یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷ - ۱۸:۱۵
چهل‌سال پیش، چُنین روزهایی

چهل سال پیش، در این روزها، در برابر دانشگاه تهران و خیابان ناصرخسرو، تجمع عجیبی برای خرید کتاب وجود داشت و مردم در صف می‌ایستادند تا کتاب مورد علاقه خود را پیدا کنند و اصلاً کاری نداشتند که محتوای کتاب چیست.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نصرالله حدادی ـ «در ایران امروز افرادی در زندان هستند که فقط به جرم داشتن کتاب (آن هم کتاب‌هایی که به‌طور قانونی در ایران چاپ و منتشر شده است) و به جرم خواندن کتاب به ده‌سال زندان محکوم شده‌اند». (اصلاح یا انقلاب، صفحه 152، محمدحسین خسروپناه، نشر پیام امروز، 1397، تهران).

واقعیت غیرقابل انکار آن روزگار، به‌نقل از یکی از مخالفان رژیم پهلوی دوم. عبارت «کتاب خونده» اتهام نبود، جُرم بود و چه بسیار جوانانی که فقط به جرم ـ و نه اتهام، باز تأکید می‌کنم: جرم ـ خواندن مثلاً آثار دکتر شریعتی، دستگیر شده و زندانی بودند و به‌قول مرحوم گلسرخی، بعد از ورود به زندان، کتاب را کنار می‌نهادند و به مبارزه، در اشکال دیگر و از جمله مسلحانه رو می‌آوردند.

حماقت عوامل رژیم پهلوی دوم، تا بدان حد بود که حتی خواندن کتاب‌هایی همچون میراث‌خوار استعمار مهدی بهار ـ که از سوی انتشارات امیرکبیر به‌صورت کاملاً علنی و آزاد به چاپ می‌رسید ـ و فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران رایین ـ که از سوی وی، تحت عنوان «مؤسسه تحقیقاتی رایین به چاپ می‌رسید، نیز جزو کتاب‌های ممنوعه تلقی می‌شد و حتی رساله توضیح‌المسائل امام نیز اگر در دست کسی دیده می‌شد، حبس و بند را به‌دنبال داشت، حال آن‌که، رساله، فقط توضیح مسائل شرعی بود، و لاغیر و همانند رساله امام، رساله‌های دیگر آیات عظام در بازار کتاب، به راحتی یافت می‌شدند و رژیم، حتی از به‌کار بردن نام ایشان نیز وحشت داشت و ابا می‌کرد.

داشتن عکس و تصویر امام خمینی و دکتر محمد مصدق جرم بود و تو گویی که اصلاً نه کودتای 28 مردادی در کار بوده است و نه مردم در 15 خرداد 1342، قیام کرده بود و به‌قدری قضایا مضحک می‌شد که هرساله، در میدان مخبرالدوله ـ که نماد و مجسمه 28 مرداد، به نام «قیام ملی» در وسط میدان نصب شده بود ـ عوامل رژیم جمع می‌شدند و سخنرانی می‌کردند و کف و سوت و هورا می‌کشیدند و کلی ناسزا و طعنه می‌زدند، بدون این‌که جرأت داشته باشند کوچکترین نامی از دکتر مصدق ببرند و از چگونگی ملی شدن صنعت نفت بگویند و کسانی که از ماجرا خبر نداشتند، هاج و واج به این نمایش سراسر فرمایشی نگاه می‌کردند و اصلاً سر درنمی‌آوردند که این بازی، فقط به خاطر بازگشت اعلیحضرت به کشور است، آن هم پس از کودتا و تأثرآورتر، روز 29 اسفند بود که به نام روز ملی‌شدن صنعت نفت، تعطیل بود و هیچ نام و نشانی از عوامل ملی‌شدن صنعت برده نمی‌شد.

نوروز سال 1357، همه چیز آرام بود و شاه هم مثل هرسال، به درباریان در سلام نوروز، صله و عیدی داد و خوشحالی و سرمست، بحران و اعتراض به وجود آمده در زمستان سال 56 را ظاهراً پشت سر نهاده بودند، اما هرچه که بر ماه‌های سال افزوده می‌شد، وضعیت رژیم بحرانی‌تر می‌شد و با حادثه 17 شهریور 1357 در میدان ژاله تهران، عملاً صف‌بندی ملت در برابر شاه، عیان‌تر شد و از این پس تمامی کتاب‌هایی که پس از انقلاب مشروطیت عموماً و در دوران پهلوی‌ها، خصوصاً اجازه چاپ پیدا نکرده بودند، چنان با استقبال مواجه شدند که به راستی حیرت‌آور بود.

مجموعه آثار دکتر شریعتی که در اروپا به چاپ می‌رسیدند، به سرعت در داخل کشور چاپ و تکثیر شد و «با مخاطب‌های آشنا» شمارگانی چندصدهزاری پیدا کرد. «شهادت و پس از شهادت» وی اگر بگویم در تیراژ بیش از یک میلیون نسخه به چاپ رسید، کلامی به اغراق نگفته‌ام.

«سقوط 79» نوشته پل امیل ارومن که توسط مرحوم حسین ابوترابی ترجمه، امیرکبیر آن را منتشر ساخته بود، شمارگانی عجیب پیدا کرد و حتی چاپ سفید آن نیز روانه بازار شد و حتی کتاب رایین نیز دست به دست می‌شد و خریداران فراوانی داشت و ایضاً «پرتوی از قرآن» مرحوم آیت‌الله طالقانی که شمارگان بالای صدهزار نسخه پیدا کرد. «ولایت فقیه، حکومت اسلامی» که قبلاً به نام «کاشف الغطاء» به چاپ می‌رسید، رسماً به نام امام خمینی چاپ و نشر شد و بدین‌گونه وضعیت تمامی کتاب‌های ممنوعه و حتی به یاد دارم کتابی به نام «ارنست پرون، شوهر محمدرضا پهلوی» نیز به بازار آمده بود و شمارگانی عجیب داشت.

چهل سال پیش، در این روزها، در برابر دانشگاه تهران و خیابان ناصرخسرو، تجمع عجیبی برای خرید کتاب وجود داشت و مردم در صف می‌ایستادند تا کتاب مورد علاقه خود را پیدا کنند و اصلاً کاری نداشتند که محتوای کتاب چیست و فقط به‌دنبال کتاب‌های ممنوعه بودند و خوب به یاد دارم، کتاب «اقتصاد اسلامی» نوشته مرحوم ابراهیم یزدی و «سیاست موازنه منفی» حسین کی استوان، هم خواستاران بسیاری داشت.

تمامی این کتاب‌ها، مثل تب تند، به عرق نشست و بعد از پیروزی انقلاب موضوعیت خود را از دست داد و دیگر بازاری نداشت و خریداری نمی‌یافت.

قریب به بیش از یک سال کتاب دچار فترت و رکود شد و از اواخر سال 1359، مطالعه کتاب‌های تاریخی، سکه رایج بازار شدند و دوستداران و خریداران بسیاری یافتند و خوب به یاد دارم، نشر تاریخ ایران، کتاب صورت جلسات محاکمه دکتر مصدق، به کوشش جلیل بزرگمهر را به چاپ رسانده بود و نگارنده بیش از سه هزار دوره دوجلدی آن را در طول کمتر از دو روز به فروش رساندم و باعث تعجب بزرگان این مؤسسه نشر شده بودم.

با حوادث سال 1360 و اوج‌گیری درگیری‌ها و جنگ تحمیلی، سمت و سوگیری مطالعه عموم مردم، کتاب‌های مذهبی بود و روند گرایش عموم مردم به کتاب، قرینه‌گیری بعضی محتوای کتاب‌ها، با وضع آن روز جامعه بود.

قلعه حیوانات و 1984 جورج اورول، ضحاک ماردوش سعید سیرجانی، سینوهه (ترجمه ذبیح‌الله منصوری و نوشته میکاوالتاری) نوبت عاشقی محسن مخملباف، و کتاب‌هایی از این دست، شمارگان بسیار بالایی داشتند و حتی «یک بستر و دو رویا» نوشته آندره فونتن، که توسط نشر نو به چاپ رسیده بود، با آن که موضوعیت خاصی با جامعه ما نداشت و جنگ آمریکا و شوروی بر سر کوبا بوده با استقبال زیادی مواجه شده بود.
استقبال از «تاریخ اداری اجتماعی قاجاریه، یا شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی» به راستی دیدنی بود و تمامی کتاب‌هایی که راجع‌به حکومت قاجار به چاپ می‌رسیدند، بازار گرمی داشتند و خاطرات ناصرخان قشقایی ـ سال‌های بحران ـ در چاپ اول بیش از ده‌هزار نسخه بود و «شهید جاوید» مرحوم شیخ نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، در هر نوبت چاپ، بیش از ده‌هزار نسخه فرصت نشر پیدا می‌کرد و مجموعه آثار دکتر شریعتی، خریداران خاص خود را داشت.

«حیات یحیی» یحیی دولت‌آبادی، بارها و بارها به چاپ رسید و خاطرات رجال عصر قاجار و پهلوی، با اقبال عامه مواجه شده بود و شمارگان هر کتابی، کمتر از سه هزار نسخه نبود.

امروز که شمارگان کتاب‌ها، به حداکثر پانصد هزار نسخه رسیده ـ حتی پنجاه هزار نسخه چاپ دیجیتالی در چاپ اول را دیده‌ام ـ با خود می‌اندیشم: چرا و چگونه، به رغم دو برابر شدن جمعیت ـ از 40 به 80 میلیون ـ و افزایش تا 24 میلیون دانش‌آموز و دانشجو، تیراژ کتاب این همه کم و معدود است؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها