برای یافتن پاسخ این پرسشها به سراغ نوید فرخی، مترجم و منتقد ادبی، رفتیم که آثار زیادی را در زیرشاخههای ادبیات گمانهزن مطالعه و ترجمه کرده است، از جمله آنها میتوان به «ایزوپ» در ژانر فانتزی، «گروه نجات» در ژانر علمی تخیلی، «شرلوکهلمز» در ژانر پلیسی، «پدر براون» در ژانر پلیسی، «روح عمارت کراچفیلد» در ژانر وحشت، «خواب و دیگر هیچ» در ژانر پلیسی و کمیک استریپ «درنده خاندان باسکرویل» اشاره کرد. او همچنین مجموعه داستانی در ژانرهای مختلف نوشته که در دست چاپ است.
همانطور که میدانید ادبیات گمانهزن در ادبیات تالیفی ما نوپاست درحالیکه در کشورهای دیگر سابقه طولانی دارد، چرا این ژانر اینقدر دیر در کشور ما مطرح شده است؟
بنیانگذاران ادبیات ما غالبا متاثر از بلوک شرق بودهاند درحالیکه ادبیات گمانهزن، منشاء بلوک غرب دارد. در آن سالها، ادبیات بلوک شرق بیشتر نگاه سوسیالیستی و عدالتطلبی و اجتماعی داشت و کمتر به ادبیات ژانری توجه میشد. یعنی هنگامی که ادبیات داستانی ما شکل گرفت، با این جو روبهرو بود. از سویی نویسندگانی هم که درحال حاضر غولهای ادبی ما هستند، مستقیم یا غیرمستقیم تحت تاثیر همان بنیانگذاران هستند. به همین دلیل همیشه ادبیات گمانهزن، بهصورت انفرادی مطرح میشده و افرادی که جستهوگریخته به این حوزه میپرداختهاند، مورد توجه قرار نمیگرفتند. اما به تدریج با گسترش فضای مجازی و امکان انتقال محتوای ادبی به صورت متکثر و متنوع به کشور، سلیقههای مختلف توانستند به خوراکهایی دسترسی پیدا کنند که قبلا وجود نداشت. وقتی اینگونه سلیقهها مانند سلیقههای هریپاتری در کشور ایجاد شد، ناخواسته عرضه هم ایجاد شد و حالت انحصارطلبی که در عرصه ادبیات وجود داشت از بین رفت و جنینی به نام ادبیات گمانهزن در ایران شکل گرفت و رشد پیدا کرد.
معیارهای شاخص آثار این حوزه چیست؟
میتوانم به سه ویژگی اصلی اشاره کنم؛ نخست اینکه آثار این حوزه خیلی تخیلمحور هستند و نویسنده برای اینکه بتواند اثری در ژانر گمانهزن خلق کند، باید تخیلی بسیار فراتر از قواعد موجود داشته باشد و بتواند به چیزهایی فکر کند که محتمل نیست و حتی بعید است و تقریبا اغلب نویسندگان این حوزه این ویژگی را دارند. دومین مساله تعلیق ناباوری است؛ به این معنا که وقتی داستانی در جریان اصلی ادبیات نوشته میشود به روابط علت و معلولی توجه میشود درحالیکه در این ژانر ممکن است این روابط رعایت نشود و منطق جهان فعلی کنار گذاشته شود. ویژگی سوم، ظاهرا در تقابل با ویژگی دوم است اما درواقع به موازات هم هستند. یعنی هرچند روابط علت و معلولی ممکن است در این ژانر بتوانند شکسته شوند اما بههرحال نویسنده باید قانون خودش را در داستان ایجاد کند و داستان از قانونی پیروی کند. البته ویژگیهایی که گفتم برای شناسایی آثار گمانهزن است و ممکن است اثری نوشته شود که هرسه ویژگی را داشته باشد اما نویسنده به این معیارها بهخوبی نپرداخته باشد و کیفیت خوبی نداشته باشد.
باتوجه به نوپا بودن این ژانر، آیا نویسندگان ایرانی اطلاعات و دانش ادبی لازم را برای پرداختن به این حوزه دارند؟
کلا در این حوزه با دو دسته نویسنده روبهرو هستیم؛ دسته نخست نویسندگانی که اطلاعات و دانش خوبی در این زمینه دارند اما با اصول داستاننویسی آشنایی ندارند و دسته دوم افرادی هستند که داستاننویسی بلدند اما با قوانین ژانر آشنا نیستند و نمیتوانند داستان خوبی بنویسند. این دو دسته به وفور در بین نویسندگان ما وجود دارند اما به ندرت نویسندگانی هم داریم که توانستهاند آثار خوبی خلق کنند.
به عنوان مدرس و مترجم ادبیات ژانری، فکر میکنید نویسندگان ایرانی چقدر در خلق آثار این حوزه موفق بودهاند؟
با نیمنگاهی به وضعیت نویسندگان این حوزه و همچنین بیاعتنایی جریان اصلی ادبیات، رفتار ناشران، کمبود منابع، سرانه پایین مطالعه و ...، باید بگویم که گاهی آثار قابل قبولی نوشته میشود اما اگر بخواهم یک اثر را در ظرف زمانه خودش و در مقایسه با آثار خارجی بسنجم، باید بگویم آثار ما راه درازی پیش رو دارند تا بتوانیم آنها را موفق ارزیابی کنیم.
از بین آثار تالیفی منتشر شده در ژانرهای مختلف، کدام آثار برایتان جذابیت بیشتری داشته است؟
از بین آثاری که خواندم، «الفبای مرگ» نوشته مهرداد مراد در ژانر پلیسی، «شیگانهوس» اثر بهاره نوربخش در ژانر فانتزی، «انسانها و ابربرجها» نوشته ایرج فاضل بخششی و کاری از محمد قصاع با عنوان «شکست مطلق، پیروزی مطلق» در ژانر علمی و تخیلی برایم جذاب بودند. در حوزه ژانر وحشت هم تعدادی داستان کوتاه از یکی از همکاران نویسنده به نام زهرا کیانی خواندم که بهنظرم جالب بود.
به نظر شما از سوی مخاطبان و نویسندگان کدام زیرشاخه ادبیات ژانری در کشور ما بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؟
در سطح جهان ادبیات پلیسی موفقترین ژانر است، زیرا بدون هیچ افولی و به طور مستمر پرفروش بوده و گاهی منتقدان هم به آن اقبال نشان دادهاند و بعد از آن ادبیات فانتزی و بعد از آنها وحشت و علمی-تخیلی قرار میگیرند. اما در کشور ما ادبیات فانتزی حرف اول را میزند به دلیل استقبال کودکان و نوجوانان. و ادبیات وحشت جایگاه بعدی را دارد و ژانرهای پلیسی و علمی-تخیلی در ادامه قرار میگیرند.
چرا برخی ژانرها در کشور ما رشد نکردهاند؟
چون شرایط فراهم نبوده. بگذارید از علمی و تخیلی شروع کنم؛ ژانر علمی و تخیلی نیازمند این است که فضا آنقدر علمی باشد که مخاطبان بخواهند آن را دنبال کنند. مثلا در مدارس کشورهای چین و ژاپن که در سالهای اخیر نسبت به سایر کشورها در ژانر علمی و تخیلی پیشرفت داشتهاند، میبینیم به ایدهپردازی اهمیت زیادی داده شده است. درحالیکه در کشور ما حجم زیادی از مطالب در مدارس به بچهها ارائه میشود که کاربرد زیادی ندارد. به طورکلی علم در کشور ما جایگاه خودش را پیدا نکرده است تا ژانر علمی و تخیلی که بدون علم، ناقص است مطرح شود.
درباره ژانر پلیسی هم باید گفت که مخاطبان این ژانر در کشور ما که اغلب آنها پسران نوجوان و جوان 16 تا 30 ساله هستند، معمولا دغدغههای مختلفی مانند کنکور و خدمت سربازی و پیدا کردن کسب و کار و دانشگاه دارند و فرصت زیادی برای مطالعه ندارند و به همین دلیل این ژانر آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفته است. ژانر بعدی، ژانر وحشت است که در کشور ما ژانر طرد شدهای محسوب میشود و در فهرست مطالعه افراد کمی قرار دارد و اغلب خانوادهها ترجیح میدهند فرزندانشان ژانر وحشت نخوانند و بزرگترها هم به دلیل فشارها و استرسهای روزمره سعی میکنند در زمان مطالعه و اوقات فراغت اثری انتخاب کنند که استرس بیشتری به آنها وارد نشود. درحالیکه در کشورهای دیگر این چنین نیست و معتقدند در این ژانر برخی از بحثهای انسانشناسانه مطرح است و از طریق آن، درونیاتمان بهتر واکاوی میشود.
با این حال ژانر فانتزی با مینیمم این موانع روبهرو بوده است. این ژانر بایستههای ژانر علمی و تخیلی را ندارد و بهدلیل شکل و منطق جهانی که دارد برای کودک شیرین است و مخاطبان اصلی ادبیات یعنی خانمهای 15 تا 45 ساله هم نیمه اقبالی به آن نشان میدهند(هر چند بر طبق آمار خوراک اصلی آنها داستانها عاشقانه است). از سویی والدین هم با فانتزی مشکلی ندارند. مسائل اساطیری و افسانهای در آن بسیاری از پسرها را نیز جلب میکند. همه اینها به کنار، موجی که بعد از هریپاتر در کشور راه افتاد، نسلی را به بار آورد که مروج ژانر فانتزی بودند اما چنین نسلی برای ترویج سایر ژانرها در کشور ما ایجاد نشده است.
تعداد مخاطبان این حوزه در دهه گذشته افزایش یافته است؛ این دسته از مخاطبان چه تفاوتی با بقیه دارند؟
با نگاهی به سوابق گونههای مختلف ادبیات ژانری، میتوانیم بگوییم جامعه و افرادی که تحت تاثیر این ژانرها بودهاند، از آثار مثبت آن نیز بهرهمند شداند. مثلا وقتی کارهای پلیسی نوشته شد، مسائل روانکاوی موشکافی شد که چرا یک جنایتکار دست به جنایت زده است یا مثلا آثار تالکین پر از رمز و راز است و باید از سوی مخاطب رمزگشایی شود. بنابراین ذهن خواننده را پرسشگر شکل میدهد. آثار علمی و تخیلی هم به همین ترتیب. به طورکلی افرادی که با این ژانرها سروکار دارند، در مقایسه با افرادی که با آثاری کنار آمدهاند که در جامعه به آنها تحمیل شده، خلاقتر، تیزهوشتر، کتابخوانتر، با انگیزهتر و موفقتر بار آمدهاند.
آیا خواندن اینگونه کتابها در رشد خلاقیت افراد در کشورمان نیز موثر است؟
حتما. وقتی علمی و تخیلی الهامبخش فردی مثل میچیو کاکو بوده، چرا در کشور ما این اتفاق نیفتد؟ کسی که علمی تخیلی میخواند بیشتر به علم گرایش پیدا میکند و کسی که پلیسی میخواند احتمالا بحث روانکاوی بیشتر برایش مطرح میشود و کسی که فانتزی میخواند بیشتر به مسائل تاریخی و حماسی توجه خواهد کرد. یعنی آثار مثبتی حتما داشته و یکی از آثار آن افزایش نوشتار و محصول ادبی در کشور است. و با وجود کملطفیهایی که به این ژانر شده میتوانیم بگوییم آینده خوبی خواهد داشت اما هنوز در بهترین جای خودش قرار نگرفته است.
آیا ادبیات گمانهزن اثرات منفی هم میتواند داشته باشد؟
هیچ سفیدی و هیچ سیاهی مطلقی وجود ندارد، ممکن است آثار ژانر هم تاثیراتی داشته باشند که آثارش تا سالها باقی بماند اما بهترین کار این است که ردهبندی دقیقتر سنی داشته باشیم تا بچهها در هر سنی فقط مطلبی را بخوانند که برای سن آنها نوشته شده است.
ادبیات گمانهزن در کشور ما با چه چالشهایی مواجه است؟
نخست اینکه هنوز زنجیره فرهنگی کاملی در کشور ما شکلنگرفته است تا مثلا وقتی کتابی منتشر شد آن را نقد و معرفی کنند و یکسری جوایز ادبی باشند که این کتاب را کشف کرده و به جامعه معرفی کنند از روی آن کتاب مصور، کمیک استریپ و کارتون بسازند و روی تیشرت بچهها تصویر کنند که نشان میدهد زنجیره فرهنگی کاملی وجود ندارد. دوم اینکه جریان اصلی ادبیات باید قدری منعطفتر باشد. اگر نباشد خودش هم صدمه میبیند. چون این یک بازی برد برد یا باخت باخت است. ما همه در یک کشتی هستیم؛ وقتی فروش یک دسته کم شود فروش کتاب و میزان کتابخوانی کم شده است. سوم اینکه نویسندگان از نظر سواد نوشتن باید خودشان را بهروز کنند و مورد آخر اینکه باید فرهنگ سازی شود و بخشی از آن به عهده سیستم است که باید ژانر را به رسمیت بشناسد تا مثلا یک کودک حس نکند کار ژانر باید حتما خارجی باشد و خیلی با فضای موجود فاصله داشته باشد.
نظر شما