دو مجموعه داستان و رمان ایرانی از مجموعه کتابهای سمر از گروه انتشاراتی آگه در نمایشگاه کتاب تهران مورد استقبال قرار گرفتند و تجدیدچاپ شدند.
مجموعه سمر از نشر بان وابسته به گروه انتشاراتی نشر آگه است که به طور تخصصی به انتشار رمان و مجموعه داستانهای ایرانی میپردازد. سه کتاب «کاجهای زرد»، «سورمهسرا» و «خرده روایتهای بیزنوشوهری» پس از نمایشگاه کتاب تهران که در اردیبهشت سال جاری برگزار شد، تجدیدچاپ شدهاند.
مجموعه داستان «کاجهای زرد» نوشته پونه ابدالی نویسنده و عکاس است. راویان داستانهای «کاجهای زرد» اغلب انسانهایی هستند که در مواجهه با یک موقعیت خاص مجبور به تصمیمگیری میشوند و البته گاهی این موقعیتها هستند که تصمیم آدمها را دچار خلل میکنند و آنها مجبورند تن به آن چیزی بدهند که شاید خودشان خیلی تمایل به انجامش ندارند. آدمهای این قصهها با اینکه ممکن است تنها نباشند اما وجه «تنهایی» آنها پررنگتر از وجه «اجتماعی» زندگیشان است. در این مجموعه مانند مجموعه قبل، پونه ابدالی نیمنگاهی هم به مسائل اجتماعی و حوادث پیرامون آن دارد مثل مهاجرت، خرافات و...
در بخشی از داستان «شولا» از این مجموعه میخوانیم:
« هیچ کدام از لامپهای تزئینی روی بنا درست کار نمیکرد، بارها سیم کشیها را چک کردیم. لامپ ها فقط یک روز روشن میماندند و بعد ساعت یازده همان شب خاموش میشدند. من تازه بعد از سه سال این موضوع را فهمیدم، وقتی روز اول یک برقکار آوردم تا سیمکشی کل ساختمان را وارسی کند دیدم که همسایهها چطور بهم نیشخند زدند. لابد انتظار داشتند که تا به حال من فهمیده باشم که عوض کردن لامپ چارهی کار نیست. اما من نفهمیده بودم...»
رمان «سورمهسرا» نوشته رامبد خانلری پس از نمایشگاه کتاب برای بار پنجم تجدیدچاپ شد. «سورمهسرا» در دسته رمانهای موسوم به «نسخهی سياه» مجموعهی سمر، يا همان ادبيات وحشت جای دارد. خانلری در اين داستان بيش از آنكه درصددِ ساخت فضايی وهمناك و پر از وحشت باشد، سعی داشته است تا مفهومِ ترس را در ادبيات بسازد و درعينحال به منشاء اين ترسهای بشری نزديك شود، او در اين مسير همواره از فانتزي نيز كمك بسزايی میگيرد. ازدستدادن، مضمون محوری داستانِ «سورمهسرا»ست اما نه ازدستدادن يا فقدانی كه معمول و عادی در زندگي روزمره هر آدمی اتفاق بيفتد. خانلری پيش از اين، دو مجموعهداستانِ «سرطان جن» و «آقای هاویشام» را نيز در همين حالوهوا نوشته است.
در آغاز رمان «سورمهسرا» میخوانیم:
««شوآن میگفت شبها روی سقف میخوابد، درست مثل خفاشها. او فقط اسم عجيبوغريبی نداشت. خودش هم بچه عجيبوغريبی بود. مادرش مرده بود و هربار علت مرگ مادر را يك چيزی میگفت. يكمرتبه گفت سوزن خياطی در پای مادرش رفته است و سوزن در بدن او پيشروی كرده و يك روزی مادرش سوزن را با خون بالا آورده و پيش از آنكه او را به بيمارستان برسانند تمام كرده است.»
مهسا ملکمرزبان؛ مترجم، روزنامهنگار، گوینده، مجری و تهیهکننده است. تحصیلات دانشگاهی او مترجمی زبان و کارشناسی ارشد مدیریت رسانه و تا کنون بیش از سی کتاب با ترجمهی او منتشر شده است. مهسا ملکمرزبان با مجموعهداستان «خردهروایتهای بیزن و شوهری» وارد دنیای نویسندگی نیز شده است. این کتاب پس از نمایشگاه کتاب تهران به چاپ سوم رسید.
در معرفی این مجموعه داستان آمده است:
«ما خانهها، کوچهها، خیابانها و آدمهای زیادی را ترک گفتیم، اما اگر جرأت مرور خاطراتشان را داشته باشیم، لحظه پرتپشِ لرزش و ریزش دل را حتماً تجربه کردهایم. لحظهسکوت پرهیاهویی که با تبانی ذهن سمج و دلِ ناماندگار پدید میآید و بس... بارها با خودمان گفتیم اگر دل هم مثل چشم در داشت میبستیم یا اگر بلد بودیم، ذهن را از خاطرهها، و حافظهٔ بویایی را از تمام عطرهای گذشته خلاص میکردیم، اما بدون اینها تنهاییمان را چگونه پر میکردیم؟ آدمها میآیند که بروند، رفتنشان به اندازهی آمدن نامنتظر و تکاندهنده است ...»
نظر شما