سیدعلی صالحی در یادداشتی به درگذشت محمدعمر عثمان، شاعر اقلیم کردستان پرداخته است.
درست آن ایامِ سختِ ماضی که «تعهد آزادی» دست از سرِ هیچ شعری برنمیداشت، و شاعران یا در زندان میسرودند یا در تبعید، محمدعمر عثمان، در تفردِ زبان و انزوایِ ذهن، به سر میبُرد. بعثِ بیهمه چیز... سلیمانیه را سه بار با خاک یکسان کرده بود، و کلمه نمیتوانست با شتاب گلوله هم آورد شود. محمد ... شاعرِ خاص در زبانِ کردی بود. او همه عمر قانع به یکی دفتر... دیده بود: الدنیا دارالمکافات!
آیا هوتن نجاتِ خودمان را به یاد میآورید؟ ذهنِ زبانْ شکن و زبانِ ذهن گریز! او چند ماه پیش از بیست و دوم بهمن 1357 خود را از قید هر قصهای گسست. شباهتِ شگفتیآورِ هوتن و محمد، و حتی سرشت و سرنوشت مشابه، آدمی را از مزاحمتِ عقل پرهیز میدهد. هوتنِ هم نسل من، و محمد هم سایه من. در نبرد با ملالِ معنا، دست درخود گشودند، هر دو ارابهرانِ اندوه بودند؛ هر دو در کشمکشِ بیهودهگی و هرجهتی، به یک جهت رسیدند: فنایِ امید!
آنجا که ناامیدیِ مطلق و شجاعتِ بیفرصت، به هم میرسند، فرو رفتن در سایه را بر ماندن در برهنگیِ خورشید ترجیح میدهند. محمد عمر عثمان شاعرِ اقلیم، امروز بر شانههای کلماتِ مغموم، رو به خاکِ سرد از در گذشت.
تا امید به ادامه نبرد با پلشتی هست، «خودکشی» بیرحمانهترین نوعِ سانسور است، سانسور خود از متنِ زندگی! تا خشابِ دشمنانِ محرومین و ستمدیدگان پُر از گلوله است، خودکشی... نوعی خلع سلاحِ خویشتن است. ما راهِ دیگری جز زنده ماندن نداریم. ما بعد از مرگ برای خودکشی فرصت داریم، چرا عجله...!؟ ما حق نداریم نا امید شویم، زیرا ناامیدان ما را نخواهند بخشید! ما آمرزش تو را میخواهیم محمدعمر عثمان. لطفا در نخستین شبِ شعر در کردستانِ آن دنیا، سلام مرا به شیرکو بیکس برسان، تا بعد...!
نظر شما