سودابه کریمی، نویسنده و مترجم در شروع این نشست ضمن اشاره به موضوع جلسه، گفت: مراد از خود راستین که در عنوان آمده، آن خودی است که از همه کلیشهها،قالبها و شرطیشدگیها فراغت دارد و بر پایه تجربههای شخصی و باورهای زیسته خودش زندگی میکند. خودی که قبل از اینکه ما را در قالبهای فرهنگ، عرف زمانه، دین، اخلاق و هر ایدئولوژی دیگری قالبگیری کنند، با آن میزیستیم و خو داشتیم.
مولانا ترس را علت دور شدن از خود راستین میداند
کریمی در ادامه به چرایی دور شدن ما از خود راستین پرداخت و اظهار کرد: در نگاه مولانا، علت دور شدن ما از خود راستین، ترس است. یعنی ما از اینکه تایید یا پذیرفته نشویم، از اینکه محبوب نباشیم و در یک کلمه از تنهایی میترسیم. ترس ما از مرگ هم به خاطر ترس از تنهایی است؛ چون ما در مرگ تنهایی را تمام و کمال تجربه میکنیم. ما به دلیل ترس از تنهایی، سعی میکنیم نزد دیگران ارزش و هویت داشته باشیم و مشتاقیم بدانیم دیگران در مورد ما چه فکری میکنند؛ به همین خاطر نظر، تایید و تحسین آنها، ما را تحتتاثیر قرار میدهد. بنابراین به قالبهایی تن میدهیم که دیگران به ما میدهند.
شمس و مولانا؛ مخالف تقلید و مشوق متابعت
این مترجم ضمن بیان اینکه غالب باورها و ارزشهای ما چیزهایی است که از جامعه گرفتهایم، عنوان کرد: مولانا و شمس نام پیروی از باورها و ارزشهای عاریه، که دیگران به ما القا کردهاند را تقلید میگذارند؛ بسیار هم مخالف آن هستند و ما را از آن منع میکنند. شمس مقلد را از دامنه مسلمانی خارج میداند و تا جایی پیش میرود که ما را از دنبالهروی از کلام پیامبر یا هرکس دیگری منع میکند. با این حال همانقدر که تقلید از جانب شمس و مولانا مورد مذمت است، به همان اندازه به تبعیت از پیر و شیخ تشویق میکنند و مورد تاکید است.
او ادامه داد: در نگاه شمس متابعت آن قدر مهم و به قدری دشوار است، که معتقد است. کسانی مثل حلاج، بایزید، سهروردی و ابنعربی هم نتوانستند آنطور که باید حق متابعت را به جایی بیاورند.
سنگ محک مولانا برای شناخت ناشناختهها
او ادامه داد: برای اینکه بدانیم حقیقت تقلید و متابعت چیست از راهکار مولانا مولانا استفاده میکنیم. مولانا برای شناخت ناشناختهها یک محک دارد و دو راه برای شناخت چیزی که نمیشناسید، نشان میدهد. یکی علت و ریشه آن را پیدا کنید و دیگر اینکه ببینید میوه و ثمره آن چیست.
بر این اساس، تقلید ریشه در ترس و طمع دارد. ما تقلید میکنیم، چون دنبال هویت و ارزش هستیم. در این میان اینکه از چه کسی تقلید میکنیم خیلی مهم نیست، بلکه آن «من» و ارزشی که درنهایت بهدست میآید، مهم است. برخلاف تقلید که ریشه در ترس و طمع دارد، متابعت ناشی از اعتماد و همدلی است. درواقع ما در متابعت آواز خودمان را از زبان دیگری میشنویم؛ یعنی ظاهراً از دیگری پیروی میکنیم؛ ولی درحقیقت تابع درک و شهود خودمان هستیم.
سخنران نشست ضمن بیان اینکه برعکس تقلید که در آن دنبال یک من گستردهتر و برترهستیم؛ در تبعیت به دنبال وجه تهی خودمان هستیم. کسی که تقلید میکند خودش را با داشتههای خودش تعریف میکند و میخواهد بر داشتههایش اضافه کند؛ ولی کسی که به دنبال متابعت میرود، با «بودن» خودش خو دارد و دنبال تعالی «بودن» خودش است. در تقلید ما نهایتاً ادای فرد دیگری را درمیآوریم؛ در صورتی که در متابعت حتی ممکن است قول و فعل مرید شبیه مراد نباشد؛ گاهی حتی از آن منع هم میشود.
او ادامه داد: در تقلید رفتار و گفتار ما، شبیه کسی است که از او پیروی میکنیم؛ اما در تبعیت، نگاه ما به هستی، شبیه او خواهد شد. یعنی ما از همان دریچهای به هستی نگاه میکنیم که او نگاه میکند؛ برای همین در متابعت تعبیر و تاویل ما تغییر میکند، نه لزوماً رفتار و گفتار ما. چیزی که در تبعیت بسیار مهم است، این است که ما با کسی که از او پیروی میکنیم، همجنس میشویم. یعنی از همان منظری نگاه میکنیم که پیر و مراد ما نگاه میکند؛ مرید تبدیل به مراد میشود؛ یا در واقع از اول خود او بوده که به تدریج خودش را پیدا کرده است. اما در تقلید مقلَد و مقلِد هیچوقت از یک جنس نمیشوند.
تقلید اشتباه و متابعت درست است
کریمی در ادامه تقلید و متابعت را دو شیوه پیروی خواند، که تقلید اشتباه و متابعت درست است؛ و اضافه کرد: تقلید اشتباه است، چون ریشه در ترس و طمع دارد و نتیجه آن هم دور شدن از خود راستین ما است و انانیت و منیت به بار میآورد. متابعت درست است، چون ریشه در همدلی و اعتماد دارد و در نتیجه هم ما به یک خود راستین دست پیدا میکنیم. در واقع مرید همه صفتهای خود را میبازد و موصوف به صفات مراد میشود.
او ادامه داد: به تعبیر شمس متابعت با خود را در او دیدن شروع میشود و با او شدن پایان مییابد؛ که این «او» خود راستین است. یعنی شیخ و مرید آینهدار ما میشود و خود واقعی ما را به ما نشان میدهد. شمس بزرگترین آینهدار ما است؛ او کسی است که حقیقت وجود ما را به ما نشان میدهد. مهمترین حرف شمس در متابعت، این است که نترس و خودت باش. یعنی با چشم خودت ببین، با گوش خودت بشنو و با عقل خودت بفهم.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: همه ما درون سینه خود کتابی داریم، منتهای خواندن آن را بلد نیستیم و در متابعت، پیر به ما خواندن کتاب خودمان را یاد میدهد. در متابعت فرد ابتدا خود را میشناسد و بعد از شناخت خود، با پتانسیلهای خود آشنا میشود و میخواهد به همان خود واقعی تبدیل شود. متابعت یعنی خودت باش و این خود بودن یعنی دل سلیم داشته باش.
او ادامه داد: شمس می میگوید کسی دل سلیم دارد، که اگر چیزی را دوست دارد، به خاطر خدا است و اگر از چیزی بدش میآید، برای خدا است. دل سلیم حب و بغض ندارد. دلی است که بیخواست و تمنا شده است و فقط یک مهارکش دارد. برای همین از تفرقه جدا شده و همه خواستهها، تمناها و اعمالش رو سوی یک قبله دارد؛ برای همین شاهدی برای لا اله الا الله است. شمس میگوید خیلی از ذوقها و شادیهایی که ما نداریم، به خاطر این است که در عشق سری و سروری هستیم و آنچنانکه هستیم، زندگی نمیکنیم. او دنیا را یک بازی میداند، که نباید آن را جدی گرفت. شمس منادی شادی است و معتقد است که رنج از هستی و منیتها حاصل میشود.
کریمی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: متابعت طبیعی بودن است؛ که شمس از آن با عنوان اخلاص یاد میکند؛ که در نگاه اول یعنی بیغرض و بیخواهش کاری را انجام دادن. حتی از این هم پیشتر میرود و میگوید متابعت عمل کردن است، بدون این که خود را عامل بدانیم. حتی اخلاص به این معنی نیست که عمل خود را از چشم دیگران پنهان کنیم؛ بلکه اصل اخلاص این است که عملمان در چشم خود ما هم نیاید و خودمان هم آن را نبینیم. شمس می میگوید ما وقتی از طاعت لذت میبریم، یعنی آن را دیدهایم و این اخلاص و متابعت نیست.
متابعتی که شمس میگوید نهایت هوشیاری است
وی ضمن بیان اینکه متابعتی که شمس میگوید، نهایت هوشیاری است؛ اضافه کرد: شمس بایزید، حلاج و... را در مرتبه مستی مینشاند. البته مستی که شمس میگوید، غیر از آن چیزی است که ما به صورت متعارف از آن میفهمیم. او بایزید و حلاج را مست عالم روح میداند و به مستی هم نمی توان متابعت کرد، چون متابعت نهایت و عین هوشیاری است.
کریمی گفت: متابعت همدل شدن با کل هستی است. این همدلی هم علت و هم نتیجه شفقت و رحمت است. متابعت همحس شدن با جماد و نبات و آدمی و کل هستی است، بهطوری که همه ذرات هستی امتداد وجود ما هستند؛ ما آنها را در درون خود مییابیم و آنها خودشان را در ما میبینند. بنابراین متابعت آینه شدن، بیصفت و بیزنگار شدن است.
وی در پایان گفت: در متابعت مفاهیمی چون عشق، تسلیم، ادب، تعادل، هماهنگی، هستی، میزان شدن با خود حقیقی و عمل صالح با هم جمع میشود. اگر همه اینها در ما جمع شوند، یعنی ما در متابعت هستیم و وقتی که در متابعت هستیم، متوجه میشویم اینها مفاهیم مختلفی نیست و همه اینها معنای حقیقی عمل صالح است.
نظر شما