این ترکیببند زیبا، بهانهای شد تا همزمان با ششمین روز ماه محرم، در گفتوگویی با مهدی امینفروغی که کار تحقیق و تالیف کتاب «محتشمنامه» که گزیده ترکیببندهای عاشورایی در استقبال محتشم کاشانی است را برعهده داشته، ضمن مروری بر تاریخچه مرثیه، مدیحهسرایی و اشعار حماسی، ترکیببند محتشم کاشانی و دیگر سرودهها درباره واقعه عظیم عاشورا را بررسی کنیم. خواندن این گپوگفت در حالوهوای ماه محرم، خالی از لطف نیست.
سیر مرثیهسرایی در رسای اهلبیت (ع) و بهویژه درباره واقعه عاشورا چگونه بوده و چه کسانی نخستین قدمها را در این راه برداشتند؟
مرثیهسرایی عاشورایی دیرینهسال است. به راستی از عصر روز عاشورا، سرودن مراثی درباره مصائب امام حسین (ع) و اصحابشان در سرزمین کربلا آغاز شد. اشعار و مراثی از زینب کبری (س)، امام سجاد (ع)، سکینه بنتالحسین (س)، رباب (س)، امکلثوم (س) و سایر بازماندگان واقعه عاشورا و دیگرانی که انتساب به این خاندان داشته و در کربلا حضور نداشتند مانند بانو امالبنین (س)، در دست است. سیر مرثیهسرایی در ادبیات عرب از همان زمان وقوع حادثه کربلا شروع شد. کم کم شاعران بزرگی مانند کمیت ابن زید اسدی، عبدی کوفی، سید اسماعیل حِمیَری، دعبل خزاعی، مهیار دیلمی ظهور کردند. در ادبیات عرب در قرنهای اول، دوم سوم به بعد، از همان زمان وقوع حادثه، انبوه مراثی عاشورایی را میبینیم.
اما در ایران از قرن چهارم به بعد و عمدتا از نیمه دوم این قرن، کار مرثیه و مدیحهسرایی اهلبیت (ع) شروع شد. کمکم شاعران پارسیگوی به مدیحهسرایی و مرثیهسرایی برای اهلبیت (ع) روی آوردند. مدیحهسرایی درباره رویدادی مثل غدیر که نخستین تلمیحات به این واقعه را در اشعار دقیقی توسی، منوچهری دامغانی و در ادامه در اشعار کسایی مروزی میبینیم که به او به تصریح مدیحهسرایی کرده است. در مدیحهسرایی عاشورایی، به دلیل محدودیتهایی که از طرف حکومتهای وقت بهویژه در ایران وجود داشت، ابتدا شاعران به تلمیح یاد میکردند. در ضمن یک قصیده به این واقعه اشارهای کرده و از آن عبور میکردند. اینگونه نبود که کسی مرثیهای بگوید یا مدیحهای بسراید و در آن به تصریح و آشکارا خاندان رسالت را مدح کند و یا درباره مصائب آنها بگوید.
از چه دورهای مدیحه و مرثیهسرایی بهطور آشکار و صریح شکل گرفت؟
از قرن چهارم هجری به بعد بنابر بیشتر اقوال، مدیحهسرایی با کسایی مروزی آغاز شد و او بود که تمامعیار و مستقل و به تصریح برای غدیر سرود، با این مطلع که «مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر ...». دلیل این آشکار شدن و این تصریحات را میتوانیم روی کار آمدن حکومتهای شیعی بدانیم که نخستین آنها «آل بویه» بود که در نیمه دوم قرن چهارم هجری قسمت اعظم ایران را تحت سیطره خود قرار دادند، بغداد را تصرف کردند و خلیفه عباسی مطیع آنها شد و در سال 352 هجری قمری برای نخستینبار به دستور «معز الدوله دیلمی» در دهه اول محرم، مردم آشکارا سیاه پوشیدند، در و دیوار را سیاهپوش کرده و علنا به عزاداری برای امام حسین (ع) پرداختند. این رسم در دورانی که حاکمان شیعی مسلط بودند، پیوسته برقرار بود. علاوه بر سوگواریهای مردم، شاعران هم شعر میگفتند و به آزادی و بدون ترس، مرثیه و مدیحه میسرودند.
بهطور مستقل کتابی کامل در این زمینه از آن دوره وجود ندارد، ولی مثلا سیف فَرغانی جزو نخستین شاعرانی بود که به مرثیهسرایی برای امام حسین پرداخت «ای قوم در این عزا بگریید...». در واقع مراسم عزا و سوگواری علنی شد و طبیعتا شاعران هم دستشان باز شد و خیلی آشکار به مرثیهسرایی پرداختند. اما وقتی تاریخ مرثیهسرایی عاشورایی را نگاه میکنیم، میبینیم که تا پیش از محتشم کاشانی در قرن دهم هجری، با اینکه شاعران زیادی مرثیه سرودند، ولی میبینیم که بنیه مرثیهسرایی نحیف بوده و با یک اثر چشمگیر و فراگیر روبهرو نبودیم. این وضع از قرن چهارم تا دهم هجری ادامه داشت که در این زمان محتشم کاشانی ترکیببند خود را سرود و از بدو سرایش این ترکیببند به قدری مورد توجه قرار گرفت که خوشنویسان ابیات آن را روی پارچهها کتابت میکردند و بر در و دیوار حسینیهها و تکایا میآویختند؛ این اتفاق بسیار عجیبی بود.
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که ترکیببند محتشم، در واقع از این اقبال برخوردار بود که میتوانیم بگوییم نخستین متن مقدسی بوده که بهطور گسترده در اختیار عموم مردم قرار گرفت. فکر میکنید در قرن دهم هجری چند مجلد دستنویس از قرآن بهعنوان مقدسترین متن مسلمانان، در ایران وجود داشته است. مثل امروز نبوده که در هر خانهای چند قرآن وجود داشته باشد، مثلا در یک شهر یک قرآن وجود داشت که در مراسمهای مختلف از آن استفاده میشد و یا در دربار پادشاهان بود و عموم مردم بخشهایی از قرآن را در حافظه شفاهی خود نگه میداشتند؛ متون دیگر که جای خود دارد. ولی یک مرثیه از این اقبال برخوردار شد که آنرا نوشتند و بر در و دیوار تکیهها و حسینیهها آویختند که مردم میتوانستند آنرا ببینند و لمس کنند. حتی بسیاری مردم فرزندان خود را برای حاجت و شفا به این کتیبهها تبرک میدادند. در سقاخانهها هم کاشینگارها ابیات آنرا نوشتند. در امامزادهها و همهجا این ترکیببند یک چنین اقبالی داشت. در یک بازه زمانی کوتاه وقتی تاریخ را ورق میزنیم، میبینیم که از واعظان بر سر منبر گرفته تا کودکان کوی همه میخوانند که «باز این چه شورش است که در خلق عالم است...». این ترکیببند سروده شد و یک جان تازه به مرثیهسرایی داد و یک حرکتی ایجاد کرد.
علاوه بر وزن ادبی و شرایط مساعد حکومتی و جامعه، ترکیببند محتشم کاشانی باید ویژگی دیگری داشته باشد که اینگونه بر دل و جان مردم از آن دوران تا روزگار کنونی نشست. اگر همه شرایط هم فراهم باشد، ولی چیزی بر دل ننشیند، ماندگار نخواهد شد. رمز ماندگاری شعر محتشم چیست؟
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. لازم به ذکر است که پیش از محتشم، شاعری به اسم آذری اسفراینی (اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم) ترکیببند دارد و جزو پیشگامان بوده، اما او و کسایی مروزی از این اقبال برخوردار نشدند. از قرن دهم تا امروز، قرنهاست که این کتیبه بر شیعیان حکومت میکند. اینکه چرا این اتفاق افتاده را از جنبههای مختلف میتوان بررسی کرد. نخست این است که به راستی گاهی در امور معنوی، قرعه به نام کسی میافتد که نه خودش و نه دیگران میدانند چرا؟ درباره محتشم برخی معتقدند که مانند استاد شهریار در سرودن شعر «علی ای همای رحمت ...» به او الهام شده است.
در تاریخ و اقوال آمده که محتشم، شاعر صدرنشین درباره شاه طهماسب صفوی و مورد توجه او و بهویژه دختر اهل فضل، هنرمند، دانشدوست و دانشپرور شاه طهماسب «پریخان خانوم» بوده است. محتشم علاوه بر شاه طهماسب برای دخترش هم بسیار مدیحه سروده بود. در آمد و شد به درباره شاهطهماسب، روزی مدیحهای برای او سرود که شاه به او گفت که از این به بعد بهتر است که برای خاندان رسالت شعر بسرایی. ابتدا آنها را ستایش کنی، بعد ما را. این نگاه را برخی اینگونه تلقی میکنند که در واقع حمایتهای دربار صفوی و نگاه و شیعهگستری که در حکومت آنها برقرار بود، باعث رواج شعر محتشم شد، به اینگونه که پس از سخن شاه طهماسب مبنی بر سرودن شعری برای حسین ابن علی (ع)، محتشم ترکیببند خود را سرود.
نقل قول دیگر بر این اساس است که به او عنایت شده است. داستان از این قرار است که محتشم برادری داشت به نام «خواجه عبدالغنی» که تاجر بود و سفر میکرد و در سنی که انتظار نمیرفت، درگذشت. محتشم بسیار به برادرش علاقهمند و از اینرو بسیار بیتابی میکرد و افسردگی گریبان او را گرفته بود. نقل شده که شبی در خواب پیامبر (ص) یا علیابن ابیطالب (ع) را دید و به او فرمودند که تو برای برادر خودت اینقدر بیتابی میکنی و مرثیه ساختی، چرا برای پسر من حسین، مرثیه نمیسرایی؟ بنابر نقلی که آمده، محتشم میگوید که مصیبت حسین (ع) از حد طاقت و تصور خارج است و من نمیدانم از کجا و چگونه شروع کنم. در خواب آن بزرگوار به او میگویند که بگو «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» که محتشم از خواب بیدار میشود و میبیند که طبع شعرش میجوشد و شروع میکند به سرودن ترکیببند خود.
آنطور پیش میرود که میگوید در عزای حسین (ع) همه عالم، انبیاء و اولیای الهی ازجمله عیسی مسیح (ع) و ملائک و جبرئیل امین، سوگوارند تا میرسد به بیتی که «کرد این خیال وهم غلطکار کان غبار تا دامن جلالِ جهانآفرین رسید» به این مضمون که عمق مصیبت آنقدر بالاست که شاید دامن خدا را هم بگیرد، در حالیکه ذات خداوند بری است از اینکه غمی بر او وارد شود، او منزه است. ادامه میدهد «هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال» یعنی درست است که خدا از اینکه غمی در سحت او راه پیدا کند، منزه است... اینجا دیگر محتشم میماند و نمیداند که چه بگوید. دلش میخواست برای نشان دادن عظمت مصیبت بگوید که خدا هم از این درد غمگین است، ولی شرم میکند. در برخی اقوال آمده که در خواب امام زمان (عج) را میبیند که حضرت به او میفرمایند که محتشم چرا مرثیه خود را ادامه نمیدهی؟ میگوید که در این بیت ماندهام. حضرت از او میپرسند که چه گفتی و محتشم میگوید «هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال». حضرت میفرمایند که بگو: «او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال». به این مضمون که خدا در دل انسان است و هیچ دلی هم بی ملال نیست.
از بُعد ادبی این ترکیببند چه ویژگیهایی داشت؟
پس یک نگاه علت فراگیر شدن این ترکیببند را شرایط سیاسی و حکومت میداند و این نگاه دلیل جاودانه شدن این ترکیببند را مدد و عنایت عالم غیب میداند. مدت زمان سرودن این اشعار در تاریخ مشخص نیست، ولی ظاهرا از احوالات اینگونه بهنظر میآید که محتشم در زمانی کوتاه ترکیببند خود را سروده است. به هر صورت این ترکیببند سروده شد و مورد توجه همگان قرار گرفت و همهجا دیده میشد. اما از بُعد تخصصی و ادبی، یکی از ویژگیهایی که مورد توجه همگان قرار گرفته، تصویرسازیهای بدیع آن است. لازم به ذکر است که در ادبیات عرب، با اشعاری مواجه هستیم که به قدری در حوزه توصیف و تصویرسازی از موضوع موردنظر قوی هستند که در اشعار فارسی کمتر با آن مواجه هستیم و شعرهایی که بتوانند به راستی مثل یک تابلو تصویر موردنظر را پیش چشم مردم بگذارند، کم است. لیکن یکی از ویژگیهای مهم ترکیببند محتشم این است که بسیار تصویرساز است. میبینیم که ابیات آن چگونه جزء جزء حوادث را تصویر کردهاند. ابیاتی از این شعر از ظرایفی برخوردار است که قابل توجه است و باید در بحثی مفصل تبیین شود.
کتاب «محتشمنامه» گزیدهای از ترکیببندهای عاشورایی در استقبال از ترکیببند محتشم کاشانی است. ملاک و معیار کار شما در این اثر چه بود؟
این ترکیببند سروده شد و از پی آن، خیل بیشماری از شاعران از اقشار مختلف به استقبال از محتشم، شروع به سرودن ترکیببند کردند که در میان آنها فقیه و فیلسوفی مانند فیاض لاهیجی یا شاعری مثل وصال شیرازی، نیر تبریزی، یغمای جندقی، ادیبالممالک فراهانی و پادشاهی مانند فتحعلی شاه قاجار را میبینیم. ترکیببندهای بسیاری سروده شد و هنوز هم در زمان ما سروده میشود. در کتاب «محتشمنامه» این ترکیببندها را پیشروی قرار دادم با این هدف که سیر تاریخی سرایش ترکیببند عاشورایی را مشاهده و بهترینها را گزینش کنم؛ «محتشمنامه» حاصل این نگاه است. در کتاب حاضر، بهترین و کاملترین اشعار در این زمینه که با محتشم کاشانی آغاز میشود، براساس سیر سندی یعنی تاریخ سرایش و در واقع تاریخ زندگی شاعر، تنظیم شده است. از وحشی بافقی، فیاض لاهیجی، حزین لاهیجی تا از دوره صفویه عبور میکند بعد به دوره قاجاریه و در ادامه به دوره مشروطه، پهلوی اول، پهلوی دوم و روزگار معاصر میرسد.
این کتاب یک مقدمه دارد که در آن به شاعران مرثیهگوی ابتدا در ادبیات عرب و سپس ادبیات فارسی پرداختم تا به ترکیببندها میرسیم. در هر بخش، ابتدا شرححالی از شاعر آمده و در ادامه ترکیببند او ارائه شده است
قدیمیترین کتابی که بهطور مستقل در موضوع مدیحهسرایی و مرثیه بر اهلبیت (ع) تالیف شده و یا کتابی که اشعاری از آن در این زمینه سروده شدهاند، کدام است؟
قدیمیترین، مهمترین و تاثیرگذارترین کتاب در فارسی که در حوزه عاشورا نوشته شده و پیش از محتشم، تاثیری فراگیر از خود برجای گذاشته و هنوز هم نشانههای این تاثیر را میبینیم، «روضةالشهداء» است. این اثر جزو کتابهای مقتل است. چنانکه گفتم سیر مرثیهسراییهای حسینی از قرن چهارم هجری آغاز شد. آلبویه شروعکننده این کار بودند، پس از آلبویه در عصر سلجوقیان و مغولان، از شدت و حرارت آن کاسته شد و اندکی به افول رفت، چراکه سیاست سلجوقیان و مغولان، با برگزاری چنین آئینهایی موافق نبود.
پس از دوره مغولان، در عهد تیموری بود که خطیب و دانشمند بزرگ سبزوار، کمالالدین حسین بیهقی، معروف به ملاحسین کاشفی، از سبزوار به هرات که در آن دوران پایتخت سلطان حسین بایقرا بود، رفت. ورود او را عزیز داشتند و مورد توجه وزیر هنرپرور سلطان، «امیرعلی شیر نوایی» قرار گرفت و در این دوره ملا حسین کاشفی، کتاب «روضةالشهداء» را نوشت. او در این کتاب به بیان مصائب ائمه اطهار (ع) پرداخته، اما قسمت اعظم کتاب به مصائب امام حسین (ع) مربوط میشود. به قدری این کتاب موردتوجه قرار گرفت که در نسخههایی نوشته شد و واعظان در منبر آنرا باز میکردند و از رو برای مردم میخواندند؛ کم کم به اعتبار این کتاب، به این اشخاص «روضهخوان» گفته شد.
ویژگی مهم کتاب «روضةالشهداء» نثر شیوای آن است که امروز هم وقتی این کتاب را میخوانیم، لذت میبریم. این نثر چنان توانست با مردم ارتباط برقرار کند که مردم شیفته شنیدن عبارات آن بودند. کم کم کسانی که صدای خوش داشتند، مطالب «روضةالشهداء» را از حفظ میخواندند و رفته رفته خواندن کتاب از رو منسوخ شد. پس این افراد شدند «روضهخوان» و مجالس سوگواری شد مجالس «روضهخوانی». این کتاب نسل اندر نسل، در مراسم سوگواری خوانده میشد و هنوز هم عبارات آنرا میخوانند. البته در زمان ما نقدهایی بر استندات تاریخی این کتاب وارد شد. مرحوم مطهری و پژوهشگران دیگری، برخی استنادات تاریخی این کتاب را زیر سوال بردند که این نقدها در برخی موارد بسیار درست است و در واقع این کتاب در استنادات تاریخی از ضعفهایی برخوردار است. اما ملاحسین کاشفی، کتاب تاریخ ننوشته، او کتابی نوشته که از نثری برخوردار باشد که مردم با شنیدن آن از لذت سرشار شوند.
اما در زبان عربی، نخستین کتابی که در زمینه مدایح و مراثی اهلبیت (ع) میتوانیم از آن یاد کنیم، کتاب «سلیمبن قیس هلالی» بود که بسیار زودتر از «روضةالشهداء» در قرن اول هجری به نگارش درآمد. پس از او «ابی مِخنَف» است که در واقع قدیمیترین مقتل موجود را به زبان عربی نوشت. نقلقولهای آن در دیگر منابع ازجمله تاریخ طبری و سیوطی ذکر شده است. یوسفی غروی این نقلقولها را از منابع مختلف جمعآوری کرده و مقتل ابیمِخنَف با عنوان «وقعةالطف» نوشته شد.
این حرف کاملا درست بوده و از یک پیشینه تاریخی برخوردار است. آنچه لازم است بگویم اینکه حوزه عاشورا با فرهنگ ایرانی گره خورده و این پیوند یک فرهنگی را بوجود آورده است. فرهنگ حسینی در دورههای مختلف در این کشور شکلهای مختلفی را به خود گرفته است. بر پژوهشگران و محققان است که این فرهنگ را بهدرستی بشناسند، پیرایهها را از اطراف آن بزدایند و تحریفها و آسیبها را بشناسند و بتوانند آنگونه که بایسته و شایسته است، این فرهنگ را پیش روی نسل جوان بگذارند.
در روزگاری بهسر میبریم که به دلایل مختلف از این فرهنگ، استفادههای سوء میشود و در بسیاری موارد تبدیل شده به ابزاری مادی برای سیاستهای ناپسند. مردم این سرزمین به راستی دلبسته امام حسین (ع) و اهلبیت او هستند و در طول تاریخ به پای این عشق و عاطفه از سر و جان گذشتهاند. حیف است که مردم در این فرهنگ و در این فضا، چیزهایی را ببینند که شایسته نیست و در نتیجه دلزده شوند.
وقتی سیر مراسم عاشورایی و سیر تحولات شعائر حسینی را ازنظر میگذرانیم، در عصر صفویه میبینیم که علاوه بر روضهخوانی که در دوره تیموری بوده، دستهگردانیهایی را مستشرقان گزارش کردهاند. «پیترو دولاواله» در سفرنامه خود بهطور مفصل توصیف کرده که چگونه در اصفهان، دستههای عزاداری حرکت میکرد. سیاستهای دولت صفوی هم مشوق برگزاری این آئینها بود. پس از آن در دوره زندیه، علاوه بر روضهخوانی و دستهگردانی، شکل جدیدی از مراسم سوگواری را میبینیم که «ویلیام فرانکلین» در سفرنامه خود آورده و آن «شبیهخوانی» است. اولین سند تاریخی که در آن «شبیهخوانی» یا «تعزیهخوانی» نام برده شده، در عصر زندیه است. کریمخان زند به قدری به شعائر مذهبی علاقهمند بود که خود شخصا در سوگواریها شرکت میکرد. به زیارت امامزاده میرفت و دستور تعمیر بقاع متبرکه را میداد. در آن دوره شیراز را که پایتخت بود به 12 منطقه تقسیم و هر منطقه را به نام یکی از امامان نامگذاری کرده بودند و در آن منطقه پیوسته نام آن امام بر سر زبان بوده و به او متوسل میشدند.
در عصر قاجاریه بخصوص در عهد ناصری، بهصورتی گسترده و چشمگیر گونههای شعائر حسینی مشاهده میشد. علاوه بر دستهگردانی و شبیهخوانی و روضهخوانی، در این دوره «نوحهخوانی»، «منقبتخوانی»، «سحرخوانی» و ... رواج میگیرد. به قدری این شعائر گسترده میشود که وقتی در دوره ناصرالدین شاه میخواهند، اولین بار برای پایتخت ایران در تهران نمادی درست کنند، برج و ساختمان نمیسازند، بلکه در زمانی که تمام ساختمانها در تهران یک طبقه بود، تکیهای به نام «تکیه دولت» را در سه طبقه میسازند که از گوشه گوشه شهر نمایان بود. دوستعلی خان معیرالممالک نقل میکند که جمعیت تهران در آن عصر 35 هزار نفر بود. این تکیه 30 هزار نفر جمعیت در خود جای میداد؛ یعنی تقریبا همه شهر. این تکیه علاوه برعزاداری و شعائر مذهبی، سالها محل تشکیل جلسات مهم بوده و جنازه سه پادشاه قاجار (ناصرالدین، مظفرالدین شاده و محمدعلی شاه) نیز پیش از آنکه به مقبرهشان منتقل شود، در این تکیه نگهداری میشد. اواین مجلس شورای ملی پس از امضای فرمان مشروطه پیش از ساختن ساختمان مجلس، در این تکیه بود. بعد این سوال مطرح میشود که چرا به فاصله بسیار کوتاه، تکیه دولت روبه تخریب میگذارد. امروز حتی پایههای آن نیز باقی نمانده است. البته صحبت مفصل درباره تکیه دولت و تعزیهخوانی، مجالی دیگر را میطلبد و در این بحث نمیگنجد.
در دوره قاجاریه به این وسعت فرهنگ حسینی گسترش داشت و طبیعتا آسیبهای جدی متوجه مراثی و مقاتل و کتابهای تاریخی شد. به قدری توجه مردم جلب شد به اینکه هرکس در آستان امام حسین (ع) خدمتی کند، از چه اَجرهایی برخوردار میشود، اشخاصی که صلاحیت نداشتند، به طمع ثواب و اجر معنوی و شور حسینی، شروع به نوشتن تاریخ و کتاب مقتل کردند. از دوره قاجار به بعد با انبوهی از کتابهای تاریخی روبهرو هستیم که سرشار از استنادات تاریخی غلط، غلوها و تحریفات و مطالب ناثواب است. نویسنده به هر قیمتی تا میتوانسته سعی در بزرگ کردن حسین بن علی (ع) داشته است. حتی توجه نداشته که با اینکار خود مبانی شریعت را زیر سوال میبرد. این باعث شد که رفته رفته فرهنگ غلو و خرافات و تحریفات روی زشت خود را نشان بدهد و هنوز هم نتوانستهایم با آن مقابله کرده و بهگونهای آنها را به مردم بشناسانیم که مردم قبول کنند.
شاید برداشتن و زدودن این موارد از کتابها آسانتر باشد، ولی اینکه این مطالب را بتوان از ذهن مردم بیرون کرد، به این سادگی نیست. پژوهشگران باید بهگونهای این مسائل را تبیین کننده، که مردم بپذیرند. البته همه مردم کتاب پژوهشی نمیخوانند و باید از روشهای مختلف استفاده کرد. قالبهای مختلف هنری، رسانه و فضای مجازی را داریم که میتوانیم با زبان هنر و تاثیرگذار این امر را پیشروی مردم بگذاریم.
نظر شما