نویسنده کتاب، استیون ندلر، شیوهای جذاب برای بیان روایت خود اتخاذ کرده است. او فرازهایی از تاریخ فلسفه مدرن را بر پایه یک شخصیت محوری و در یک مکان خاص به صورت کونولوژیک پشت هم ردیف کرده و این روایت را با پاساژهای کمیکاستریپ زینت داده است تا بتوانند مخاطبان بیشتری از گروههای سنی مختلف برای کتاب خود بیابد.
روایت او از سال 1600 آغاز میشود، سالی که جوردانو برونو در شهر رم سوزانده شد. سپس به 1633 میرود و داستان انصراف دکارت از انتشار کتابش با نام «جهان» را تعریف میکند. پس از آن به سال 1640 و شهر لیدن میرود تا پیگیری دکارت برای انتشار کتاب «تاملات» را روایت کند.
ندلر پس از بیان روایت دکارت، به سراغ توماس هابز میرود که در پاریس 1646 کتاب لویاتان را منتشر کرد. به گفته او: «کتاب لویاتان هابز کوششی بیپروا در زمینه نظریه سیاسی بود که مخالفتهای فراوانی را برانگیخت.» (37)
مقطع بعدی روایت 1670 در شهر لاهه است. جایی که باروخ اسپینوزا مشغول تدوین «رساله الهیاتی ـ سیاسی» خود بود و از سوی روحانیان یهودی تحت فشار قرار گرفته بود: «آنها پر از پیشداوری راجع به او بودند. سند محکومیت و اخراج رسمی اسپینوزا، از "بدعت شنیع و اعمال هولناکش" سخن میگوید. بر او دائم لعنت میفرستادند و او را هیولا مینامیدند. ولی اعلام نمیکردند به قول خودشان بدعتهای زشت و اعمال هولناکی که مرتکب شده، چیست؟» (41)
دیگر فیلسوفی که روایت درگیریاش با زعمای دین در این کتاب ذکر شده است، گوتفریت ویلهلم لایبنیتس نام دارد. روایت او در سال 1686 و در هانوفر اتفاق میافتد. یکی از حکایتهایی که از زندگی لایبنیتس در این روایت گنجانده شده، به دیدار او با اسپینوزا بازمیگردد. نویسندگان گفتوگویی فرضی میان لایبنیتس و اسپینوزا ترتیب دادهاند و بخشی کوچک از آن را در کتاب نقل کردهاند:
لایبنیتس: یکه خوردم! آره واقعاً یکه خوردم وقتی کتابت (رساله الهیاتی ـ فلسفی) را خواندم.
اسپنوزا: بیا یک نگاهی هم به کتاب اخلاق من بینداز!
لایبنیتس: واقعاً اینها را نوشتی؟! داری میگویی خدا و طبیعت یک چیزند؟ تو فکر میکنی چیزها نمیتوانستند جور دیگری باشند؟ این بهترین جهان ممکن است؟ (51)چ
به گفته نویسنده، نظرات اسپینوزا چالشی اساسی برای لایبنیتس بود و به نظر میرسید فلسفه خود او هم به نگرش اسپینوزا نزدیک شده و این او را نگران میکرد. چرا که از واکنش احتمالی مقامات کلیسایی مطلع بود.
سال 1686 سالی است که لایبنیتس کتاب «گفتار در متافیزیک» را مینویسد و مدعی میشود این جهان تنها جهان ممکن نیست اما این جهان بهترین جهان در میان جهانهای ممکن است. دلیل اینکه این جهان از نظر او بهترین جهان ممکن است چنین بود: «اگر غیر از این بود خدا که ارادهاش جز به بهترین تعلق نمیگیرد، آن را نمیآفرید.» (51)
تا اینجای کار، در میان چهرههایی که کتاب سنتشکنان به ماجرای آنها پرداخته است، نامهایی آشنا بودهاند. اما در میان نامهای آشنایی که وجودشان در این کتاب الزامی مینماید، نامی ناآشنا برای بسیاری از مخاطبان این کتاب هم وجود دارد. یک فیلسوف زن در قرن هفدهم. نام این فیلسوف «آن کانوِی» است. کانوِی متولد 1631 در لندن است و در سال 1679 در واریکشر از دنیا رفته است. از او اثری با نام «مبانی قدیمیترین فلسفه و فلسفه مدرن» باقی مانده است. از آن کانوِی که در مکتب فلسفی کمبریج رشد و نمو یافته و تحت تاثیر لایبنیتس بوده است کمتر رد و نشانی در جمع فلاسفه و به ویژه در زبان فارسی میشود یافت. بر این مبنا شاید یکی از مزایای بسیار مهم کتاب «سنت شکنان!» معرفی آن کانوِی به فلسفهدوستان ایرانی است.
آنچنان که در کتاب آمده است: «آن کانوی از دوست و معلم خصوصیاش هنری مور چیزهای زیادی یاد گرفت اما یک قدم از او جلوتر رفت. به عقیده او کافی نیست که بگوئیم قدرت روحانی به ماده ایستای بدنها اضافه میشود. هر چیزی که خدا خلق کرده باید از جهاتی شبیه به خدا باشد. به این ترتیب یک بدن تودهای مرده نیست که هیچ حیات یا کمالی نداشته باشد. روح و بدن از طبیعت واحدی هستند. هر بدنی میتواند تغییر کند و به روح بدل شود و هر روحی میتواند تغییر کند و مبدل به بدن شود.» (63)
همانگونه که از مباحث مطرح شده از زبان کانوی مشخص است، یکی از عمدهترین مباحثی که در کتاب سنتشکنان مورد توجه قرار گرفته است، نگرش فلاسفه قرن هفدهم و نیمه اول قرن هجدهم درباره روح و مقولات متافیزیکیای از این دست است. از دیگر فیلسوفانی که در کتاب روایت نگاه فلسفی او را میخوانیم نیکولا مالبرانش فیلسوف فرانسوی است که ما به عدم اشتراک ذهن و بدن اعتقاد داشت: «مالبرانش مانند دکارت معتقد بود ذهن جوهر اندیشه است و بدن جوهر ممتد.» (67) نویسندگان کتاب با پیگیری شیوه شکل دادن به گفتوگوهای خیالی، گفتوگویی میان لایبنیتس و مالبرانش ترتیب میدهد تا نگرش آنها درباره مقوله متافیزیک به خوبی با یکدیگر مقایسه شود. اینکه اثر بر موضوعی خاص و فیلسوفانی خاص متمرکز شده و با شیوهای بدیع، بدون آنکه خشکی و بیانعطافی آثار آموزشی را در خود داشته باشد، محملی برای آموزش فلسفه فراهم ساخته است، از ویژگیهای بسیار جالب توجه کتاب «سنتشکنان!» است.
دیگر فیلسوفانی که دیدگاههایشان در کتاب مورد توجه قرار گرفته و فصولی برای آشنایی با نگرشهای فلسفیشان، به آنها اختصاص داده شده است، جان لاک، نیوتون و ولتر هستند. کتاب «سنتشکنان!» مقدمهای جالب توجه و کاربردی برای ورود به مطالعه درباره دورهای از تاریخ فلسفه است که میتوان آن را دوران شکوفایی فلسفه و علم نامید. دورهای که اندیشمندانی در آن به طور بنیادین نحوه نگرش ما درباره جهان، جامعه و خودمان را دگرگون کردند.
نویسنده کتاب، استیون ندلر استاد فلسفه دانشگاه و نویسنده کتابهای فلسفی متعدد است. یکی از کتابهای او فینالیست جایزه معروف پولیتزر بوده است. این کتاب را برای اولینبار دانشگاه پرینستون در سال 2017 منتشر کرده و در انتهای اثر میشود بخشی از تحسینهای منتقدان درباره آن را خواند. به عنوان نمونه آنتونی گاتلیب، نویسنده کتاب رویای عصر روشنگری گفته است: «در این کتاب مفرح و استادانه، سرآغازهای اندیشه مدرن، به شکلی سرزنده و شوقانگیز معرفی شده است.» (115)
کتاب 116 صفحهای «سنتشکنان!» نوشته استیون ندلر و بن ندلر را انتشارات مازیار با ترجمه شهابالدین عباسی با تیراژ 1100 نسخه و قیمت 18 هزار تومان در سال 1397 منتشر کرده است.
نظر شما