هادی خورشاهیان، شاعر و نویسنده حوزه کودک و نوجوان و بزرگسال است که تاکنون بیش از 80 جلد کتاب در زمینههای مختلف ادبیات از وی منتشر شده و آثاری نیز در حوزه دفاع مقدس دارد. این نویسنده در گفتوگویی صمیمی با خبرنگار ایبنا، ضمن بیان ویژگیهای قلم و شخصیت نویسندگی قاسمعلی فراست، به معرفی چند مورد از آثار شاخص او و دلایل موفقیت و خواندنی بودن آنها پرداخت.
قاسمعلی فراست از نویسندگانی است که تقریبا همه کتابهایش در حوزه انقلاب و دفاع مقدس است که البته بُنمایههای دینی و اجتماعی در همه این آثار وجود دارد. او کار نویسندگی خود را با یک رمان دفاع مقدسی شروع کرد.
قاسمعلی فراست، متولد 1338 در روستای فیلاخص از توابع گلپایگان، جزو اولین نسل نویسندگان انقلاب است. سال 1357 او 19 سال داشت و پاییز سال 1361 که رمان «نخلهای بیسر» را نوشت، 23 سال سن داشت. یک سال قبل از «نخلهای بیسر» قاسمعلی فراست، احمد محمود آذرماه 1360 «زمین سوخته» را منتشر کرده بود. احمد محمود نویسنده چیرهدستی بود که پیش از آن با رمان «همسایهها» و «داستان یک شهر» که به نوعی ادامه رمان همسایهها بوده، مطرح شده بود. با توجه به اینکه احمد محمود متولد 1310 است، در زمان نوشتن رمان «زمین سوخته» قاعدتا 50 ساله بوده است. آنزمان همانقدر که این رمان احمد محمود بین اهالی ادبیات مطرح شد، در بُعد دیگری از انقلاب که به جمهوری اسلامی نزدیکتر بود، کار قاسمعلی فراست دیده شد.
«زمین سوخته» کار تاثیرگذاری بود که یک نویسنده چیرهدست خوزستانی از فضای پیرامونش نوشته بود. تصور من این است که این رمان ضد جنگ نبود، البته هیچیک از ما با جنگ میانهای نداریم. او نخواسته بود در این کتاب، حماسه خلق کند و اصلا فضایی که در این رمان بهوجود آمده بود و اساسا جامعه شهری و ارتباط انسانها، فضای خلق حماسه نبود. او در این کتاب، چیزهایی را هم از زندگی عادی نشان داده بود. احمد محمود یک نویسنده حرفهای جنوبی بوده که درباره جنگ نوشته، ولی فراست یک جوان 23 ساله اهل گلپایگان بوده که درباره جنگ خوب نوشته است.
قاسمعلی فراست، در سن 23 سالگی با روحیه جوانی، با یک برادر شهید و دیدن خرمشهر از نزدیک، «نخلهای بیسر» را چند بار بازنویسی کرد تا به مرحله چاپ رسید. ابتدا یک داستان کوتاه نوشت، در ادامه آنرا تبدیل به داستان بلند کرد و در نهایت پس از جریان آزادسازی خرمشهر و دیدن شهر از نزدیک، رمان «نخلهای بیسر» را خلق کرد. نکته قابل ذکر اینکه، همه شخصیتهای این کتاب واقعی بوده و همه شخصیتها در رمان یا با نام واقعی خودشان از آنها اسم برده شده یا با یک تغییر کوچک. این رمان گل سرسبد کارهای قاسمعلی فراست است.
بهطور کلی آثار فراست را چطور میتوان دستهبندی کرد و ویژگیهای اصلی قلم این نویسنده که در آثارش نمود دارد، چیست؟
فراست با یک رمان دفاع مقدسی، وارد جرگه نویسندگان انقلاب شد. در نهادهای انقلابی و جشنوارههای مختلف مرتبط با این حوزه بهعنوان نویسنده و داور حضور داشته است. آثار او را به دو دسته ادبیات داستانی بزرگسال و ادبیات داستانی نوجوان میتوان تقسیم کرد. ادبیات داستانی بزرگسال فراست را هم میتوان در دو بخش رمانها و مجموعه داستانهایش دستهبندی کرد. همچنین یک بخش از مجموعه داستانهای او دفاع مقدسی و ادبیات دینی و بخشی دیگر ادبیات اجتماعی است.
قاسمعلی فراست در «روزهای برفی» که یک رمان حوزه نوجوان است، به روزهای انقلاب میپردازد. او کتاب «فصل جوانی» را با تحقیق نوشت. فراست نویسندهای است حرفهای به این معنا که وقتی که وقتی مشغول نوشتن است، حتی تلفن خود را پاسخ نمیدهد و تمام وقت خود را به خواندن کتاب و نوشتن صرف میکند. «فصل جوانی» یک رمان برای نوجوانان و درباره بچههای گروه جنگهای نامنظم شهید چمران است. فراست با شخصیتهای جوان و نوجوانی که در آن دوره با شهید چمران همکاری داشتند، صحبت کرده و آثار مکتوب آنها را خوانده بود و با تحقیق کتاب را نوشت. این افراد در رونمایی کتابش هم حضور داشتند. فراست جدا از خلاقیت نویسندگی که میتواند حتی از چیزی که اصلا وجود ندارد، یک حماسه خلق کند و از این خلاقیت در این کتاب هم بهره برده، برای مستند بودن محتوای کتابش، تحقیق کرده است.
فراست، یک رمان دیگر با عنوان «عشق مانعی ندارد» نوشته است. او در این کتاب، انسانی شیفته امام است. فراست، چیزی را از چیزی جدا نکرده، به این معنا که یک بخش از کتابهایش مربوط به قبل از انقلاب است که به آن برهه اعتقاد دارد و درباره آن مینویسد، مانند «روزهای برفی». بخش دیگر اعتقادات او مربوط به دفاع مقدس است که درباره آن رمان «نخلهای بیسر» را مینویسد. بخشی دیگر شامل انقلاب و دفاع مقدس و عنصر کاریزمای امام خمینی (ره) است و اِبایی ندارد که بنویسد من حضرت امام را خیلی دوست داشتم و رمان «عشق مانعی ندارد» را خلق میکند. همزمان او دلبستگی دینی دارد.
قاسمعلی فراست همچنین رمان دیگری با عنوان «گلاب خانم» نوشته که خیلی تکاندهنده است و به شخصه موقع خواندن آن حداقل دو یا سه بار گریه کردم. این کتاب قصه جانبازی است که به جبهه رفته و با صورتی که تقریبا از بین رفته، برگشته است. مواجهه این جانباز با آدمهای اطرافش و مواجهه جامعه با او، کنایهها و ستایشها، تاثیرگذار است. فراست در آثارش، آدمها را فقط به جبهه نبرده بلکه خودش نیز با آنها همراه بوده است. همه آنها را شهید نکرده و برخی از آنها را بازگردانده که شخصیت رمان «گلاب خانم» یکی از آنهاست.
فراست علاوه بر رمان، چند مجموعه داستان نیز نوشته که هریک از داستانهای آنها حاوی پیامهای اجتماعی و انسانی است.
او یک مجموعه داستان با عنوان «هر زندگی یه قصه است» دارد که داستان نخست این مجموعه با حجم 80 صفحهای خودش میتواند یک داستان بلند باشد. او در این داستان یک بحث دینی را در سالهای قبل از انقلاب مطرح کرده است. شخصیت نخست داستان انسان جالبی است که اعتقادات دینی دارد. حرف این کتاب این است که انسان نباید در بروز جنبه ظاهری دین و زهد آمیخته به ریا غرق شود و اگر حواسمان نباشد دین هم میتواند یک تله باشد. داستان دوم این مجموعه با عنوان «عروسی» نیز بسیار زیبا و تاثیرگذار است. پسربچهای به نمایندگی از خانوادهاش میخواهد در یک عروسی شرکت کند که خانواده یک 10 تومانی که گوشه ندارد و آن زمان مبلغ زیادی بوده به او میدهد. چون بچه است کسی او را تحویل نمیگیرد و حتی جلوی اونمیگذارند. بغض میکند و هی میخواهد بگوید من دعوتی هستم. آخر داستان که 10 تومانی مچاله شده را میدهد تازه متوجه میشوند او مهمان دعوتی بوده است. فراست خیلی خوب این داستان را درآورده است.
دیگر مجموعه داستان قاسمعلی فراست «فقط عاشق زبان عاشق را میفهمد» دارد. همچنین او رمانی دیگر در موضوع دفاع مقدس با عنوان «نیاز» نوشته است.
از مجموع آثار فراست در حوزههای مختلف دین، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و اجتماعی به این نتیجه میرسیم که او یک نویسنده صرفا دلی نیست، بلکه یک نویسنده اندیشمند است. نویسندهای که علاوه بر حرف دل، واقعا درصدد گفتن چیزی است که پشت آن تصور و تفکر وجود دارد که سالهاست با او همراه بوده و در همه نوشتههایش به این آرمانها معتقد است. یکی دیگر از ویژگیهای آثار فراست این است که روستاهای گلپایگان در آثارش بروز خوبی دارد.
به روستاهای گلپایگان و تاثیر اقلیم آن منطقه در آثار فراست اشاره کردید. این مساله به نوعی درباره محمدرضا بایرامی هم صدق میکند. به بیان شهریار عباسی، جنگ و کوهپایههای سبلان دو عنصر بسیار تاثیرگذار در قلم و آثار خلق شده از سوی بایرامی است. شما در اینباره چه نظری دارید؟
حضور این دو عنصر در آثار بایرامی تکاندهنده است. بایرامی خیلی از محیطی که در آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده، استفاده کرده است. او با حوصله، خواننده را وارد داستان میکند و همه چیز را برای او شرح میدهد و توصیف میکند. طوری شخصیتها را معرفی و مخاطب را در فضا قرار میدهد که اگر در یک رمان 250 صفحهای در صفحه 100 برای یکی از شخصیتها اتفاقی افتاد، خواننده نگران شود. حتی روستایی را که توصیف میکند، اگر در روستا زلزله بیاید، مخاطب نگران روستاها و تک تک دیوارهاو خانههای آن میشود. بایرامی از نویسندگان بسیار حرفهای است که خیلی خوب مینویسد، زیاد و حرفهای مینویسد. او در آثارش فضاهای مختلف را از فضای روستایی تا سربازی در «پُل» و یا حتی فراتر از مرزهای ایران را تجربه میکند. این گوناگونی در کارهای بایرامی، خیلی خوب است.
نویسندگان حوزه انقلاب و دفاع مقدس چه جایگاهی در ادبیات و در میان دیگر حوزهها دارند؟ و اینکه چه عواملی باعث میشود که مردم به سراغ آثار نویسندگانی همچون فراست، بایرامی و امیرخانی بروند؟
بچههای انقلاب، انصافا نویسندههای خوبی هستند و از دیگر نویسندهها چیزی کم ندارند. مثلا 23 سالگی قاسمعلی فراست با 23 سالگی احمد محمود، چه تفاوتی دارد؟ اینطور نیست که فکر کنیم منطقه جغرافیایی، پایگاه فکری یا ایدئولوژی آدمها باعث میشود یک نفر نویسندهتر شود. یا مثلا اگر یک نفر چپ بنویسد خوب است و دیگری ایدئولوژیک بنویسد، بد است. اینطور نیست، چون خودِ آن چپ هم نوعی ایدئولوژی است.
همین لحظه که اینجا نشستهام و درباره قاسمعلی فراست حرف میزنم، به این نتیجه میرسم نویسندگانی موفقتر هستند که درباره باورهای عموم آدمها بنویسند. مثلا چرا رضا امیرخانی این اندازه مخاطب دارد؟
در اینجا بد نیست در مقام مقایسه اشارهای داشته باشم به دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» از اصغر فرهادی و «جُرم» اثر مسعود کیمیایی که در یک سال اکران شدند. «جُرم» در یک فضای قبل از انقلاب اتفاق میافتاد که رقابت انسانها در فضای خاص خودشان را نشان میداد. «جدایی نادر از سیمین» متعلق به دوره ما بود. «جُرم» چندان دیده نشد، ولی در مقابل «جدایی نادر از سیمین» خیلی دیده شد. اما به اعتقاد من «جُرم» بسیار بهتر از «جدایی نادر از سیمین» است. فیلم فرهادی از خودمان و همین چیزی که هستیم میگوید، ولی «جُرم» از چیزی میگوید که باید میبودیم و نیستیم، مانند مردانگیها و جوانمردیها. انگار ما یک چیز ازدست رفته داریم که باید به آن بپردازیم.
مخاطبانی که مثلا سراغ کارهای سید مهدی شجاعی، رضا امیرخانی یا قاسمعلی فراست و محمدرضا بایرامی میروند، یک بخش گمشده دارند که میخواهند در این کتابها آنرا پیدا کنند. قاسمعلی فراست این را خوب فهمیده و از زاویه دید اجتماعی، از زاویه دید روانی و فردی و خانوادگی هوشمندانه عمل کرده و توانسته به چیزهایی که مورد علاقه عموم مردم است، بپردازد. البته او هم مانند همه ما در کارهایش بحثهای انتقادی هم دارد. حتی این روزها بیشترین انتقاد به مسائل روز از سوی خود مسئولان عالیرتبه نظام مطرح میشود. انتقاد خط قرمز نیست، ولی قاسمعلی حواسش به این مساله بوده که به باورهای مردم خدشهای وارد نشود. او معتقد است که در این چهل سال که از انقلاب گذشته، اتفاقات زیادی افتاده، ولی آرمانها عوض نشده است. اینگه اگر چهل سال پیش عدالت میخواستیم هنوز هم عدالت و رفاه میخواهیم. باید ببینیم کجا سیاستمداران، کجا مردم، کجا نویسندگان، کجا رسانهها کم گذاشتهاند تا آنها را اصلاح و تقویت کنیم.
ادبیات داستانی چقدر در این زمینه تاثیرگذار و نقشآفرین است؟
بهنظر من ادبیات بهترین و تاثیرگذارترین جا برای اصلاح است. هیچ حوزهای مانند ادبیات و بهویژه رمان، این تاثیرگذاری مدام و مستمر را ندارد. وقتی یک نویسنده در آثارش انتقادی هم میکند، به معنای مخالفت نیست، بلکه دلش میسوزد. اگر کسی چیزی میگوید به این دلیل است که این انقلابی را که با خون شهدا به ثمر رسیده، برای نسلهای بعدی هم حفظ کنیم. نویسندگان دفاع مقدس میتوانند مدعی باشند که در این زمینه تلاش کردهاند و کسی نمیتواند به شاعر و نویسنده انقلاب و دفاع مقدس بگوید که برای انقلاب چه کردهاند. قاسمعلی فراست میتواند بگوید من 10 کتاب نوشتهام که همه آنها درباره انقلاب است. او هم میتوانست رمان پرفروش در زمینههای دیگر بنویسد، ولی اینکار را نکرد و در حوزه باورهایش نوشت.
بازهم میگویم ادبیات تاثیرگذارترین حوزه است و نویسندگان و شاعران دفاع مقدس، هنوز قابل اعتمادترین آدمها هستند. به خودشان و آثارشان اعتماد کنیم و به انتقاداتشان حداقل گوش کنیم. خود نویسندگان بتوانند یکدیگر را تحمل کنند. مثلا اگر یک نویسنده دفاع مقدس، به یک موردی انتقاد کرد، سریع با یک برچسب او را حذف نکنیم و کنار نگذاریم. افرادی همچون فراست و نویسندگان و شاعران سرمایههای انقلاب هستند و همانند رزمندگان انقلاب را حفظ کردهاند. با نویسندگان کمی مهربانتر باشیم و همه اعم از نویسندگان و منتقدان باید آستانه تحملمان را کمی بالا ببریم.
به شخصه در حوزه ادبیات انقلاب و دفاع مقدس، کارهای قاسمعلی فراست را از خیلیهای دیگر بیشتر میپسندم و خوشحالم این قرعه به نام من افتاد که در این مجال درباره دوست خوب و از نویسندگان ماندگار صحبت کنم.
زن بهعنوان یک شخصیت محوری در کتابها و رمانها در دوره معاصر کمرنگ بوده و به استثنای آثاری محدود مانند «سووشون» سیمین دانشور و تعدادی دیگر، بیشتر زن در حاشیه قرار داشته است. البته نویسندگانی همچون موذنی در دهههای اخیر به زنان و کودکان در آثارشان بهای بیشتری دادهاند. در آثار قاسمعلی فراست جایگاه زن کجاست؟
اولین کاری که از قاسمعلی فراست خواندم، «نخلهای بیسر» بود. زنها در این رمان دفاع مقدسی که در فضای جنگ نه پشت جبهه اتفاق میافتد، حضور پررنگ و تاثیرگذاری دارد. در این کتاب، بچهها یک خواهر دارند که نقشی پررنگ دارد. همچنین مادر بچهها زن عجیبی است. در آخر رمان که آنها در هتلی در تهران اسکان دارند، یکی از همرزمان بچههایش با او تماس میگیرد و به او خبر آزادی خرمشهر را میدهد. این مادر آنقدر خوشحال میشود که میگوید الان اگر بگویی پسر دیگرم هم شهید شده، ناراحت نمیشود که آن رزمنده میگوید آن پسرت هم شهید شد.
زنها در کارهای دیگر او مانند «روزهای برفی»، «نیاز» و «عشق مانعی ندارد» همه جا هستند و در جایگاههای مختلف پررنگ هم هستند. بچهها هم به همین گونهاند، ازجمله در داستان «عروسی» از مجموعه «هر زندگی یه قصه است» یا «فصل جوانی». در کارهای فراست، زنها و کودکان، پررنگ و خوب دیده شدهاند.
اشاره کردید که کارهای فراست، بُنمایههای دینی دارد. در این زمینه بیشتر توضیح دهید.
قاسمعلی فراست، دغدغه دین دارد و بخاطر همین دغدغه دینی است که درباره امام نوشته، بخاطر دغدغه دینی است که «هر زندگی یه قصه است» را مینویسد. بخاطر دغدغه دینی است که درباره انقلاب و دفاع مقدس نوشته است. به بیان دیگر، هرچه قاسمعلی فراست نوشته پایه، دینی دارد. وقتی درباره دفاع مقدس مینویسد به تعبیر «دفاع مقدس» باور دارد و چون به این تعبیر باور دارد که دفاع ما در مقابل دشمن، مقدس بوده است. شاید عدهای هم به این تعبیر باور ندارند و واژه جنگ را بکار میبرندو توقع هم نداریم همه ایرانی جنگ و این دوره هشت ساله را ستایش کنند. گمان نکنم مسئولان هم توقع داشته باشند همه در ستایش جنگ بنویسند. خیلیها هم ایرادات آنرا نوشتهاند و برخی حتی ضدجنگ نوشتهاند. بهعنوان مثال احمد دهقان در کتاب «من قاتل پسرتان هستم» زوایایی را از جنگ نشان داده بود که قابل ستایش نبودند و واقعیتهای تلخ جنگ بودند. در داستان «من قاتل پسرتان هستم»، شخصیت داستان مجبور شده بود بخاطر شرایط موجود و لو نرفتن عملیات، همرزم مجروح خود را به شهادت برساند، از زوایای تلخ جنگ است. نه اینکه ضدجنگ باشد، چراکه او برای یک هدف والاتر و لو نرفتن عملیات مجبور به اینکار شده است. در مجموعه روایت فتح، این ماجرای واقعی را از زبان راوی آن شنیدم که میگفت که گلوله به گلوی همرزم من خورده بود و خِرخِر میکرد و من مجبور شدم بخاطر لو نرفتن عملیات، دستم را روی سرش بگذارم و سرش را در آب فرو کنم.
این چیزها در جنگ وجود داشته و قرار نیست همه از جنگ جز زیبایی چیزی ننویسند. اما در واقعه عاشورا که جنگ نابرابر بود و سپاه امام حسین (ع) بود که به شهادت رسید، در آن شرایط وقتی از حضرت زینب (س) درباره عاشورا پرسیدند، گفت: «و ما رأیت الا جمیلا» یعنی به جز زیبایی ندیدیم. وقتی در رمان «من قاتل پسرتان هستم» شخصیت داستان سر همرزم غواص خود را زیر آب میکند، جزو زیباییهاست که برای یک هدف والاتر رخ میدهد.
همه بچههایی که به جبهه رفتند و همه آن 220 هزار شهید، یک باور دینی داشتند. هر زمان که امام میگفت جبههها را خالی نگذارید، فوج فوج مردم به سوی جبههها میرفتند، آنهم در شرایطی که خیلی از سربازان فرار میکردند. اینکه یک فرد پدر و مادر و همسر باردار و کودک خود را رها کند و به جبهه برود، یک باور درونی دینی است. اینکه چرا امام خمینی (ره) این کاریزما را داشت، بخاطر یک باور دینی پشت آن بود. در خیلی دیگر از نقاط دنیا، مردم برای رهبرشان چنین کارهایی نمیکنند. حضرت امام یک فرد نبود، بلکه عصارهای بود از باورهای دینی که سال 57 توانسته بود ما را نجات دهد.
دوست دارم بهعنوان یک نویسنده و کسی که تقریبا تمامی آثار قاسمعلی فراست را خوانده و با آنها آشنایی دارد، به طور شاخص چند کتاب او را بیشتر معرفی کنید و از حال و هوای این رمانها بیشتر بگویید. یکی از این کتابها «نخلهای بیسر» است که به نوعی شروع رسمی کار نویسندگی اوست و شاید با شنیدن نام فراست، ناخودآگاه نام این کتاب به ذهن خیلی از افراد بیاید.
به بهانه این سوال این نکته را بگویم که قاسمعلی فراست، نویسنده خوبی است و آثار خوبی نوشته، اما این یک واقعیت است که مردم محمدرضا بایرامی یا رضا امیرخانی را بیشتر میشناسند. فراست جزو آن دسته از نویسندگانی نیست که فکر کنیم هر کتابش چاپ شود، گل میکند و دیده میشود. هرچند کتابهایش ازجمله «نخلهای بیسر» جایزه برده است. مشهورترین کار قاسمعلی فراست، همچنان همان «نخلهای بیسر» است که اولین کارش بوده است. نه به این معنا که کارهای بعدیش ازنظر تکنیکی چیزی کم داشتند، بلکه از این لحاظ کارهایش روزبهروز بهتر شدند. اما روحی در «نخلهای بیسر» وجود دارد که مربوط به خود رمان نیست، بلکه این روح مربوط به خودِ خرمشهر است. بهنظر من، اهمیت خرمشهر باعث شد نخلهای بیسر خوب نوشته شود. خودِ فراست در یک جلسه نقد درباره این کتاب گفت که من یک داستان کوتاه نوشته بودم، وقتی منطقه را دیدم یک چیز دیگر نوشتم و برادرم که شهید شد، شکل نهایی داستان شکل گرفت. یعنی «نخلهای بیسر» یک پروسه را طی کرده، پستی و بلندی داشته تا به تکامل رسیده است. زمانی که این کتاب شکل نهایی خود را پیدا میکند، دیگر خرمشهر آزاد شده بود.
درباره دلایل موفقیت این کتاب در میان آثار فراست، یکی به پتانسیل خودِ خرمشهر بازمیگردد. ما از آذربایجان تا خوزستان در مرزهایمان در حال جنگ با عراق بودیم. شهرهای دیگری همچون مهران هم اِشغال شده بود و حتی هیچوقت همه خرمشهر در اِشغال نبود و هرگز سقوط نکرد. اما خرمشهر نماد ایران و همه چیزهای ما اعم از ناموس، مذهب و خاک بود و همه حواسها معطوف به این شهر شد. وقتی هم این شهر آزاد شد، امام خمینی (ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». یک معنویت 36 میلیونی در این شهر نهفته بود. فراست به سراغ این شهر که نماد مذهبی و وطنی ما بود، رفت.
دیگر دلیل موفقیت این رمان است که فراست به سراغ نماد خرمشر که نخلها هستند، رفته است. درخت نخل از درختانی است که اگر سر آن بریده شود، میمیرد. «نخلهای بیسر» هم نماد خرمشهر است و هم به نوعی نماد عاشوراست و مخاطب را در چند فضای نمادین قرار میدهد. آدمهای این داستان همه واقعی هستند و اتفاقاتی هم رخ میدهد واقعی است. هم به جنگ پرداخته، درباره نیروهای ایرانی و عراقی گفته، درباره فرماندهان جنگ و بنیصدر نوشته است. از یک جهت، یک رمان کاملا اجتماعی است که بنیاد فردی، خانوادگی و قبیلهای و ملی دارد.
از دیگر ویژگیهای این رمان، راحتخوان بودن آن است. رمان را به دلایل مختلف خواندهام، ولی باز هم با علاقه میتوانم این رمان را در چند ساعت بخوانم و همان جذابیت را بازهم برایم دارد. آدمها، حرفها و وقایع همه واقعی بودند و به دل نشستهاند. بیشتر کارهای ما «اتفاقمحور» است، رمان قاسمعلی فراست این ویژگی را دارد، ولی در کنارش دیالوگهای خیلی تکاندهندهای هم دارد و حتی اگر بارها این کتاب را خوانده باشید، بدون تردید با اشک آنرا کنار میگذارید.
در میان صحبت، گریزی میزنم به حسن بنیعامری که از آن دسته نویسندگانی است که من با کتابهایش گریه کرد. چند سال قبل در جلسه نقد مجموعه داستان «لالایی لیلی» و داستان «دلقک به دلقک نمیخندد» در سرای اهل قلم بود که یکی از جوانان حاضر در نشست، داستانهای دفاع مقدسی حسن بنیعامری را با داستانهای نویسندگان حزبی روسیه مقایسه کرد. مرحوم رضا سید حسینی، مترجم فرزانه کشور رو به آن جوان گفت: «این بیانصافی است که شما این آثار را با آن آثار حزبی و سفارشی مقایسه میکنید. منِ پیرمردِ بسیار کتابخوانده، زمانی که «لالایی لیلی» را خواندم، گریه کردم.» این کتاب یک داستان کوتاه چند صفحهای است که در کردستان در زمان جنگ اتفاق میافتد. بهنظر من اگر «نخلهای بیسر» شاخصترین، مشهورترین و مطرحترین رمان دفاع مقدس باشد، شاخصترین رمان نوجوان دفاع مقدس، بدون هیچ تردیدی «بابای آهوی من باش» از حسن بنیعامری است که بسیار تکاندهنده است.
نویسندگان دفاع مقدس ما ازنظر تکنیکی خیلی خوب هستند و ازنظر دلی خیلی بهتر از تکنیکی هستند و خیلی خوب مینویسند. مثلا محمدرضا کاتب، احمد غلامی، حسن محمودی نویسندگان خیلی خوبی هستند و باید قدر آنها را بدانیم.
اگر موافق باشید پس از «نخلهای بیسر» که یک رمان بزرگسال فراست است، به رمانهای نوجوان او بپردازیم.
رمانهای نوجوان فراست نسبت به آثار بزرگسال او کمتر است. «روزهای برفی» رمانی است که همانطور که از اسم آن پیداست، به روزهای انقلاب و بهمن 57 در روستاهای گلپایگان بازمیگردد که محور آن نوجوانان هستند. در این کتاب همچنین نقش روحانیت در اتفاقات انقلاب و فضای اجتماعی را نشان میدهد.
فضاسازی و شخصیتپردازی نوجوانان در «روزهای برفی» و «فصل جوانی» خیلی خوب است. اتفاقات داستانها خیلی طبیعی است.
شخصیت اصلی رمان «گلاب خانم» همانطور که از نامش پیداست، یک زن است. از این کتاب بگویید.
یادم میآید درباره این کتاب، یک روز از قاسمعلی فراست پرسیدم که درنظر داشتی با توجه به صورت درهم ریخته این جانباز، روی بدِ جنگ را نشان دهی که پاسخ داد اصلا به این موضوع فکر نکردم و فقط میخواستم، جانبازی این آدم جایی خود را نشان دهد که همه میبینند. شاید قطع دست یا پا برای مردم چندان عجیب نباشد و اکراهی از نگاه کردن به او نداشته باشند، ولی وقتی صورت یک فرد بهم میریزد چه بسا حتی خانواده و اطرافیانش هم عکسالعملهایی داشته باشند. البته مادر و پدر استثناء هستند و این چهره هم تاثیری در رابطه با فرزندشان ندارد. در کنار آدمهایی که به این جانباز کنایه می زدند، چند نفری هم آمدند بخاطر این فداکاری از او تشکر و قدردانی کردند.
در این رمان هم بهنظر من گلاب خانم، نماد پذیرندگی وطن است، چون یک زن چه در نقش مادر چه در نقش همسر، پذیرنده است. وقتی درباره مادر سخن به میان میآید، نخستین ترکیبی که به ذهن متبادر میشود، آغوش مادر است. آغوش مادر محبت، باور، فداکاری و همهچیز را در خود دارد. زن در مقابل مرد، نماد پذیرندگی است. حتی دختر هم نسبت به پسر درباره پدر و مادر بهویژه پدر، پذیرندهتر است. آنکه در موارد مختلف بیشتر فداکاری میکند، دختر است. در این داستان یک جانباز داریم که برای وطن به جبهه رفته، جنگیده و برگشته است و اصل وطن ناموس است. ما روی ناموس خیلی حساسیم و اینجا وطن نماد ناموس است. امروز شاید خیلی باورپذیر نباشد، ولی فراوان اتفاق افتاد که دختران مجرد با موقعیتهای خوب برای ازدواج، داوطلبانه خواستار ازدواج با یک جانباز 70 درصد میشدند که فقط نگهداری میخواهد یا پسران مجردی که بخاطر اعتقادات و همین ناموس، حاضر به ازدواج با همسران شهدا با یک یا دو فرزند میشدند. اینها چیزهایی است که بهنظر من قاسمعلی فراست به اندازه کافی و در حدی که جامعه پذیرش داشته باشد، در آثارش دیده است.
«گلاب خانم» از آن دسته کارهایی بود که دوستش داشتم به این جهت که یک بخش دیگر از زندگی جانبازان پس از جنگ و دور از جنگ را به خوبی نشان میداد و بهنظر من انتخاب جانبازی که از ناحیه صورت مجروح شده نیز بسیار خوب بود. موقعی که رمان را خواندم، به نظرم همهچیز کاملا طبیعی بود و نمیخواست فداکاری محض را نشان دهد.
در این پرونده بخوانید
نویسندهای توانا و متعهد به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس
شیرزادی فراجناحی و کاملا وفادار به ادبیات است
مهدی کاموس:علی موذنی سیر متعهدانه حوزه روشنفکری را طی کرده است
نقش جنگ و کوهپایههای سبلان در شکلگیری شخصیت نویسندگی بایرامی
نظرات