عباس آخوندی در نشست «مفهوم اخلاق عمومی در اندیشه ایرانشهری و اسلام» مطرح کرد:
با اخلاق خصوصی نمیتوان به حکومت قانون رسید
عباس آخوندی گفت: ما میتوانیم از آموزههای ایرانشهری و از آموزههای اسلامی بنیانهای اخلاقی مستقل از اخلاق خصوصی به عنوان اخلاق عمومی استخراج کنیم. در حال حاضر مبنای تبلیغ و ترویج اخلاق خصوصیست و اگر قانون رعایت نمیشود اشکال کار همینجاست که میخواهیم با اخلاق خصوصی حاکمیت قانون را نهادینه کنیم.
این استاد دانشگاه ادامه داد: ما تصور میکنیم اگر قانون خوبی داشته باشیم الزاما در جامعه و توسط مردم اجرا میشود ولی سوال اینجاست که چه تضمینیست که بسته به مراتب قدرت وقتی فردی میتواند از قانون تخطی کند و منافع شخصی و گروهی خودش را تامین کند همچنان به قانون پایبند باشد. بنابراین اگر ما حکومت قانون نداریم یک ریشهاش اینجاست که در تعریف قانون مشکل داریم. قانون جز رفتار قاعدهمنده تکرارشونده چیزی نیست ولی پیچیدگی اینجاست که این رفتار قاعدهمند تصادفی حاصل میشود یا با دستور و فرمان یا باز خودش به ریشههای بنیادیتر بازمیگردد. از دید من این رفتار قاعدهمند تابعیست از ارزشهای بنیادین که توسط یک جامعهای به رسمیت پذیرفته شده است. پس اگر در ایران بحران تعریف قانون داریم باید بررسی کنیم که قانون در ایران با ارزشهای بنیادین پذیرفته شده در جامعه ایرانی چه ارتباطی برقرار میکند و اینجاست بحث اخلاق عمومی مهم میشود.
او سپس در توضیح بیشتر درباره فرآیند پایبندی به قانون بیان کرد: قاعدتا پایبندی به قانون یا عدم پایبندی به آن هم به این بازمیگردد که کدام نظم اجتماعی توسط مردم پذیرفته شده تا اگر کسی برخلاف آن عمل کند خود به خود از جامعه طرد شود. سوال دیگر اینکه آیا این ارزشهای بنیادین و نظم اجتماعی پذیرفته شده در یک جامعه ایستا هستند و یا خودشان متغییر و وابسته به پدیدههای تاریخی هستند؟ جامعه هر روز با پدیدههایی نو مواجه میشود که برای مدیریتکردنشان به قانون نیاز دارد. حالا این قوانین برای پدیدههای نوظهور جامعه هم باید با ارزشهای بنیادین آن ارتباط برقرار کنند یا خیر؟ اگر بگوییم بله باید ببینم این ارزشها ظرفیت اینکه برای پدیدههای جدید اجتماعی قانون وضع کنند را دارند یا خیر. قانون پدیدهای تاریخی است و برای اینکه مشروعیت داشته باشد باید با تاریخ یک جامعه ارتباط برقرار کند. در غیر این صورت ما تنها یک سری دستور و فرمان خواهیم داشت که توسط نهایتا ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر در مجلس وضع میشوند و نهایتا هم مورد پذیرش جامعه قرار نمیگیرد و به رفتار تکرارشونده مبدل نمیشود. اگر قانون با ارزشهای بنیادین جامعه ارتباط برقرار نکند؛ آیا میتواند حتی نقش معکوس پیدا کرده و آن ارزشها را تخریب کند؟ یعنی میتواند به جای ایجاد تکامل نظم اجتماعی قبلی آن را نابود کند؟
آخوندی یادآور شد: قانون در یک فرآیندی شکل میگیرد و در یک فرآیند هم اجرا میشود. آیا هر قانونی لزوما کارایی دارد یا میتواند نه تنها کارایی نداشته باشد بلکه ضد اثربخشی باشد؟ فرآیند تصویب قانون در جامعه مدرن به این باز میگردد که قانون مذکور تا چه حد توسط نهادهای مستقل از قدرت صورتبندی شده و مورد پذیرش قرار میگیرد. بنابراین وجود فرآیند درست برای تبدیل قانون به رفتار قاعدهمند تکرار شوند نیاز است و اساسا قانون پیش از تصویب در مجلس باید توسط جامعه مدنی بازبینی و نقد شود. حالا ما اساسا در تاریخ ایران یک مفهوم به نام جامعه مستقل از قدرت داشتهایم که بتواند نقش هم ایفا کند داشتهایم یا تنها نظم اجتماعی که داشتهایم نظم اجتماعی تابع قدرت بوده است؟ واقعیت این است که از همان دوره مشروطه بحث نظم اجتماعی مستقل از قدرت مورد بحث است.
وزیر سابق راهوشهرسازی همچنین در تشریح کارکردهای ارزشهای اخلاقی تصریح کرد: ارزشهای اخلاقی چه کارکردی دارد؟ اولین کارکردش مهار نفس در حوزه خصوصی و قدرت در عرصخ عمومی است. مثلا میبینیم در مباحث اخلاقی مدام حاکم را به رفتار و کردار درست و عادلانه نصیحت میکنند. اما واقعا مهار قدرت صرفا از طریق مهار حاکم محقق میشود یا باید از نظمهای اجتماعی مستقل از قدرت برای مهار قدرت استفاده کنیم. ۴۰ سال از انقلاب میگذرد و میبینیم مثلا نصایح اخلاقی درباره سادهزیستی مسئولان و ... هیچ کمکی نکرده است پس به حوزه دیگری از اخلاق به نام اخلاق عمومی نیاز داریم که بتواند قدرت را مهار کند. لزوما معیارهایی که در اخلاق خصوصی ارزش است در اخلاق عمومی ارزش نیست؛ مثل بحث جود در برابر عدل.
او نهایتا ارزشهای اخلاق عمومی و نظم اجتماعی را ثمره یک تمدن دانست و افزود: ارزشهای اخلاقی عمومی و نظم اجتماعی ثمره یک تمدن هستند. اساسا تمدن یعنی معرفت انباشته شده یک جمع که بر اساس آن در طی تاریخ یکسری ارزشهای بنیادین و نظم اجتماعی محقق میشود برای همزیستی مسالمتآمیز. اگر بخواهیم به حوزه اخلاق عمومی بازگردیم منبع آن در کتابها به صورت نصیحت نمیتوان یافت و باید این اخلاق عمومی را در آموزههای تمدنی پیدا کنیم و ببینم پاسخ تمدن به این حوزه چیست. یکی از نقدها به مشروطه این است که وقتی دیدند در غرب حکومت قانون کاربرد دارد آن را با رویکرد تمدنی ایران همخوان نکردند. ما در وضع قانون و ایجاد نظم اجتماعی باید درنظر بگیریم که این قانون با آموزههای تمدنی ما ارتباط دارد یا نه.
او گریزی نیز به دو ارزش بینادین تمدن ایرانشهری زد که به اخلاق عمومی و نظم اجتماعی منجر میشوند و گفت: در حوزه تمدنی ایران پیش از اسلام و پس از اسلام دو بحث ارزشهای بنیادین با دو موضوع مبنای مشروعیت قدرت (باورهای بنیادین) و ارزشهای اخلاقی عمومی روبرو هستیم. در تمدن ایرانشهری دو باور بنیادین را داریم که هنوز هم آن را احساس میکنیم؛ باور به وجود یک یزدان و باور کیهانشناخت که در بحث نظماجتماعی بسیار مهم است. این باور میگوید تمام اعضای کیهان در یک نظم عمومی با همدیگر قرار دارند و برای تعادل باید با نظم کیهانی یکی باشیم تا به راستی برسیم. اساسا دروغ همان انحراف از نظم کیهانی است. در مفهوم ایرانشهری نیز دروغ هرگونه عمل بر خلاف نظم کیهانیست. حالا این نظم کیهانی یک نظم فیزیکیست یا یک نظم حقیقی بر اساس شناخت ماهیت و حقیقت اشیاء. حکمت ایرانی میگوید نظم کیهانی را به واسطه حقیقت اشیاء درمییابد نه صورت آنها. این دو باور در حوزه اخلاق عمومی به داد و دهش تبدیل میشوند که تمام نظم اجتماعی تمدن ایرانشهری بر پایه آنها استوار است و اگر حکومت از این دو ارزش تخطی کند مشروعیت خودش را از دست میدهد.
آخوندی ادامه داد: حالا آیا در این داد و دهش در نظم اجتماعی ایرانی نشانی از جامعه مستقل از قدرت وجود دارد یا خیر؛ چون در دنیای مدرن وجود جامعه مدنی مستقل از قدرت بسیار مهم است. در دو داستان مرگ سیاوش و دستگیری رستم توسط اسفندیار شاهنامه رگهای از این جامعه مستقل از قدرت را میبینیم. یعنی داستانهایی داریم جامعه ایرانی مستقل از قدرت و به عنوان جامعه مدنی واکنش نشان داده است. در واقع فردوسی اینجا بر این موضوع تاکید دارد که قدرتی که تحولات جامعه را نمیبیند نمیتواند خرد جمعی جامعه را نیز درک کند. سیمرغ که به مفهوم خرد جمعی ایرانیان است به کمک رستم میآید و شما رگه خرد جمعی مستقل از قدرت و قدرت عمل آن را میبینید. البته تمام اینها در حد اشاره است و فرآیندهای این قضیه را در شاهنامه نمیبینیم.
این استاد دانشگاه سپس با اشاره به ارزشهای بنیادین اخلاقی در اسلام اظهار کرد: در حوزه اسلام نیز ما در قرآن مفهوم فطرت را داریم که کلیدواژه کتاب آسمانی ماست. دین حنیف فطرت است و اساسا تمام گیتی بر مبنای فطرت آفریده شده است. در فطرت اجازه هست که شما از طبیعت استفاده کنید و حق استخدام دانش و دسترنج سایر انسانها هم لحاظ شده است اما طغیان علیه فطرت ممیز کار است. رابطه تمام پدیدهها در فطرت بر اساس یک حکمت است و موضوع ایمان به غیب را هم در اسلام داریم. اینجا هم دو ارزش بنیادین عدل و احسان شکل میگیرد. بنیان هدایت نیز در قرآن بر دو اصل ایمان به غیب و حکمت استوار است. یعنی تصرف انسان باید مبتنی بر حکت باشد و باید حقیقت اشیاء و طبیعت و ... را بفهمید. اما آیا ما معیاری به نام عدل در سنجه قانونمان داریم؟ اساسا اگر عدل نباشد احسان هم بیمعناست و بحث احسان طبع از عدل است. اگر ما آب را از دریای عمان به کویر مرکزی بیاوریم و اساس طبیعت را از بین ببریم این نیکی است؟ اگر دست در جیب بیتالمال کنیم و پول توزیع کنیم نیکیست؟ نه چون اینها با اساس عدالت مغایر هستند.
او در پایان متذکر شد: ما میتوانیم از آموزههای ایرانشهری و از آموزههای اسلامی بنیانهای اخلاقی مستقل از اخلاق خصوصی به عنوان اخلاق عمومی استخراج کنیم. در حال حاضر مبنای تبلیغ و ترویج اخلاق خصوصیست و اگر قانون رعایت نمیشود اشکال کار همینجاست که میخواهیم با اخلاق خصوصی حاکمیت قانون را نهادینه کنیم. باید روی مفهوم رضایت عامه تمرکز کنیم و ببینم آیا با اتکا به آن میتوان برای جامعه یک استقلال شخصیتی لحاظ کرد.
نظر شما