مقاله «غرایز و فرازونشیبهای آنها» که در سال ۱۹۱۵ نوشته شده به رابطه «غريزه» با ابژههاي آن يا بازنمودهاي غريزه ميپردازد. فرويد غريزه را از مفاهیم بنیادی قراردادی در روانشناسی میداند و در گام نخست با بررسی مشخصههای اصلی غرایز یعنی ریشهداشتن در منابع تحریک درونی ارگانیسم و پیدایش آنها به صورت یک نیروی پایدار، به تشريح ماهیت اساسی آنها ميپردازد.مقاله دوم با عنوان «صورتبندی دو اصل حاکم بر عملکرد ذهن» که در سال ۱۹۱۱ نوشته شده درباره دو اصل لذت و اصل واقعیت صحبت میکند. ارتباط و تعامل این دو اصل بسیار پیچیده است و فروید معتقد است سرکوبشدن اصل لذت از سوی اصل واقعیت – با همه عواقب رواني حاصل از آن یکباره صورت نميگیرد. مقاله بعدی «انحلال عقده ادیپ» در سال ۱۹۲۴ نوشته شده است. اهميت عقده اديپ بهعنوان پديده مركزي دوره جنسي ابتداي كودكي روزبهروز بيشتر آشكار ميشود. پس از اين دوره، انحلال آن روي ميدهد، يعني اين عقده تسليم سركوب ميشود و به دنبال آن، مرحله نهفتگي سر ميرسد. به عقیده فروید انحلال عقده اديپ متاثر از دو نگرش است، نخست تجربه ناامیدیهای دردناک که چنین اضمحلالی را به وجود میآورد و نگرش ديگر اینكه عقده ادیپ الزاما باید دچار فروپاشی شود، چون زمان آن فرارسیده است و با آغاز مرحله بعدی رشد محکوم به نابودی است. در این دو پدیده با دو دیدگاه تکامل فردی و تکامل نوعی مواجهیم.
مقاله بعدی با عنوان «برخی مکانیسمهای نوروتیک در حسادت، پارانویا و همجنسخواهی» که در سال ۱۹۲۲ نوشته شده به بررسی جداگانه موارد حسادت، پارانویا و همجنسخواهی پرداخته است. فروید حسادت را به سه نوع حسادت رقابتی یا بهنجار، حسادت فرافکنیشده و حسادت توهمی تقسیم میکند و این احساس را ترکیبی از اندوه، درد ازدستدادن ابژه و زخم ناشی از خودشیفتگی میداند. دو مقاله بعدي «گونهای خاص از انتخاب ابژه در مردان» (۱۹۱۰) و «در باب گرایش فراگیر به تحقیر در عرصه عشق» (۱۹۱۲) عمدتا متمركز بر احساس عشق در بيماران مرد است. فروید معتقد است در طول درمان فرصت بسیار مناسبی برای جمعآوری نشانههای رفتار عاشقانه در افراد نوروتیک وجود دارد که میتوان مشابه آن را در افراد سالم هم دید و البته وقتی اطلاعات کافی جمعآوری شود میتوان این رفتارها را متمایز کرد. در مقاله «گونهای خاص از انتخاب ابژه در مردان» فروید به یکی از انواع انتخاب ابژه در مردان اشاره میکند، چراکه این نمونه با پارهای از «شرایط لازم برای عشقورزی» متمایز میشود. او تلاش ميكند وجاهت منطقي اين ادعا را ثابت كند كه ويژگيهاي مشخصه اين مردان- شرايطشان براي عشقورزيدن و نيز رفتار عاشقانهشان- در حقيقت از منظومه مولفههاي رواني مرتبط با مادر نشئت ميگيرد. فروید عنوان میکند اگر از روانکاوی درباره اين مراجعین سؤال شود پاسخ، صرفنظر از اشکال متعدد اضطراب، ناتوانی جنسی روانی است.
در مقاله «فتیشیسم» که در سال ۱۹۲۷ به نگارش درآمده فروید مجال آن را يافته که بتواند درباره چند مرد که انتخاب ابژه خود را تحتتأثیر یک فتیش انجام میدادند، مطالعه روانکاوانه کند. معمولا این افراد تن به روانکاوی نمیدهند و با وجود اينكه احساس میکنند ناهنجاری دارند بهندرت پيش ميآيد آن را به صورت علامتی توام با درد و رنج احساس كنند. در روانکاوی، فتیش به شکل یافتهای فرعی ظاهر میشود.
مقاله بعدی «کودکی را میزنند» با عنوان فرعی «درباره خاستگاه انحرافهای جنسی» در سال ۱۹۱۹ نوشته شده است. عنوان مقاله از نظر دستور زبانی ساختاری مجهول دارد: «کودکی در حال کتکخوردن است» این ساختار مجهول در درك این فانتزی نقش اساسي دارد چراکه، با تأکید بر مفعول، فاعل اجازه بروز مستقیم نمییابد، ضمن آنكه خود سوژه نيز در آن حضور ندارد. فروید در مقاله «مسئله اقتصادی مازوخیسم» که در سال ۱۹۲۴ نگارش یافته اذعان دارد كه گرایش مازوخیستی در زندگی غریزی انسان حقیقتا موضوعي اسرارآمیز است.
آخرین مقاله با عنوان «نفی» كه در سال ۱۹۲۵ نوشته شده یکی از مهمترین و پرارجاعترین متون فروید بهخصوص در آثار ژاك لكان است. در اين مقاله فروید از مطالعه روی بیماران به این نتیجه میرسد که یک راه شناخت امر سرکوبشده در ناخودآگاه بيمار نفی است.
نظر شما