نثر داستانی پولاک ترکیبی از نثر همینگوی و دنیس جانسون است، با فضایی گوتیک که از جنوب اوهایو وام گرفته شده است. داستان ها ما را مجبور میکند تا برخی افراد حاشیهای را که ممکن است در خیابان از کنارمان عبور کنند، ببینیم.
مجموعه داستان ناکمستیف (یا همان داستان های اوهایو که به دلیل سختی تلفظ، در ایران به نام داستانهای اوهایو ترجمه شده است)، اولین اثر اوست که آن را در سال 2008 منتشر نمود و خوش درخشید.
پولاک نویسندهای ست که حین نوشتن، داستانها و شخصیتهایش را فیالبداهه میسازد و جلو میبرد و طولی نکشید که در سرتاسر آمریکا و اروپا شناخته شد به طوری که برخی منتقدین به او لقب کسی که ره صد ساله را یک شبه رفته دادهاند. با این وصف متاسفانه در ایران کتابهای این نویسنده ترجمه نشده و شناخته شده نیست. در حال حاضر اولین کتاب این نویسنده توسط موسسه انتشارات نگاه و با ترجمه معصومه عسکری به بازار نشر وارد شده است.
دونالد ری پولاک، نویسنده مجموعه داستان ناکمستیف در دهه چهارم زندگیاش قلم به دست گرفت و بدون اینکه کارش را ترک کند صبحها، آخر شبها و آخر هفتهها مینوشت. او بعد از این مجموعه داستان، رمانی به نام «شیطان، همیشه» در سال 2011 به چاپ رساند که به عقیده منتقدین و علاقمندان از کتاب اولش موفقتر است و سپس در سال 2016 نیز رمانی دیگر به نام «سفره آسمانی» به چاپ رساند.
نثر داستانی پولاک ترکیبی از نثر همینگوی و دنیس جانسون است، با فضایی گوتیک که از جنوب اوهایو وام گرفته شده است. داستان ها ما را مجبور میکند تا برخی افراد حاشیهای را که ممکن است در خیابان از کنارمان عبور کنند، ببینیم. آنها چنان محکم دست شما را میگیرند که راه فراری ندارید! مانند این خطوط: «من همراه دایی چلاقم در حاشیه مسیویل اوهایو زندگی میکردم چون ورشکست شده بودم و جای دیگری نداشتم و تمام روز یا داشتم سطل آشغالش را خالی میکردم یا توی سوراخ گردنش سیگار نو میگذاشتم.»
«داستانهای اوهایو» خیلی خشن و بیرحمانه خوانندگان را با یک شهر فاسد و در حال ناپدید شدن آشنا میکند که روبه رو شدن با آن جداً سخت است، اما متنفر شدن از آن هم کاری ست سختتر.
با این حال، آنچه در کار پولاک قابل تامل است این است که در زیر این همه فساد و سیاهی و تباهی که او به تصویر کشیده است و ما با پوست و گوشت خود آن را درک میکنیم، عشق قوی و ملموسی نسبت به این مکان یا حداقل شخصیتهایش دیده میشود.
پولاک جایزه پن رابرت بینگام[1] را برده است و در سال 2009 نیز جایزه دویلز کیچن ردینگ[2] را تصاحب کرده است.
در داستان «ناکمستیف»، زندگی خیلی تلخ به تصویر کشیده شده است. در داستان «قرصها» رویای بابی کالیفرنیا است، اما آن قدر قرصهای روان گردان مصرف میکند که حتی نمیتواند از ناکمستیف خارج شود چه رسد به رفتن به کالیفرنیا. در «سرنوشت موها»، دنیل قادر می شود از مرزهای شهرستانشان بیرون برود اما در کامیون رانندهای گیر میافتد و در صحنه ای کلاه گیس یک زن مرده را روی سر میگذارد و فضایی کابوس گونه میسازد و نهایتاً به جایی میرسد که خیلی بدتر از آن جایی است که اول کار بود.
آیا پولاک اصرار دارد شخصیتهایش از این منطقه فرار کنند؟ یا به زبان دقیقتر، فرار از ناکمستیف سرنوشت محتوم هر یک از آنهاست؟
به گفته پولاک او جبری برای این کار نداشته است، بلکه خود شخصیتها در پی فرار و نجات خود از آن مکان بودند. ممکن است خیلی از خوانندگان دنبال داستانهایی با پایان خوش باشند و جوابی که پولاک به آنها میدهد این است که کتابهایی از این دست در قفسات کتابخانهها هست و تعدادشان هم کم نیست. برای او زندگیهایی جذاب است که فرد در آن گیر کرده باشد و هرچه برای فرار دست و پا بزند، موفق نشود. معمولا برای کسانی که بیرون از گود هستند، قضیه خیلی آسان به نظر میرسد، اما وقتی خودت در موقعیت بدی گیر افتاده باشی مثل یک ازدواج بد، اعتیاد، سوءمصرف یا بیماری روانی، باید گفت راه زیادی پیش روی فرد باقی نمیماند. گاهی وفاداری شخصیتها مانع فرار است، گاه ناتوانی و گاهی هم ترس و وی میخواسته این کتاب از این نقطه نظر تا حد امکان نزدیک به واقعیت باشد.
در کتابهای پولاک با نوعی طنز تلخ مواجه هستیم که ناشی از اولاً علاقه او به موقعیتهای خنده دار است و در ثانی سعی دارد با این لحن طنز و ساخت و پرداخت موقعیتهای خنده دار، خشونت غالب بر کتابهایش را معتدل سازد و لبخندی بر لب مخاطبش بنشاند.
گفتنیاست آثار دیگر این نویسنده نیز با ترجمه معصومه عسکری در موسسه انتشارات نگاه در نوبت چاپ قرار دارند تا مخاطب فارسی زبان را با دنیای این نویسنده خلاق آشنا سازد.
نظر شما