دارزنیک میگوید: این خصیصه برای یک زن ایرانی فضیلت کمی نیست. فروغ تا جایی که میتوانست در این راستا تابوشکنی کرد و در ازای آن به زنان جرات و جسارت این را بخشید که به زندگیشان عمیقتر بیاندیشند.
این کتاب در گونه بیوگرافی قرار نمیگیرد و به قول مترجم آن، علی مجتهدزاده، رمانی است که قهرمان آن فروغ است. از نکاتی که در این کتاب میتوان به آن اشاره کرد این است که اتفاقاتی که برای قهرمان رمان میافتد، با واقعیت زندگی این شاعر موبهمو نمیخواند و این رمان در کنار وجه تاریخی که دارد سهم بسزایی نیز از تخیل در آن موج میزند. ناگفتهها از زندگی این شاعر برای یک خواننده خارجی بسیار زیاد است.
برای دانستن انگیزه و روش تحقیق نویسنده این کتاب به سراغ او رفتیم و درباره منابع، زمان شروع و اتمام تحقیقات، چرایی انتخاب فروغ برای نوشتن این رمان و مهمتر از همه انگیزه و دلیل علاقه او به عنوان فردی که سهماش از ایرانیبودن تنها تولد در تهران و پنجسال زندگی در ایران بوده، برای نوشتن از فروغ پرسوجو کنم.با سپاس از شبکههای مجازی که فاصلهها را کم کرده، بعد از چندروز یاسمین پیامهای من را دید و قرار شد که سوالاتم را برایش ایمیل کنم. در ادامه گفتوگوی ایبنا با نویسندهای را میخوانید که جسارتاش در انتخاب و پرداخت موضوع مثالزدنی است:
از شروع نوشتن خود بگویید و از اولین چیزهایی که نوشتید و منتشر شدند.
سابقه انتشار مطالبی که مینوشتم به دوازده سال پیش برمیگردد و این کار با نوشتن مطالبی برای روزنامههایی چون «نیویورکتایمز» و «لسآنجلس تایمز» شروع شد. کتاب اول من «دختر خوب» نام داشت که سال 2011 منتشر شد و درواقع یک نوع خاطرهنگاری است که در آن به زندگی مادرم پرداختهام؛ کسی که ملیتی ایرانی دارد و الان دقیقا در همان سنوسالی است که اگر فروغ زنده بود. کسی که در 13سالگی ازدواج کرد و برای اینکه بتواند طلاق بگیرد، چارهای نداشت جز اینکه از فرزندش دست بکشد. این واقعیات را مادرم برای دههها مانند یک راز پنهان میکرد و من به طور اتفاقی متوجه آنها شدم. علاوه بر صحبتهایی که با اقوام و خانوادهام داشتم، تحقیقات گستردهای برای نوشتن آن کتاب انجام دادم که نزدیک به چهار سال طول کشید. این تحقیقات برای به تصویر کشیدن فضایی ضرورت داشت که مدرنیته در پس زمان ناپدیدش کرده بود. این کتاب برای من بسیار خاص و مهم است چون من را بیش از پیش به خانواده و پیشینه و ریشههای ایرانیام نزدیک میکند.
اصلیت ایرانی داشتن بهانه خوبی برای نوشتن درباره یک شخصیت ایرانی است اما چه چیزی شما را به نوشتن از فروغ فرخزاد سوق داد و همچنین چه شد که تصمیم گرفتید از فروغ به عنوان یک کاراکتر داستانی در یک رمان استفاده کنید و نه صرفا زندگینامه؟
وقتی ما ایران را ترک کردیم، مادرم یکی از کتابهای اشعار فروغ را به همراه داشت. او هم مانند بسیاری از زنان همنسل خودش به شدت تحت تاثیر فروغ بود و من این تاثیر و علاقه را از مادرم به ارث بردم و با همه این اتفاقات نوشتن از فروغ غیرقابل اجتناب به نظر میرسید!
درباره سوالتان که چرا به صورت رمان از فروغ نوشتم هم باید بگویم که من در کل به رمانهایی که بر اساس زندگی افراد حقیقی نوشته شدهاند علاقه خاصی دارم و این ژانر در آمریکا خیلی رایج است. کتابی که در حقیقت الهامبخش من برای نوشتن به این صورت از فروغ بود، کتابی است به نام «همسر پاریس» از پائولا مککلین. این کتاب رمانی است درباره همسر اول ارنست همینگوی به نام هَدلی. ایده نوشتن رمانی که ریشه در واقعیت تاریخی داشته باشد و همزمان سهم تخیل هم در آن چشمگیر باشد را از این کتاب گرفتم.
برای نوشتن این کتاب به چه منابعی دسترسی داشتید و گردآوری اطلاعاتی که لازم داشتید چقدر زمان برد؟
پیشزمینه من برای گردآوری این اطلاعات پژوهش ادبیام بود. من دکترای ادبیات خود را از دانشگاه پرینستون گرفتهام و برای ارائه تز دکترایم به طور گستردهای درباره فروغ تحقیق کرده بودم. جرقههای ایده این رمان زمانی زده شد که مشغول نوشتن رمان اولم بودم. هیچ وقت از فکر کردن و نوشتن درباره ایران دست نکشیده بودم و قصه فروغ من را به مدت بیست سال شیفته و اسیر خود کرده بود، به طوری که انگار تمام مسائل و ایدههایی که در رمان قبلیام وجود داشت سرباز کرده بود و زمینهای شد برای شروع این کتاب و البته فضای پیش از انقلاب آن کتاب هم در این میان نقش اساسی داشت.
سختترین چیزی که در نوشتن از شخصیتهایی اصلی وجود داشت و در مرحله نگارش رمان بار آن برخورد کردید، چه بود؟
نوشتن از شخصیتهای واقعی همیشه از سوی مسائل حقیقی مرتبط با آنها محدود میشود. چارچوب اصلی این رمان به زندگی فروغ خیلی نزدیک بود اما برای نشان دادن واقعیت این شخصیت باید به تصور درستی از چیزهایی میرسیدم که باعث شده بود این زن تجربیاتی مانند ترک کردن فرزند و ورود به دنیای ادبیات داشته باشد. تصمیم گرفتم هر چیزی را که وارد این داستان میکنم با وقایع تاریخی زندگی این شخصیت هماهنگی کامل داشته باشد و هر جا هم که انحرافی از آن وجود دارد به این دلیل است که این پیچشها در نهایت به حقیقت بزرگتری اشاره میکند.
در طول نگارش این رمان هیچوقت به این موضوع فکر نکردید نوشتن رمانی که تطابق کاملی با زندگی فروغ ندارد، ممکن است موجب نارضایتی خوانندگان ایرانی شود و راه را برای انتقاد باز کند؟
یک رمان هرگز نمی تواند رونوشت کاملی از واقعیت باشد. رمان معنا و مفهومی است از تخیلی که برآمده از واقعیت است. من به کسانی که دنبال رونوشتی کاملا وفادار به واقعیت میگردند، پیشنهاد میکنم که به سراغ مطالعه زندگینامهها بروند چراکه تنها یک بیوگرافی صرف میتواند اطلاعات تمام و کمالی از واقعیت زندگی یک شخص بدهد. در این سوال شما احساس کردم فرض بر این است که فروغ تنها به مردم و ملت خاصی تعلق دارد و جزو داراییهای شخصی است که غیرخودیها نمیتوانند به آن دست بزنند! من با چنین فرضیاتی به هیچ عنوان موافق نیستم. بهرغم تمام این چیزها اگر من میخواستم نگران این باشم که چه چیز خوانندگان ایرانی – و هر نوع خوانندهایی- را ناراحت یا خوشحال میکند مطمئنا نمیتوانستم حتا یک کلمه هم بنویسم.
در زندگی فروغ شخصیتهای کلیدی زیادی وجود داشتند از افراد خانواده بگیر تا همسرسابق، فرزند، همکاران و دوستان نزدیکش. به نظرتان تاثیرگذارترین شخصیت در زندگی فروغ چه کسی بود؟
فکر کنم بیشتر افراد در پاسخ به این سوال میگویند؛ ابراهیم گلستان. اما حقیقت این است که فروغ تمام تصمیمات مهم و تابوشکنانه زندگی خود را قبل از آشنایی با گلستان گرفته بود؛ جدایی از همسر، کسب استقلال شخصیتی و در نهایت چاپ کتاب. میتوانم به جرات بگویم که گلستان یا هر مرد دیگری او را همینگونه میساخت و به نظرم مسئله مهمی که در انتخاب شخصیت مهم زندگی فروغ باید در نظر بگیریم، نقش پدرش است که تاثیری شگرف در رویه زندگی فروغ داشت. فروغ در یکی از نامههایی که به پدرش نوشته مشخصا از او میپرسد که «پس کی میخواهی مرا به چشم یک انسان نگاه کنی و نه فقط به عنوان یکی از دخترهایت؟» که حرف خیلی تلخی است. به نظرم بیشترین چیزی که از نوشتههای فروغ برمیآید، ناشی از تمنا و اشتیاق او برای دیده شدن، شنیده شدن و فهمیده شدن است و تمام این چیزها از دوران کودکی و پدری مستبد و سنتی سرچشمه گرفته است.
سختترین بخش تحقیقات شما درباره فروغ مربوط به چه مرحلهای است و از چه منابعی برای گردآوری این اطلاعات استفاده کردید و اینکه کسی بود که در انجام این تحقیقات از او کمک بگیرید یا خیر؟
سختترین مرحله کار این بود که تصمیم بگیرم چه زمانی تحقیقاتم را متوقف و شروع به نوشتن کنم. حدود دو دهه برای نوشتن این کتاب تحقیق کردم. من اصولا عاشق تحقیق کردنم و این کار برایم خیلی جذابیت دارد و دلیل مهمتر این علاقه این است که تحقیق کردن همیشه از نوشتن آسانتر است!
درباره اینکه از چه منابعی برای انجام تحقیقاتم استفاده کردم و با متریال به دست آمده چه کردم باید بگویم که از همان ابتدا که تحقیق درباره فروغ را شروع کردم آگاهانه تصمیم گرفتم که به سراغ هیچ یک از افراد و بازماندههای خانواده فروغ نروم. یک دلیل این بود که مصاحبه و گفتوگوی مستقیم با آنها مستلزم سفر من به ایران بود که به دلایل زیادی امکانش را نداشتم و دلیل دیگر این بود که میدانستم به هر حال بیوگرافیهای زیادی درباره او وجود دارد و از ابتدا قصد و نیتم این بود تا چیزی عرضه کنم که با بیوگرافیهای معمول تفاوت داشته باشد. در نهایت تصمیم گرفتم چیزی در حکم بازخوانی زندگی فروغ را بنویسم، آنهم با اطلاعاتی که برآمده از حقیقت بودند اما محدود به آن هم نمیشدند.
به طور متوسط گردآوری و جمعآوری این مطالب و به نوعی نوشتن طرح اصلی رمان چقدر زمان از شما گرفت؟
من معمولا قبل از اینکه حتا یک کلمه درباره چیزی بنویسم، حدود دو تا سه سال درباره آن فکر میکنم این مدت برای نوشتن «ترانهی مرغ اسیر» به بیش از ده سال رسید و آغاز آن از زمانی است که برای انجام تحقیقات دانشگاهی درباره زندگی فروغ میخواندم و با اشعارش دستوپنجه نرم میکردم و در تمام آن مدت اصلا به این فکر نبودم که کتابی درباره او بنویسم. نتیجه این تحقیقات کنجکاوی بیشتر و فشاری بود که سالیان سال در محاصرهاش بودم و نوشتن این کتاب راهی شد که از زیر آن فشار رهایی یابم و به معنای عمیقتری از آن دست پیدا کنم.
به نظر شما چه ویژگی منحصربه فردی در فروغ وجود داشت که باقی شاعران زن در آن برهه زمانی فاقد آن بودند؟
به نظر من ارزشمندترین خصیصه فروغ صداقتاش است. او همیشه حقیقت زندگیاش را میگفت و فکر کنم خیلیها با من موافق باشند که این خصیصه برای یک زن ایرانی فضیلت کمی نیست. او تا جایی که میتوانست در این راستا تابوشکنی کرد و در ازای آن به زنان جرات و جسارت این را بخشید که به زندگیشان عمیقتر بیاندیشند.
نویسندگان مورد علاقهتان چه کسانی هستند و با کدامیک از آنها رابطه دوستی نزدیک و مراوده دارید؟
نویسندگان مورد علاقه من ایزابل آلنده، تی.سی. بویل و سارا واتر هستند که ملاقاتهایی با آنها داشتهام و رویایم این است که بتوانم روزی آنها را دوست نزدیکم بنامم! در کنار آنها میتوانم از نویسنده ایرانی- آمریکایی، لاله خدیوی نام ببرم که مدت کوتاهی با هم در دانشگاه سانفرانسیسکو همکلاس بودیم و همچنان دوست هستیم و به نظرم او نه تنها یک نویسنده بلکه یک آرتیست است و نه تنها نثر زیبایش بلکه ریسکی که همیشه در نوشتن میکند را به شدت میستایم.
چه مجلات و نشریاتی را دنبال میکنید و به نظرتان نشریات جریان ساز و مهم ادبی امروز آمریکا کدامند؟
امروزه چند هزار نشریه ادبی در آمریکا وجود دارد و این آمار به طور دیوانهواری در حال افزایش است و سوالی که اینجا مطرح میشود این است که خواننده کافی برای این تعداد مجله وجود دارد یا خیر؟ نگرانی بیشتر نویسندههایی که میشناسم هم در زمانی که همه اسیر شبکههای اجتماعی و تماشای ویدئوهایی نتفلیکس هستند، همین است.
به هر حال من سعی میکنم بین نوشتنهایم، تدریس در دانشگاه، بزرگ کردن پسرم و مراقبت از مادر پیرم زمانی هم برای خواندن مجله پیدا کنم و «پاریس ریویو» و «نیویورکر» مجلاتی هستند که معمولا میخوانم.
شخصیت دیگری هم در ادبیات ایران بوده که بخواهید درباره او بنویسید یا خیر؟
گاهی این فکر به سراغم میآید که بیشتر در تاریخ ایران کندوکاو کنم اما این لزوما به معنای نوشتن رمان یا داستانی درباره او نیست. هیچ کس تا به حال مرا به اندازه فروغ برای نوشتن جذب نکرده است و خب معمولا هرگز نمیگویم هرگز این اتفاق دوباره نخواهد افتاد!
بیشترین بازخوردهایی که برای این کتاب گرفتید از کجا بود؟ مجلات، روزنامهها یا شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرم؟
جریانهای متعددی برای این بازخوردها وجود دارد. تعداد خوانندههایی که در اینستاگرام به من دسترسی پیدا میکنند روزبهروز در حال افزایش است و وقتی میبینم این آمار شامل آدمهای مختلفی از سراسر دنیاست، مساله برایم خیلی جذاب میشود. در این میان ریویوهای مختلفی هم در روزنامهها چاپ میشود که معمولا مثبت است اما در کنار دلخوشیهای زودگذری که از این بازخوردها به دست میآید، تمام اینها کاربرد خاصی برای یک نویسنده ندارند. البته که رضایت خوانندگان بسیار لذتبخش است – و رقابت شدیدی در این بین برای جلب توجه خوانندگان در میان نویسندگان امریکا وجود دارد- اما وقتی که مینشینم و شروع میکنم به نوشتن تنها من هستم و مانیتور روبهرویم و فکر میکنم درستش هم همین است.
چه رمان تازهای در دست نوشتن دارید و اثر بعدی شما در چه فضایی میگذرد؟
در حال نوشتن رمانی از دو دوست هستم؛ دو زن که در حدود سالهای 1920 در سانفرانسیسکو زندگی میکنند. این کتاب هم توسط همان ناشری که «ترانهی مرغ اسیر» را به چاپ رساند، منتشر خواهد شد. این اولین بار است که درباره ایران نمینویسم. من به طور کلی به مسائل مهاجران و حقوق زنان علاقه بسیاری دارم و زمان داستان من همان وقتی است که این مسائل در آمریکا به شدت مورد توجه و بحث قرار گرفته بود. این رمان در سال 2021 از سوی انتشارات «راندوم هاوس» منتشر خواهد شد.
این را هم بگویم که وقتی در کشوری مانند آمریکا با شما تنها به عنوان «یک نویسنده ایرانی» برخورد شود، کمی کسلکننده است و متاسفانه این مساله چارچوببندی نویسندگان در آمریکا به شدت رایج است. به هر حال نوشتن از چیزهای متفاوت همیشه مرا هیجانزده میکند و در نهایت آخر این راه جایزهای که انتظار تو را میکشد این است: ادامه بده.
نظر شما