مثل ابراهیم گلستان که تاکید داشتند که من نثرم را وامدار بوستان سعدیام. اینکه کدام واژه با واژه دیگر هماهنگ است. اینکه میخواهد دایره واژگانیاش وسیع باشد. یکی دیگر از نویسندگانی که شعر میخوانند تا نثرشان بهتر شود محمدحسن شهسواری است. ایشان میگوید حافظ به ما واژهسازی یاد میدهد. قابلیتهای زبانی میآموزد. حتی مترجمان هم نیاز دارند آثار ادبیات کلاسیک ما را مد نظر داشته باشند و مطالعه کنند تا در انتخاب واژگان اشراف بیشتری داشته باشند.
درباره شخصیتپردازی که فرمودید مثالی می زنم مثلا خانم دانشور در سووشون شخصیتی دارند به نام دکترعبدالله خان که رفتار و سلوکشان شبیه مرشد و پیر در ادبیات کلاسیک فارسی است و خانم دانشور از همان نشانهها برای شخصیتپردازی این شخصیت حتی انتخاب نام او بهره میگیرد. حتما خانم دانشور این پیشینه ادبی را داشتند برای انتخاب نام و شخصیتپردازی این شخصیت داستانیشان. به نظر من یکی از دلایل ضعف آثار داستانی ما عدم آشنایی مناسبِ برخی داستاننویسان با پیشینه ادبی است.
سوالی که برای من پیش آمده این است که سه کتابی که انتخاب کردید برای بررسی بیشتر (جای خالی سلوچ، آتش بدون دود و سووشون) هیچکدام شبیه هم نیستند!
من حتم داشتم که سووشون بهره بسیاری از ادبیات کلاسیک گرفته است بهواسطه مطالعهای که پیشتر داشتم. بنابراین در انتخابش تردیدی نداشتم. با توجه به بنیه ادبی قویای که محمود دولتآبادی داشت و دارد، سراغ اثر او هم رفتم. ایشان تحصیلات آکادمیک ندارند ولی اشراف زیادی بر زبان مادریشان در سبزوار دارند و متون کهن را خوب خواندهاند. نادر ابراهیمی هم فاخر نویس است و نثرش بسیار مدیون ادبیات کلاسیک فارسی است، در عین حال خودش بر این ایده تاکید داشت. در ضمن در گفتگوها من سراغ نویسندگانی رفتم که از لحاظ گرایشات سیاسی و اجتماعی شاید با هم اختلاف داشته باشند ولی همگی بر این باور بودند که برای پیشرفت ادبیات داستانی معاصر نیازمند بهرهگیری از ادبیات کلاسیک فارسی هستیم.
در واقع در کل بر این باورید که ادبیات داستانی ما نمی تواند منفک از ادبیات کلاسیک ما باشد. چه مستقیم چه غیرمستقیم. اصلا قوت ادبیات موفق داستانی ما بر میزان تاثیرپذیریاش از ادبیات کلاسیک است.
بله تا حد زیادی. عین جمله شما را استاد شفیعی کدکنی گفتهاند که من در کتاب آوردهام. ایشان می گویند: "در مجموع میتوان گفت هر پدیده هنری و ادبی که ردپایی از شاهکارهای پیشین در خود نداشته باشد پیش از خداوند خود مرده است..." من فکر میکنم دو چیز در خواندن یک اثر مطرح است. یکی لذت و دیگری آگاهی. آثار داستانی باید علاوه بر لذت، آگاهی هم به ما بدهند یعنی غنی باشند یکی از شیوههای غنیشدن بهرهمندی از پشتوانه ادبی است.
شما چه کاری انجام دادید تا پایاننامهتان تبدیل به کتاب شود؟
سال نود و یک که از پایاننامه دفاع کردم کارم تازه شروع شد. من حتی مصاحبههایی که میگرفتم تا لحظه چاپ کتاب ادامه داشت. وقتی دیدم کتابی با این عنوان تالیف نشده و در آثار منتشرشده وجود ندارد تصمیم به چاپ آن گرفتم. مرحوم زنوزی جلالی نیز خیلی تشویقم کردند. تا آنجایی که امکان داشت بخش کلیات کتاب را تغییر دادم. در ساختار اثر هم تغییراتی ایجاد کردم. ناچار برخی از شاهد مثالها را هم حذف کردم و در مجموع این روند تغییر و حرج و تعدیلِ متن تا چهار سال ادامه پیدا کرد.
نظرات