کتاب «دلایلی برای زنده ماندن» حاصل مبارزه مت هیگ با افسردگی و اضطراب بیاندازه شدیدی است که نزدیک بود او را از پای در آورد. او در این کتاب نشان میدهد که چگونه میتوان از شوپنهاور فیلسوف محبوب افسرده خوشحالتر باشیم.
این کتاب حاصل مبارزه مت هیگ با افسردگی و اضطراب بیاندازه شدیدی است که نزدیک بود او را از پای در آورد. اثری کوتاه، صریح و مثبت درباره برخورد درست با بحرانهای روحی و لذت بردن از زندگی؛ داستان واقعی بحرانهایی که مت هیگ به آنها دچار شد و چگونگی غلبه او بر افسردگی و آموختن زندگی کردن.
این کتاب کوچک و ساده میتواند به کسانی که فکر میکنند به آخر راه رسیدهاند کمک کند، نیز به آنها که عزیزانشان با چنین مشکلی درگیر هستند. دلایلی برای زنده ماندن کتابی است درباره اینکه چطور از بودنمان در این جهان لذت ببریم؛ اثری تکاندهنده، شاد و لذت بخش.
مت هیگ
به گفته مولف این اثر، وقتی افسردهاید، احساس تنهایی میکنید و اینکه هیچ کس کاملا وضعیتی را که دارید تجربه نکرده، آن قدر میترسید دیوانه به نظر برسید که همه چیز را درونی میکنید و آن قدر میترسید مردم بیشتر شما را تنها بگذارند که ظاهری آرام به خود میگیرید و دربارهاش حرف نمیزنید، که خیلی بد است، چون حرف زدن از آن بهتر است. کلمات به زبان آورده یا نوشته شده ما را با دنیا مرتبط میکند و در نتیجه حرف زدن از آن با مردم و نوشتن درباره این موضوع به مرتبط شدن ما با هم و با خود واقعی ما کمک میکند.
یکی از مطالب جالب کتاب گفتاری با عنوان «چطور کمی از شوپنهاور خوشحالتر باشیم؟» است. در بخشی از این مطلب آمده است: «برای آرتور شوپنهاور فیلسوف محبوب افسرده و (کسی که نیچه و فروید و انیشتن را به شکلهای متفاوت اما چشمگیر تحت تاثیر قرار داد) زندگی کردن اهداف بیحاصل بود. «ما یک حباب صابون را به طولانیترین مدت و به بزرگترین حد ممکن باد میکنیم، اگرچه به یقین میدانیم خواهید ترکید.» از این دیدگاه، شادمانی به خاطر همه این اهداف ناممکن است. اهداف سرمنشا درماندگیاند. هدفی محقق نشده موجب رنج میشود، اما در واقع دستیابی به آن تنها رضایتی کوتاه ایجاد میکند.
در حقیقت، اگر خوب در این مورد فکر کنید، یک زندگی مبتنی بر اهداف مایوسکننده خواهد بود. بله این کار ممکن است شما را پیش براند، موجب شود، فصلهای تازهای در هستی خود خلق کنید، اما در نهایت شما را تهی باقی میگذارد. چون حتی اگر به اهدافتان دست پیدا کنید، بعد چه؟ ممکن است چیزی را به دست بیاورید که فاقد آن بودید، اما آن را که دست آوردید بعد چه؟ شما هدف دیگری تعیین میکنید، نگران این که آنچه را به دست آوردهاید چگونه حفظ کنید، یا اینکه همراه با میلیونها آدم دیگری که همین حالا دچار بحران میانسالی (یا اوایل یا اواخر) هستند فکر میکنید، این همه آن چیزی است که میخواستم، پس چرا خوشحال نیستم؟
جواب شوپنهاور چه بود؟ خوب، اگر مشکل از خواستن است، پاسخ باید رها کردن باشد. به زبان او، عامل، رنج شدت اراده است. او اگرچه خودکشی را توصیه نکرد اما نوعی زندگی خودکشیوار را توصیه کرد که در آن هر چیز لذتآوری باید تحقیر شود، هر چند او ریاکار بزرگی بو و حرف و عملش یکی نبود!
شوپنهاور برترین بدبین در واقع نشان میدهد ناشادمانی چگونه عمل میکند. آثار او تشریحکننده اهداف ضد هدف است که خودش نمیتوانست به آنها عمل کند.» نویسنده در ادامه نشان میدهد که چگونه میتوان با راهکارهای عملی از شوپنهاور کمی خوشحال تر بود.
کتاب «دلایلی برای زنده ماندن» نوشته مت هیگ به ترجمه گیتا گرکانی با شمارگان هزار نسخه در 214 صفحه به بهای 13 هزار تومان از سوی انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است.
نظرات