اثر دونالد ترامپ با عنوان «آمریکای زمینگیر» روانه کتابفروشیها شد. این کتاب در واقع اثری است که ترامپ در کارزار تبلیغاتیاش به عنوان برنامهها و نظرهاش منتشر کرده بود.
ترامپ مقدمه مفصل و جالبی بر این کتاب نوشته است. او درباره طرح روی جلد این کتاب در مقدمه مینویسد: «ممکن است برخی خوانندگان از اینکه از عکسی عبوس روی جلد کتاب استفاده شده است، تعجب کنند. البته من عکسهای زیباتری داشتم که در آنها لبخندی به چهره دارم و خوشحال و راضی به نظر میرسم. آدم خوبی به نظر میآیم؛ چیزی که در اصل هستم. خانواده من نیز آن عکسها را بیشتر دوست داشتند و از من خواستند تا یکی از آنها را انتخاب کنم. کار عکاس فوقالعاده بود. اما از نظر من برای این کار مناسب نبودند. در این کتاب ما از آمریکای زمینگیر صحبت میکنیم که عنوانی رنجآور است. متأسفانه اندک مسائل خوشحالکنندهای در این باره وجود دارد. برگردیم به موضوع عکس روی جلد کتاب.
بنابراین من عکسی میخواستم که در آن خوشحال نباشم، عکسی که بیش از خوشحالی، حس ناراحتیام را بازتاب دهد. چیزی وجود ندارد که بابت آن خوشحال باشیم، چون در حال حاضر شرایط مسرتبخشی نداریم. ما در وضعیتی هستیم که باید برای بازگرداندن عظمت آمریکا دست به کار شویم. همه ما. دقیقاً به همین سبب کتاب حاضر را نوشتهام. بعضیها میگویند من اعتماد به نفس بالایی دارم، چه کسی میداند؟ وقتی در این باره شروع به صحبت کردم، کاملاً واقعبین بودم. به خوبی میدانستم مخالفان سرسخت و بیکفایتی که حامی وضع موجودند با عصبانیت در برابرم صف میکشند و آنها دقیقاً همین کار را کردند: سیاستمدارانی که در کمپینهای انتخاباتی از بازی بزرگ سخن گفتند و وقتی زمان عمل رسید، مثل شکستخوردهها عمل کردند، زیرا نمیتوانستند حکومت کنند. آنان نمیدانستند چگونه حکومت کنند.»
رییس جمهور آمریکا معتقد است، لابیگرها و گروههای فشار که از قِبل دست بردن در جیب ما از سوی مشتریانشان یا دیگران سود میبرند. اعضای رسانههایی که مدتهاست زمانیکه باید منصف باشند، بین واقعیت و نظر تفاوت مفهومی قائل نیستند. مهاجران غیرقانونی که فرصتهای شغلی را از ساکنان قانونی این سرزمین گرفتهاند؛ در حالی که بیش از بیست درصد آمریکاییها در حال حاضر بیکار یا نیمهبیکارند. باور کنید، آنها همهجا هستند. من آنها را دیدهام. با آنها صحبت کردهام. آنها را در آغوش گرفتهام. به آنها دلداری دادهام. آنها همهجا هستند.
کنگره به بنبست رسیده و سالهاست عملاً در حل مشکلات بزرگ داخلی ما از جمله تصویب لایحه بودجه ناتوان شده است. به همین موضوع فکر کنید: یک کار کوچک مثل تصویب قانون بودجه. آنها حتا سررشتهای از این کار ندارند. در حالی که، اساس کشور ـ طبقه متوسط ـ و 45 میلیون آمریکایی گرفتار فقر، در بیست سال گذشته همواره شاهد کاهش درآمد خود بودهاند. طبعاً سرخوردگی و ناامیدی آنها از شرایط جاری هر روز بیشتر و اوضاع بد و بدتر میشود. حتا وضعیت وکلا و قضات ما نیز بازتابدهنده داستان «سه مغ» است. آنها در تفسیر قانون اساسی آمریکا ــ که در واقع باید حافظ دموکراسی ما باشد ــ به فعال مایشاع تبدیل شدهاند. آنها با طیبخاطر به خودشان حق دادهاند که وارد عرصه سیاستگذاری شوند، زیرا جانبداری و تعصب، کاملاً دست و پای مقامات منتخب را بسته است. آنها نمیتوانند هیچ حرکتی کنند؛ نمیتوانند هیچ اقدامی انجام دهند. مقامات ما کاملاً ناتوان شدهاند.
ترامپ یادآور میشود، در مورد ریاستجمهوری و قوه مجریه ناتوانی و بیکفایتی فراتر از حد تصور است. همزمان با نگارش این سطور ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در حال پیشی گرفتن از رئیسجمهور ماست. پوتین با ایجاد ائتلافی در سوریه، به تنها رهبر تأثیرگذار جهان تبدیل شده است. او و متحدانش ـ به ویژه ایران ـ اکنون جایی هستند که اوباما، رئیسجمهور، و نظامیان ما چند سال پیش شکست مفتضحانهای را آنجا تجربه کردند؛ اوباما و نظامیان کاملاً شکستخوردهاند و دیگر کنترل شرایط را در اختیار ندارند. ما دیگر سرکرده جهان نیستیم. اکنون پوتین رهبر دنیاست و این برای کشور ما شرمآور است. ما در خاورمیانه به معنای واقعی کلمه میلیاردها دلار هدر دادهایم بدون اینکه در ازای آن دستاورد محسوسی داشته باشیم. تنها کسی که برایمان باقیمانده، اسرائیل است؛ متحد اصلیمان. برای بدتر کردن اوضاع، طی مذاکراتی بیارزش و هزینهبر با ایران (بهترین دوست فعلی روسیه) به توافق هستهای رسیدیم تا به سمت صلح جهانی بیشتر حرکت کنیم، که چنین نشد. این توافق دقیقاً در جهت عکس حرکت میکند. ایده عظمت آمریکا به عنوان رهبر جهان آزاد و غیرآزاد امروز از کشور ما رخت بر بسته است.
به گفته مولف کتاب، به رغم همه این چالشها و در واقع به دلیل وجود آنها، تصمیم گرفتم در این باره کاری کنم. نمیتوانم شرایط جاری کشور بزرگمان را ببینم و تحمل کنم. این فضاحت نشانه رهبری در مسیری نادرست است. این شرایط نیازمند کسی با عقل سلیم و تیزهوش است؛ کسی که بتواند با رهبری درست، آمریکا را به مسیر عظمت گذشتهاش بازگرداند. ما به کسی نیاز داریم که در تجارت سابقه تصدیقشده داشته باشد و معنای عظمت را درک کند، کسی که ما را به سوی معیارهای تعالی راهنمایی کند و آنچه باید انجام گیرد را بار دیگر به ما نشان و توضیح دهد. وقتی شروع به صحبت در این باره کردم، نمیدانستم واکنش چه خواهد بود. میدانم که بسازبفروش خبرهای هستم، من ساختمانهای زیادی در سراسر جهان ساختهام و در این زمینه موفقیتهای چشمگیری را به دست آوردهام. اما تاکنون اندیشههای سیاسیام را به طور کامل برای احیای عظمت آمریکا عرضه نکرده بودم.
علاوه بر این، میدانم برند ترامپ امروزه به یکی از نمادهای تجاری بزرگ جهان تبدیل شده است که یادآور کیفیت و کارایی است. همه در باره آن صحبت میکنند. همه در باره آن شنیدهاند. این برند خیلی خاص است و من به آن بسیار میبالم. ساختمانها و اقامتگاههای تفریحی ما امروزه با افتخار و به زیبایی در سراسر ایالات متحد و بسیاری از دیگر کشورها قد علم کردهاند. مباحثم را با موضوع مهاجران غیرقانونی آغاز کردهام و در همین راستا پیشنهاد ساختن دیواری بزرگ را دادهام؛ این دیوار در برابر سیل مهاجرانی که قانوناً آنها را نمیخواهیم و به آنها نیازی نداریم، بسیار بلند و نفوذناپذیر خواهد بود. ما مردمی را که به کشورمان می آیند، دوست داریم، اما نه وقتی اینکار غیرقانونی انجام میدهند.
ترامپ در مقدمه میگوید: «ناگهان، آمریکاییها در باره مسئله مهاجرت قانونی از خواب غفلت بیدار شدند. به رغم اینکه کاندیداهای زیادی برای به دست آوردن کاندیداتوری نهایی جمهوری خواهان به میدان میآمدند، اما آنچه من می گفتم واقعاً نخستین تلنگر را به کشور و مردم زد و همه شروع به تکرار آن کردند و با کمال میل آن را تکرار کردند. به این ترتیب من کمکم تجمع جمعیتهای بزرگ مردم برای رفتن به استادیومهای فوتبال و مراکز همایشی را آغاز کردم. نخستین مناظره سراسری تلویزیونی بیستوچهار میلیون بیننده جذب کرد که رکورد منحصربهفردی برای تلویزیون کابلی به حساب میآید. به رغم برخی سؤالات احمقانه و خصومتآمیز (یا اصلاً به دلیل وجود همان سؤالات) من مبارزه را آغاز کردم؛ همانطور که همیشه مبارزه میکنم شروع به توضیح دیدگاهم کردم. در نتیجه بیشتر مردم مرا برنده مناظره دانستند.
اینچنین بود که مردم تشویق شدند. ناگهان افرادی که هرگز برای انتخابات اهمیتی قائل نبودند یا هرگز رأی نداده بودند، به کمپینهای ما روی آوردند. تجمعات ما بسیار بزرگ شد. میزان جمعیت باورنکردنی بود. اشتیاق شدیدی بر اساس عشق خالص و عشق به آنچه ما انجام میدادیم، به وجود آمد. واکنش رسانهها، سیاستمداران و به اصطلاح رهبران کشور ما، وحشت بود. اما مقاومت کردم و مستقیماً به سوی مردم رفتم، زیرا نه نیاز به حمایت مالی کسی داشتم و نه احتیاج داشتم کسی حرفهایم را تأیید کند. فقط مجبور بودم کار درست را انجام دهم. مجبور بودم این کار را انجام دهم. انتخاب دیگری نداشتم. میبینم که چه بر سر کشور ما میآید؛ آمریکا به سمت جهنم میرود. مجبور بودم همین کار را انجام بدهم.
به تازگی تکمیل جزئیات دیدگاهم را آغاز کردهام. یک برنامه مالیاتی هم منتشر کردهام که به طبقه متوسط و کسانی که درآمد کمتری دارند، امکان پرداخت مالیات بر درآمد کمتر را میدهد، در حالی که بازنگری در میزان مالیات ثروتمندان سبب میشود، آنان مالیات بیشتری بپردازند. متعهد شدهام ارتشی واقعاً قدرتمندتر را سازمان دهم، ارتشی که با آمادگی و تجهیزات کافی در برابر همه دشمنان ما بایستد. وقتی آب در هاون میکوبیم، در قبال همه، به ویژه دشمنانمان، باید مسیر دیگری را در پیش بگیریم.
به علاوه، به موازات بازگشت میلیاردها دلاری که اخیراً در بانکهای خارجی نگهداری میشود، با تشویق شرکتها به بازگرداندن بیشتر فرصتهای شغلی و تولیدیشان به آمریکا (جایی که به آن تعلق دارند) رویکرد جدیدی را در ایجاد اشتغال مطرح کردهام. ما آن پولها را نیز برمیگردانیم. این پولها مبالغ هنگفتیاند. و حدس بزنید چه رخ میدهد! اتفاقات خوب زیادی قرار است بیفتد. آن پولها برای ساختن جادهها، پلها، کارخانهها و فرصتهای شغلی هزینه خواهند شد. این واقعاً عالی است.
پیشتر توضیح دادهام چرا اوباماکِر راهکاری پرهزینه و مضحک برای حل مشکلات بهداشت و درمان ماست و باید با گزینهای به مراتب بهتر جایگزین شود. ما باید با ایجاد رقابت در بخش خصوصی میان شرکتهای بیمه و فراهم ساختن امکان انتخاب پزشکان خانواده برای بیماران مشکلات را حل کنیم. این طرح بسیار بهتری خواهد بود، طرحی کمهزینهتر، با دسترسی به پزشکان و خدمات بهتر. این طرح واقعاً خارق العاده خواهد بود. به این فکر کنید که ایالات متحد شانس بیشتری برای باقی ماندن در قامت یک کشور را خواهد داشت. مردم نیز خدمات بهتری دریافت خواهند کرد. ترکیبی که هرگز شکست نمیخورد.
رقابت در زمینه آموزش نیز واژهای جادویی است. والدین باید حق انتخاب مدارسی که فرزندانشان در آن از بهترین آموزش بهرهمند میشوند را داشته باشند. مدارس ضعیفتر تعطیل خواهند شد و معلمان ضعیفتر اخراج میشوند. اصل «کیفیت واحد آموزش برای همه مناسب است»، معیار بدی است. این اتفاق نخواهد افتاد. ما نمیخواهیم فرزندانمان در واشنگتن آموزش ببینند. ما آموزش محلی میخواهیم. آموزش باید به صورت محلی سامان داده شود.
از نظر داخلی، ما نیازمند به بازسازی گسترده زیرساختهایمانیم. بسیاری از پلهای ما وضعیت خطرناکی دارند، جادههایمان نیز فرسوده شده و پر از چالهاند، این در حالی است که ترافیکهای سنگین، میلیونها دلار از درآمد رانندگانی که در شهرهای شلوغ کار میکنند را دود میکند. وسایل حمل و نقل عمومی نیز به شدت شلوغ و ناطمئن است و از سوی دیگر فرودگاههایمان هم باید بازسازی شوند. وقتی به کشورهایی مانند چین یا بسیاری دیگر از کشورها میروید و به سیستم ریلی و حمل نقل عمومی آنها نگاه میکنید، میبینید از وضع ما بسیار بهتر است. ما شبیه یک کشور جهان سومی هستیم.
میتوانم همینگونه ادامه دهم و ایدههایی که به خاطر آن این کتاب را نوشتهام، شرح دهم. در ادامه دیدگاههایم را بیشتر مطرح میکنم. اما اجازه دهید این نکته را هم اضافه کنم که منتقدان من تنها در حال طرح برنامه های سیاسی خود هستند؛ آخرین چیزی که به آن نیاز داریم برنامه های بیشتر است که معمولاً بعد از انتخابات بخار می شود و به هوا میرود.
آنچه ما نیاز داریم رهبری است که بتواند با وضعیت آشفته ما رودررو شود و راهکارهای عملی را به کار بندد. هدف من این نیست که چندصد صفحه مقررات حکومتی و خطوط قرمز مانند دیگر طرحها بنویسم. ما نیازمند سیاستهایی بر اساس عقل سلیم هستیم و اگر لازم باشد کسانی را مجبور به کار کنیم، اینکار را خواهیم کرد. واقعیت این است که ما بیش از حد مقررات داریم. مردم نمیتوانند تکان بخورند. آنها درمانده شدهاند. نمی توان شرکت جدیدی ایجاد کرد. مقرراتزده شدهایم.
میدانم چگونه باید با مسائل پیچیده مواجه شوم و چطور باید عناصر مختلف مورد نیاز برای موفقیت لازم را گرد هم جمع کنم. اینکار را سالهاست که انجام دادهام و ثروت خالص بزرگی دارم.»
دونالد ترامپ میگوید که هدف از نوشتن کتاب حاضر ارائه درک بهتری از او و ایدههایش برای آینده است. او میگوید: «من واقعاً آدم خوبی هستم، حرفم را باور کنید و به خودم به خاطر اینکه آدم خوبی هستم افتخار میکنم. آنقدر مهربان و مصمم هستم که دوباره کشورمان را احیا کنم. وقت آن رسیده که آمریکا را از ناامیدی و عصبانیت به سوی شادمانی و موفقیت سوق دهیم. این امر میتواند محقق شود و محقق خواهد شد. بهترین روزهای ما به زودی فراخواهند رسید. کشور ما عظمت بکر فوقالعادهای دارد. ما در عرصه منابع طبیعی و استعدادهای انسانی غنی هستیم. از خواندن این کتاب لذت ببرید و بیاید با هم عظمت را به آمریکا بازگردانیم.»
کتابِ «آمریکای زمینگیر» نوشته دونالد ترامپ با عنوان فرعی چگونه عظمت را به آمریکا بازگردانیم؟ به ترجمه سمیرا محتشم، منصور براتی، علیرضا مکی و بهروز نامداری در 211 صفحه به بهای 25 هزار تومان از سوی نشر ثالث منتشر شده است.
نظر شما