ابراهیم اکبریدیزگاه نویسنده و منتقد ادبی در نشست نقد و بررسی رمان «سنگی که نیفتاد» نوشته محمدعلی رُکنی، گفت: در این کتاب، مابا یک متن سوگوارانه مواجهایم و سوگواری اصلی هم برای فقدان ذات باریتعالی است.
حامد اشتری، مجری جلسه با مطرح کردن نظریه برخی متکلمین مسیحی در مورد «شرور» از اولین منتقد برای ارائه صحبتهایش در بخش اول نشست دعوت کرد؛ مهدی کفاش هم از دو ساحت با کتاب برخورد کرد؛ اولی ساحت محتوایی بود؛ ساحتی که به ما میگوید ما با چه کتابی و چه ماجرایی رو به رو هستم و شخصیتهای که حول ماجرایی تحت عنوان مرگ یک زن به نام حبیبه کنار هم چیده میشوند و شکل میگیرند، چه کسانی هستند.
وی ادامه داد: هسته اصلی رمان یک شخصیت است به نام حبیبه. حبیبه در حقیقت الههی سعید است. این الهه در این داستان از جایگاه الههگی میافتد و میمیرد و ایمان و باور سعید را به چالش میکشد.
مهدی کفاش نویسنده رمان «وقت معلوم» به دنیایی که در رمان بنا شده است، اشاره و آن را در حال حرکت به سمت تعادل تازه ای معرفی کرد و گفت: دنیایی که نویسنده رمان بنا کرده، دنیایی واقعی است و خیلی تحت تاثیر احساساتش قرار نمیگیرد. در جهان رمان رکنی ظاهراً همه چیز نامتعادل است و در حال فرو ریختن؛ فرو ریختن خوبیها. حبیبه بعد از ۴۰ روز به کما میرود. مادرش مانینا بدون رفتن به عتبات میمیرد. حمید که در رابطهیی عاطفی با زنی قرار گرفته و متهم به داشتن فرزندی از زن دیگری است، همسرش میترا را از دست میدهد. این گونه همه جهان رمان در حال فرو ریختن و تباهی است ولی سر بزنگاهی همه اینها فرو نمیریزند و به سمت تعادل تازهای برمیگرداند.
این نویسنده به رابطه بنده و خدا در جهان رمان رکنی اشاره کرده و گفت: همه اینها سعید را از مردی که تربیت یافته سنت دینی و به ظاهر مذهبی است و با خدا برای سلامتی حبیبه بعد از مرگ او، عهد و نذری بسته است، تبدیل میکند به کسی که بر سر هیچ عهدی نیست. این بازی بنده و خداوند خیلی خوب به نمایش گذاشته شده و مخاطب را به چالش میکشد.
نویسنده داستان «قرار مهنا» به نوع نگاه رکنی به زن و متفاوت دیدن زن در این اثر پرداخت و بیان کرد: معمولاً ما خانمها را در جایگاه معشوقه ازلی و ابدی مینشانیم و از این زاویه به آنها میپردازیم. اما در این رمان حبیبه به عنوان راهبر و مرشد سعید معرفی میشود و سعید از او پیروی میکند.
در ادامه و قبل از دعوت از منتقد دوم، مجری بخشی از رمان «سنگی که نیفتاد» را برای حضار خواند و از اکبری دیزگاه برای نقد کتاب دعوت کرد.
ابراهیم اکبری دیزگاه در ابتداء به مساله سوگواری پرداخت و حرفهایش را اینگونه آغاز کرد: درباره این رمان، میتوان دو مسئله را مد نظر قرار داد؛ اول مسأله سوگواری. شما با یک متن سوگوارانه مواجهاید که از ابتدا تا آخر راوی سوگواری میکند. سوگواری از یک فقدان شروع میشود، از فقدان حبیبه. وقتی رمان را میخوانید، از جایی متوجه میشوید این سوگواری از دو جهت است؛ از جهت حبیب و حبیبه. حبیب همان ایمان است، همان ذات باری تعالی؛ و اتفاقاً سوگواری اصلی برای فقدان دومی است. اولی - سوگواری برای حبیبه - که هست و همه مینویسند اما نکته کتاب فقدان ایمان و قهر با باری تعالی است. در حوزه رمان فارسی، من تقریباً اینگونه سوگواریای برای زن ندیدهام.
وی ادامه داد: شاهرخ مسکوب کتابی دارد به نام سوگ مادر. او در آن کتاب مثل سعید در کتاب «سنگی که نیفتاد» مدام برای مادرش سوگواری میکند. در بین خارجیها هم کتابی وجود دارد به نام «خاطرات سوگواری» اثر رولان بارت که برای مادرش سوگواری میکند. کتابی هم هست به نام «سکوت» که نویسنده آن یک ژاپنی است. این رمان از آن حیث شبیه است که میگویند چرا وقتی مسیحیهای ژاپنی را شکنجه میکنند، خدا سکوت کرده است؟ در این رمان هم سعید قهر کرده و دچار فقدان ایمان شده و سوالش این است که چرا خدا سکوت کرده است؟
نویسنده رمان «برکت» با اشاره به رابطه همسر به عنوان یکی از نکات اصلی رمان گفت: در ۱۰۰ سال اخیر زن و شوهر علیه هماند. ولی رکنی بازتعریف جدیدی از رابطه همسر ارائه داده است. به لحاظ محتوایی چیزی ارائه کرده که مخاطب را به چالش میکشاند و میگوید کسی که به عنوان همسر شماست، میتواند خیلی ارزشمند باشد. از این نظر این کتاب قابل ترویج است و برای زندگی ایرانی، آینه است.
وی مسأله بعدی را مسأله زن دانست و ادامه داد: نویسندهها اکنون دو نگاه به زن دارند. نویسندگان زنی که زن را روایت میکنند و نویسندگان مردی که زن را روایت میکنند. دسته اول مدام مینالند و خیلی کم اراده در او میبینند و دسته دوم مدام غُر میزند. نتیجه این میشود که زنها صاحب اراده نیستند، یا مینالند و یا غر میزنند. اما در کتاب رکنی این بازی به هم میخورد و حبیب و حبیبه در انتهای رمان به هم گره میخورند. از این حیث رکنی یک ید بیضا کرده و این تقسیم بندیها رمان امروز را به هم میریزند.
بعد از پایان بخش اول صحبتهای اکبری دیزگاه، مهدی کفاش چند نمونه از فرم و معماری داستان را برشمرد و گفت: عناصر روایت با استفاده از تمهید روی هم سوار شدهاند و به مرور این تمهیدات افزایش پیدا میکنند و برای اتفاقات بعدی به صورت مقدمه میآیند. رمان با حادثه شروع میشود ولی نویسنده میداند چگونه صحنهپردازی کند تا مخاطب را درگیر خودش کند. در مورد زبان داستان هم باید بگویم نویسنده به وسیله زبان سرعت و ریتم وقایع را کنترل میکند. زبان آنقدر در خدمت داستان است که هر زمان وقایع میخواهد شتاب بگیرد، جملات کوتاه میشوند و وقتی داستان نیاز دارد آرام شود، جملات بلند میشود و لحن آن قدر بیتفاوت و سرد میشود که خواننده را عصبی میکند. همین عامل، تاثیرگذاری صحنه را میافزاید و نشان میدهد آگاهانه این کار انجام شده است.
مهدی کفاش در ادامه به چند نکته در رابطه با رمان به صورت کوتاه اشاره کرد و از جمله گفت: نکته اول اینکه کابوسها زندهاند، صرفاً فلش بک به گذشته نیستند. با هربار مرورِ کابوس چیزی به کابوس اضافه میشود. نکته دوم مرگ خواهی سعید است. نکته سوم اسامی افراد داستان است که خیلی خوب استفاده شده است. مثل اسامی مکانها و شخصیتها. نکته آخر که خیلی هم اهمیت دارد، دیالوگ نویسی رمان است. نویسنده در دیالوگ نویسی از شیوه انعکاس بهره گرفته. دیالوگها با شخصیتها در ذهن انعکاس پیدا میکنند و وجود غیر مستقیمی پیدا میکند. این شکل باعث ارزش افزوده دیالوگ است. صفحات ۱۳۰ و ۱۳۱ دو صفحه دیالوگ ماندگاراند. اگر میخواهید بدانید دیالوگ چطور شکل میگیرد و هنر دیالوگ نویسی رکنی را ببینید، این دو، صفحات خوبی هستند.
در آخرین بخش از این نشست ابراهیم اکبری دیزگاه هم سخنان پایانی اش را اینگونه آغاز کرد: ما در مورد نقد ادبی و قرآن حداقل سه الگو داریم که من یکی را در نظر میگیرم؛ وقتی حضرت مریم بعد از زایمان زیر درخت خرما نشست، گفتند درخت را بتکان. مریم اما دعا کرد. مجدد گفتند بتکان. وقتی این کار را انجام داد، خرماها ریختند. منتقد هم باید همین کار را بکند و درخت را تکان دهد. فعلاً با این کتاب مریمانه برخورد میکنیم و انصافاً این کتاب خرماهای خوبی برای ریختن دارد.
نویسنده رمان «شاه کشی» این کتاب را کتاب دفن خواند و گفت: کتاب «سنگی که نیفتاد» به نوعی کتاب دفن است. همه را به نوعی دفن میکند و غمگینانهترین دفن، دفن موهای حبیبه است. نهایتاً سعید میخواهد خودش را هم دفن کند. با دفن کردن، مدام تولید غم و اندوه میکند. وقتی خودش به این اندوه خیره میشود، خودش فرو میرود و به سکوت میرسد. خوانش این کتاب باید بر اساس نظریه قرآن باشد. مثل آیهای که میفرمایند «الله ولی الذین امنو یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفرا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی ظلمات .....» این رفت و آمد بین ظلمات و نور در کتاب دیده میشود.
آخرین نکتهای که اکبری دیزگاه مطرح کرد، مسأله مدینه در رمان بود. او در این زمینه گفت: مسأله بعدی که به آن میپردازم و نویسنده اگر به آن خیره میشد، خیلی خوب بود، مسآله مدینه است. او از مدینه روی برگردانده و به سمت خانه رفته است. خانه لزوماً مکانهای محصور نیست، جایی است که در آن سکنی بگزینید. سکنی با زن و همسر اتفاق میافتد. از این رهگذر برمیگردم به قرآن. قرآن میگوید تو و زن در بهشت سکنی بگزینید. پس سکنی همراه میخواهد. وقتی همراه از بین برود، سکنی هم وجود نخواهد داشت. شخصیت سعید در رمان رکنی از این حیث قابل مطالعه است.
نظر شما