سه‌شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۸
ترامپ به روایت ایرانی

کتاب «تراژدی و مضحکه: ترامپ در کاخ سفید» نوشته جان بلامی فاستر با مقدمه‌ی رابرت دبلیو مک‌چسنی و ترجمه علیرضا جباری (آذرنگ) از سوی نشر افکار منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) سیاست آمریکا در قبال ایران و منطقه خاورمیانه از چالش‌برانگیزترین مسائل در دولت دونالد ترامپ است. این مسئله در عمده کتاب‌هایی که نویسندگان آمریکایی درباره ترامپ نوشته‌اند، مورد کم‌توجهی قرار گرفته است. علیرضا جباری (آذرنگ) نویسنده و مترجم باسابقه، با عنایت به این مسئله، در پی‌گفتاری که بر ترجمه کتاب «تراژدی و مضحکه: ترامپ در کاخ سفید» افزوده، با اشاره برخی رخدادها که از زمان انتشار کتاب اصلی تا انتشار ترجمه آن در پاییز 1397 پیرامون رئیس‌جمهور آمریکا رخ داده‌اند، به سیاست او در قبال ایران و به‌ویژه برجام می‌پردازد.

کتاب «تراژدی و مضحکه: ترامپ در کاخ سفید» ترجمه‌ای از Trump in the White House: Tragedy and Farce است؛ نوشته جان بلامی فاستر  (John Bellamy Foster)، متفکر چپ‌گرای آمریکایی، درباره سیاست‌های دونالد ترامپ که با مقدمه رابرت دبلیو مک‌چسنی (Robert W. McChesney) در انتشارات مانتلی ریویو (Monthly Review Press) منتشر و با ترجمه علیرضا جباری در 192 صفحه توسط نشر افکار به مخاطبان فارسی‌زبان عرضه ‌شده است.  

پی‌گفتار مترجم آنچنان که در مقدمه آن آمده، شامل برخی «رخدادهای مهم تاکنونیِ نخستین دوره ریاست جمهوری دانِلد ترامپ (پس از انتشار متن این کتاب به زبان انگلیسی) و برخی نکته‌ها که در متن به آن اشاره نشده است» می‌شود. 

در بخشی از این پی‌گفتار می‌خوانیم: « پس از پایان نگارش کتاب به ‌زبان اصلی، شاهد چند رخداد مهم بوده‌ایم که یادآوری آن‌ها برای شناخت بیشتر منش نئوفاشیستی و نوامپریالیستی ترامپ لازم است. اکنون من به شرح آنها می‌پردازم:

1. خروج آمریکا از برجام و ویران‌سازی میراث اوباما در زمینه سیاست خارجی، قرار بازگرداندن دو مرحله‌ای تحریم‌های لغو شده پس از امضای برجام، و جلوگیری از صدور نفت ایران و به صفر رساندن میزان آن (که به انزوای سیاسی آمریکا خواهد انجامید)؛
2. خارج شدن آمریکا از توافق آب و هوایی پاریس که در متن کتاب نیز سخن از وعده های ترامپ درباره آن به میان آمده است؛
3. فردگرایی ترامپ در عزل و نصب اعضای کابینه، مقام‌های مسئول دولتی و کاخ سفید؛
4. راه‌برد اقتصادی ملی و بین‌المللی ترامپ؛
5. افزایش بودجه نظامی آمریکا و فشار به کشورهای عضو ناتو برای افزایش بودجه نظامی خود؛
6. تقویت هم‌بستگی با صهیونیسم.
در زیر، به تشریح این فرآیندها می‌پردازم:
 
1. خارج شدن آمریکا از برجام
ترامپ در تاریخ هشتم ماه مه 2018، یک هفته پس از دروغ‌پردازی‌های بنیامین نتانیاهو در باره تخلف گسترده ایران از مفاد توافق‌نامه برجام و دروغ‌گو خواندن ایران، با استناد به سخنان نخست وزیر اسرائیل در این زمینه، خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد.

آن‌چه در باره تعهدهای دوسویه ایران و کشورهای عضو گروه 1+5 در توافق‌نامه برجام می‌یابیم، خود نمایش‌گر برتری وضعیت گروه 1+5 نسبت به ایران در چارچوب اسناد آن است. این توافق‌نامه در دوره حکومت باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین آمریکا به امضا رسید که با گوشه چشمی به ایران و با موافقت اعضای گروه 1+5 به‌تصویب رسید. دانِلد ترامپ، رئیس جمهور محافظه کار و نئوفاشیست جدید آمریکا، پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری دسامبر 2016، زمزمه خروج آن کشور از برجام را آغازکرد و سرانجام در تاریخ 8 مه 2018 (18 اردیبهشت 1397) این وعده را به اجرا درآورد. او بازگشت تحریم‌های لغو شده علیه ایران را پس از شروع اجرای برجام، در دو مرحله، در مرداد ماه و آبان‌ماه 1397 اعلام کرد و خواهان به صفررساندن صادرات نفت ایران شد؛ بدون این‌که توجهی به مخالفت‌های هم پیمانان اروپاییش، و چین و روسیه داشته باشد یا از بابت این مخالفتها هیچ نگرانی به خود راه دهد.

تصمیم یک‌جانبه دانِلد ترامپ، رئیس جمهوری نئوفاشیست آمریکا، توافقی بین‌المللی را که همه شرکت کنندگان در مذاکره‌ها، از جمله باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین آمریکا، آن را تصویب کرده بودند، برهم زد بدون اینکه هیچ گونه مانع جدی در راه اجرای تصمیم او وجود داشته باشد. حتی اگر کشورهای دیگر عضو گروه 1+5، با توجه به منافع خود در منطقه، بخواهند به اجرای توافق‌نامه ادامه دهند –که می‌خواهند– سیاست نولیبرالی و نئوفاشیستی حکومت ترامپ و کوشش او در راه پیش‌برد جهانی سازی، مانعی جدی در راه اجرای این توافق خواهد بود. اکنون پس از خروج آمریکا از برجام، به نقل مختصر برخی از واکنش‌های اشخاص حقیقی و حقوقی ذیربط که گویای حقایق مسلم است به نقل از اخبار فارسی BBC می پردازم:

- باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین آمریکا در بیانیه‌ای، به تصمیم دانلد ترامپ واکنش نشان داد و این اقدام را به مثابه پشت کردن به متحدان آمریکا خواند.
- اتحادیه اروپا در بیانیه‌ای در واکنش به این اقدام ترامپ، اعلام کرد:«برجام یک توافق چند جانبه است و نمی‌توان آن را به‌طور یک طرفه ترک یا ملغی کرد... ما از تصمیم امروز آمریکا برای ترک برجام متأسفیم و... تا زمانی که ایران به تعهداتش در برجام پای‌بند بماند -چنان‌که تا کنون چنین کرده است- اتحادیه اروپا هم به برجام متعهد خواهد ماند.
- روسیه در واکنشی به تصمیم دانلد ترامپ اعلام کرد: «خروج آمریکا از برجام، بی اعتنایی توهین آمیز به قواعد بین المللی است... آمریکا یک‌بار دیگر برخلاف خواست و اراده دیگر کشورها گام برداشته است... این تازه ترین گواه بر این است که آمریکا قابلیت مذاکره را ندارد.
- امانوئل ماکرون لحظاتی پس ازسخنان ترامپ نوشت: «فرانسه، بریتانیا و آلمان از تصمیم آمریکا برای ترک برجام متأسفند... اکنون پروتکل الحاقی مورد تهدید قرارگرفته است».
- وزارت خارجه کانادا در حمایت از توافق‌نامه برجام گفت: برجام به تحقق استراتژی این کشور مبنی برممانعت از دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای کمک می‌کند ، زیرا توانسته است از زمان اجرا «ایران را متعهد و پاسخگو» نگه دارد.

- حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، در واکنش به اقدام ترامپ گفت: «من به سازمان انرژی هسته‌ای دستور دادم که آمادگی لازم را برای اقدامات بعدی کسب کند تا در صورت نیاز، غنی سازی صنعتی را به‌طور نامحدود آغازکنیم. تا اجرای این تصمیم چند هفته صبر می‌کنیم. با دوستان و متحدان که توافق برجام را امضا کرده‌اند، به رایزنی می‌پردازیم... اگر برجام بخواهد کاغذی باشد بدون اینکه منافع ایران را تضمین کند، آن‌گاه راه روشنی درپیش رو داریم».

محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران گفت: «در واکنش به تخلفات رئیس جمهور آمریکا و خروج او از توافق هسته‌ای، من به‌دستور روحانی تلاش‌های دمکراتیکی را پیش خواهم برد تا بررسی کنیم که آیا سایر شرکای برجام قادر هستند که منافع کامل این توافق را برای ایران تضمین کنند؟ پاسخ ما منوط به نتیجه این بررسی است».

اکنون پس از خارج شدن امریکا از توافق برجام، اکثریت قریب به اتفاق شرکت‌های بزرگ غربی، از ادامه رابطه صنعتی و بازرگانی با ایران شانه خالی می‌کنند؛ حتی اگر دولت‌هایشان بخواهند بر اساس منطق و قانون به این روابط ادامه دهند. این حقیقت گویای در هم تنیدگی ژرف بنیان سرمایه های امپریالیستی جهانی است و نشان می‌دهد که حتی با وجود برخی تضادهای خُرد و کلان سیاسی در صفوف امپریالیسم، منافع انحصاری کشورهای امپریالیستی با یکدیگر پیوند جدایی ناپذیر دارد.

اکنون ببینیم دلایل عمده خارج شدن ایالات متحد ازبرجام چه بود؟ دلایل عمده‌ای که توسط آمریکا اعلام شده، عبارت‌اند از: الف) حضور نظامی ایران در منطقه، به ویژه عراق، سوریه و یمن. ب) حمایت از گروه‌های «تروریستی» منطقه که به تعبیرآمریکا حزب الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی و حوثی‌های یمن را در بر می‌گیرند. پ) گسترش تولید و آزمایش موشک‌های دور برد و میان برد، با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای.

اکنون به تحلیل این دلایل می‌پردازم:
الف) حضور نظامی ایران در منطقه، بر پایه توافق با کشورهای سوریه و عراق، به‌منظور حمایت از دولت‌های قانونی این کشورها در برابر تروریسمِ تحت حمایت امپریالیسم و ارتجاع منطقه آغاز شد و منطقی است تا زمانی که این کشورها خود خواهان خارج شدن ایران از خاکشان شوند تداوم یابد. حزب الله لبنان نیز یکی از نیروهای مؤثر حاضر در ترکیب دولتی لبنان و اکنون برترین نیروی کشور پس از انتخابات اخیر و نیروی مؤثر در مقاومت در برابر هجوم منطقه‌ای اسرائیل است. پس از شورش حوثی‌ها در عدن، عبد ربّه منصور هادی، رئیس جمهور هوادار آمریکای یمن به عربستان پناه برد و اکنون برخی از اعضای ارتش او در یمن مقاومت می‌کنند. حوثی‌ها اکنون در یمن حکومت جمهوری اعلام کرده‌اند و بیشتر خاک یمن را در تصرف خود دارند. ائتلاف به‌رهبری عربستان سعودی، در حمایت از عبد ربّه منصور هادی، و با حمایت آمریکا به خاک یمن حمله می‌کنند و به بمباران هوایی آن کشور می‌پردازند. از نیروهای تروریست القاعده در آن کشور حمایت به‌عمل می‌آورند و جنگی تمام عیار را به مدت چهار سال بر مردم یمن تحمیل کرده اند که نتیجه آن چیزی جز گسترش فقر، بیماری و افزایش کلان مقیاس آمار تلفات انسانی و مادی نبوده است. ما تنها از راه مطبوعات و رادیو تلویزیون های دو سوی این کشاکش از چگونگی حضور ایران در این جنگ آگاه می‌شویم. اما از یک حقیقت آگاهیم و آن نیز این است که حوثی‌ها با منافع ژئوپُلیتیک و استراتژیک آمریکا در منطقه در ستیزند و دشمنان آنان می‌خواهند به هر ترتیب که بتوانند، از جمله با قتل عام هزاران نفر از مردم بی‌گناه یمن، بر آنان پیروز شوند. از این نکته نیز مطمئنیم که رئیس جمهور فراری به ریاض نمی‌تواند بیانگر خواسته‌ها و تقاضاهای به‌حق مردم کشورش باشد. وگرنه این‌چنین مورد حمایت ارتجاع منطقه‌ای و جهانی قرار نمی‌گرفت.

ب) آمریکا و هم‌پیمانانش، دولت قانونی سوریه و حزب‌الله لبنان، و گروه‌های فلسطینی حماس و جهاد اسلامی را که برای دفاع از خاک میهنشان در برابر تجاوز اسرائیل وگروه‌های تروریست ساخته و امپریالیسم پرورده می‌رزمند، «گروه‌های تروریستی»، و ایران را حامی آنان می‌نامند، اما بر فعالیت‌های خراب‌کارانه گروه‌های واقعاً تروریستی، هم‌چون داعش و القاعده و ارتش «آزاد» سوریه و دیگر گروه‌های ساخته و پرداخته خود، چشم می‌بندند.

آیا ترامپ و پیرامونیانش نمی‌دانند که القاعده را کشورهای آمریکا و انگلستان برای سرنگون کردن دولت قانونی وقت افغانستان، به کمک گروه تروریستی پیش ساخته طالبان، پدید آوردند؟ آیا آنان نمی‌دانند که بقایای همان گروه تروریستی تا چندی پیش، به نام‌های النصره و احرارالشّام همچنان در بخشی از سوریه به فعالیت تروریستی خود ادامه می‌داد و هنوز هم بقایای آنان در جنگ ادلب حضور دارند؟

پ) گسترش تولید و آزمایش موشک‌های بالستیک دور برد و میان برد در ایران، به گفته سران نظامی و کشوری جمهوری اسلامی ایران، به هدف دفاع از کشور در برابر تهاجم خارجی انجام می پذیرد. در بحبوحه جنگ روانی علیه فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران، گزارش‌های سازمان سیا مؤید غیر نظامی بودن این فعالیت‌ها بود و جز چند نمایش مسخره اسرائیل، تا کنون هیچ سندی در مورد فعالیت‌های نظامی اتمی ایران، در هیچ مرجع بین‌المللی ارائه نشده است.

من از ورود به کیفیت و کمیت این موضوع می‌گذرم و تنها به این موضوع اشاره می‌کنم که: آیا تنها بعضی از کشورهای جهان، از جمله کشورهای عضو گروه 1+5، و اقمار آن‌ها، مانند اسرائیل و عربستان سعودی حق تولید و به کارگیری جنگ افزارهای کشتارِ جمعی را دارند؟ پرسش دیگر این است که آیا ایالات متحده نبود که برای نخستین بار در تاریخ، بمب اتمی را در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن به‌کار گرفت و صدها هزار تن از مردم بی‌گناه را به کام مرگ کشاند؟ هر یک از این کشورها، زرادخانه پرتوان جنگ افزارهای کشتار جمعی خود را دارند و بیم این موضوع وجود دارد که هر زمان که لازم بدانند، از این جنگ افزارها بهره گیرند و به هیچ مرجع بین‌المللی پاسخ‌گو نباشند.

ترامپ، اکنون در دومین سال حکومت خود، در بودجه جدیدش، سالانه مبلغ 61 میلیارد دلار به هزینه‌های نظامی افزوده و آن‌را دست کم به 700 میلیارد دلار رسانده است که این رقم قابل افزایش تا 1 تریلیون دلار است.

آیا جز این است که او می‌خواهد برای حفظ و تداوم سیطره جهانی نئولیبرالستی و نوامپریالیستی خویش آماده بماند و با صدور جنگ افزار به اقمار خود، در مناطق استراتژیک جهان به پدید آوردن کشاکش‌های نیابتی منطقه‌ای به منظور حفظ و گسترش منافع ژئوپُلیتیک خود (یعنی جهانی سازی) یاری رساند؟ ترامپ در نشست اخیر سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) از اعضای آن خواست که 4 درصد از تولید ناخالص داخلی‌شان را به هزینه های نظامی ناتو تخصیص دهند. این افزایش بودجه نظامی کشورهای عضو پیمان ناتو به چه دلیل پیشنهاد شده است؟ آیا هدف آن حفظ و گسترش سلطه جهانی ایالات متحده نیست؟ آیا کسی در جهان هست که این درخواست و این هدف ضدّ انسانی را به‌زیر سؤال ببرد و به نقد و اعتراض در برابر آن برخیزد؟

ترامپ بارها گفته است که مقصودش از اعمال فشار و تحریم علیه ایران، تغییر رژیم ایران است. من بر این باورم که هیچ نیرویی جز خود مردم ایران نباید در ترسیم آینده سیاسی کشور ایران اثرگذار باشد. مردم ایران خود به نیکی این نکته را در می‌یابند و به آن عمل می‌کنند. آنان خوب می‌دانند که چگونه در راه برقراری آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و صلح پایدار بکوشند. بنا به مثل معروف: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان. ترامپ، هنگام اجرای فرآیند تصمیم‌گیری در باره خروج از توافق برجام، آن را «بد و افتضاح» خواند. این سخن، حتی اگر هم به دلیل نامنصفانه بودن مفاد این توافق درست باشد، درستی آن در جهت مخالف با دیدگاه ترامپ است. اما به‌هرحال، این توافق در نفس خود، قانونی است و هیچ‌کس جز به حکم خودکامگی و خودمحوری خویش نمی‌تواند و نباید یک‌تنه آن را نقض کند. عدول از چنین توافقی، هم نقض قانونی مصوب نهادهای دولتی آمریکا و هم پیمانان آن کشور، و هم چشم بستن بر اجرای موازین نهادهای حقوق بین‌الملل است. ترامپ می توانست هم در این نهادها، هم در میان هم‌پیمانان آمریکا، و هم در رابطه‌اش با ایران، خواهان انجام گفت و گوهایی تازه در باره سه دلیل مطرح شده‌اش برای خروج از برجام شود. اما آن‌چه او کرد، نمونه آشکار اقدام عنصری خودکامه و نئوفاشیست بود که پای‌بند به هیچ‌گونه قانون ملی و بین‌المللی نیست.

دو دلیل اعلام نشده خروج ترامپ از توافق برجام، یکی تحریکات شدید اسرائیل و همراهی عربستان با آن کشور، برای در تنگنا قرار دادن ایران و کمک به ترامپ برای «تغییر» در ایران، و دیگری، خودکامگی ترامپ است. ابتدا نگاهی به تحریکات اسرائیل می‌اندازیم.
در باره چگونگی اجرایی شدن تعهدات ایران در توافق برجام دو نظرگاه به طور کامل متضاد وجود دارد: نخست، نظر خانم فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و وزیران امورخارجه کشورهای عضو گروه 1+5 (منهای آمریکا) و بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای است که معتقدند و بارها گفته‌اند که ایران به‌هیچ رو اصول توافق برجام را نقض نکرده است. و دیگری، سخنان نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل که بر اساس گواهی‌های شاهدان ایرانی خود مدعی است که سازمان انرژی اتمی ایران سرگرم عدول از این اصل‌ها و انجام فعالیت‌های هسته‌ای ناقض برجام، به دور از چشم بازرسان آژانس است. من بر این باورم که همه بازرسان آژانس بین‌المللی و همه وزیران درگیر در گفت‌وگو با نمایندگان ایران، ممکن نیست از این موضوع ناآگاه باشند یا در باره آن دروغ بگویند.
نتانیاهو مدعی این موضوع نیز شده است که پهپادهایی که از خاک لبنان به سوی اسرائیل پرواز می‌کنند، ایرانی هستند. او قطعه‌ای از یک پهپاد سرنگون شده را نشان داد که بر پایه قرینه‌های پیش‌گفته، ممکن است این ادعا نیز دروغین و به منظور تحریک آمریکا علیه ایران باشد. تاکنون منبع دیگری این ادعاها را تأیید نکرده است.
در مورد شخصیت خودکامه ترامپ نیز، مطالبی در صفحات بعدی خواهم داشت.
من براین باورم که مسائل سیاسی و آرمانی در مقیاس جهانی درهم تنیده است، و نبردی آرمانی در راستای تأمین منافع ژئوپُلیتیک قدرتهای بزرگ جهانی جریان دارد که این نبرد نیز خود درهم تنیدگی دو سویه دارد.
 

2. خروج آمریکا از پیمان اقلیمی (آب و هوایی) پاریس
همان طور که جان بلامی فاستر، نویسنده این کتاب درمتن آن شرح داده است، ترامپ وعده خروج آمریکا از پیمان پاریس را در تبلیغاتش برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا به‌کار گرفت. او و همراهانش همواره بنا به آنچه در متن کتاب آمده است و در رسانه های خبری نیز اعلام می شود، دگرگونی نابود کننده محیط زیست را دروغ محض می‌نامید و سرانجام نیز، در تاریخ 2 ژوئن 2018 (12 خرداد 1397) خروج آمریکا از این پیمان را اعلام کرد. آن‌چه دراینجا نقل شد، اعلام رسمی خروج آمریکا از این توافق بود. نویسنده کتاب در فصلی، پیرامون همین موضوع، پی‌آمدهای خروج آمریکا از این توافق را به تفصیل شرح داده است.
 
3. شیوه فردگرایانه ترامپ در انتصاب و عزل اعضای کابینه و تیم اداری خود
ترامپ در نخستین سال دوره نخست ریاست جمهوری خویش، به عزل و نصب گسترده اعضای کابینه خود، مقامات مسئول دولتی و کاخ سفید توجه چشم‌گیر نشان داد که این حد از تعویض مقامات کابینه انتقالی و مقامات دولتی که همواره در شرایط متعارف نیز به گونه‌ای معتدل‌تر انجام می‌پذیرد، نمایش‌گر ناآگاهی ترامپ از پیشینه دولت‌مردان و فعالان سیاسی کشور، شخصیت خودکامه و تک‌رو او، احساس ضرورت لازم الاجرا بودن فرمان‌های او برای کارگزاران دولتی، و البته –همان‌گونه که در متن کتاب مفصلاً توضیح داده شده- نتیجه اِعمال قدرت دولت پنهان برای «تصحیح مسیر» خط مشی اوست. نام و شغل کسانی که ترامپ آن‌ها را برای انجام وظایف دولتی به‌کار گماشت و سپس به‌طور عمده در مقطع زمانی پیش‌گفته آنان را از انجام وظایفی که خود به آنان سپرده بود بازداشت، به شرح درپی آمده است:

 1). سالی یِیتس، وزیر دادگستری کابینه انتقالی آمریکا
2). خانم هوپ هیکس، 29 ساله ، مدیر ارتباطات کاخ سفید.
 3). مایکل فِلین، مشاور امنیت ملی.
 4). پرِیت بارارا، دادستان آمریکایی.
 5). کرِیک دایِر، مسئول امور کشورهای نیم‌کره غربی در شورای امنیت ملی آمریکا.
 6). کیتی والش، معاون دفتر کاخ سفید.
 7). گَری کوهن، مشاور ارشد اقتصادی ترامپ.
 8). رینس پاریباس، مدیر ارتباطات کاخ سفید.
 9). جیمز کومی، رئیس پیشین FBI.
10). والتر شاب، رئیس دفتر نظارت بر عمل‌کرد کارکنان کاخ سفید.
11). شان اسپایسر، سخن‌گو و دبیر مطبوعاتی کاخ سفید.
 12). مایکل دوک، مدیر ارتباطات کاخ سفید.
 13). سباستیَن گورکا، مشاور ترامپ و معاون دست‌یار او.
 14). استیو بنن، مشاور ترامپ و استراتژیست ارشد کاخ سفید.
 15). اوماروسا منیگالت، بانوی سیاه‌پوستِ مشاور ترامپ.
 16). راب پورتر، مشاورترامپ ومدیرارتباطات کاخ سفید.
 17). دیوید سورِنسُن، مشاور و نویسنده متون سخن‌رانی ترامپ.
 18). رکس تیلرسُن، وزیر خارجه کابینه ترامپ.

 اخراج‌ها و کناره گیری‌های پر شمار اعضای کابینه ترامپ و چهره‌های سرشناس کاخ سفید از ابتدا تا کنون، به همین جا ختم نمی‌شود. با توجه به منش ترامپ و یاران نزدیکش، این گونه برخوردهای کم نظیر با برخی از نزدیک‌ترین یاران و هم‌راهان ترامپ، چندان شگفت انگیز نیست و امکان ادامه آن‌ها در مدت زمان باقی‌مانده از ریاست جمهوری او نیز وجود دارد.
 
4. راهبرد های اقتصادی ملی و بین‌المللی ترامپ
راهبرد های اقتصادی ترامپ درعرصه ملی و بین‌المللی بر ملیگرایی اقتصادی استوار و برسه پایه اصلی متکی است: 1). اعمال تعرفه‌های سنگین گمرکی بر واردات فولاد و آلومینیوم، 2). بازی با مالیات بر واردات و صادرات سرمایه و کالا، به منظور جذب یا بازگرداندن سرمایه از کشورهای صنعتی، افزایش صادرات و کاهش واردات، 3). افزایش میزان اشتغال در آمریکا به‌وسیله بازگشت سرمایه‌های مهاجر.

1). حکومت ترامپ به‌منظور افزایش تولید ملی از راه پیش‌گیری از واردات محصولات کشورهای بزرگ صنعتی اروپا، ژاپن و چین، به افزایش تعرفه‌های گمرکی رو کرده است. تردیدی نیست که چنین روی‌کردی طرف‌های تجاری را وادار به واکنش در برابر آمریکا خواهد کرد. وقوع تعارض تجاری میان مصرف کنندگان، سرمایه گذاران و بازارهای مالی اجتناب ناپذیر خواهد بود. این نکته‌ای است که در باره شرایط حاکم بر بازرگانی آمریکا با کانادا و مکزیک نیز صادق است و آن کشورها را نیز به واکنش در برابر اقدام آمریکا وا می‌دارد.

 این سیاست تجاری آمریکا که بازگشت مضحکی به دوره مرکانتیلیسم است، هر چند ممکن است در کوتاه مدت به افزایش رشد اقتصادی و تولید و اشتغال ملی سرعت بخشد، در میان مدت زیان‌های بسیار برای ایالات متحد خواهد داشت. به‌عنوان نمونه، برآورد شده است که در مقابل تأمین شغلی بیش‌تر برای 125،000 کارگر شاغل در صنایع فولاد آمریکا، 750،000 شغلِ وابسته به قیمت تمام شده کالاهای مشمول تعرفه، در خطر قرار می‌گیرند. ورود سرمایه خارجی کاهش خواهد یافت؛ تقاضای محصولات کشاورزی و صنایع خود رو آمریکا به‌شدت کم خواهد شد و هزینه‌های تولید افزایش می‌یابند.
2). دولت ترامپ، از راه بازی با مالیات بر ورود و صدور سرمایه، سیاست جذب سرمایه‌های خارجی و برگرداندن سرمایه‌های مهاجر آمریکایی از کشورهای صنعتی، افزایش صادرات و کاهش واردات سرمایه و کالا را دنبال می‌کند و از این روی‌کرد چونان مکملی برای سیاست افزایش تعرفه گمرکی استفاده می‌کند.

افزایش مالیات بر سرمایه آمریکایی مهاجر، و کاهش 20 تا 35 درصدی مالیات بر صنایع داخلی، در میان‌مدت تأثیرات اجتماعی ناخوشایندی برای اقتصاد آمریکا خواهد داشت. نخست این‌که، کاهش مالیات بر صنایع تولیدی، بر خلاف ادعای ترامپ، به رقابت‌های صنعتی کمکی نمی‌کند، بلکه چون سرمایه‌های بزرگ به نسبتی بیش از صنایع متوسط و کوچک از آن برخوردار می‌شوند به افزایش فاصله موجود میان این لایه‌های سرمایه به نسبت میزان دارایی آن‌ها می‌انجامد. دوم این‌که، کاهش مالیات بر صنایع، بدون کاهش مالیات بر درآمد طبقات زحمت‌کش و افزایش مالیات بر ثروت، به افزایش فاصله فقر و ثروت در سطح جامعه آمریکا ختم خواهد شد.

3). جذب صنایع خارجی یا بازگرداندن صنایع مهاجر آمریکایی ممکن است در کوتاه مدت به افزایش میزان اشتغال نیروی کار کمک کند. اما در بلند مدت به پدید آمدن بحران در تعادل عرضه و تقاضا در مقیاس بین‌المللی می‌انجامد که پیامد منطقی آن کاهش میزان مصرف، و طبعاً بروز رکود جدید خواهد بود، که به معنای بحران در تولید میزان اشتغال است. آخر این‌که کاهش مالیات‌ها، به قول چاک شومر، سناتوردمکرات، «موجب افزایش کسر بودجه خواهد شد و برنامه مزایای اجتماعی، مثل بیمه بازنشستگان و تأمین اجتماعی را به خطرخواهد انداخت».
 
5. افزایش بودجه نظامی آمریکا و فشار به اعضای ناتو برای افزایش بودجه نظامی آن پیمان.
اکنون، در دومین سال ریاست جمهوری، ترامپ در بودجه جدید خود سالانه بیش از 50 میلیارد دلار به هزینه های نظامی افزوده و آن را دست کم به 761 میلیارد دلار –در ثبت بودجه- رسانده است که این رقم عملاً و با در نظر گرفتن موارد غیر قابل ثبت، به 1 تریلیون دلار می‌رسد. در سال 2017، و در مورد بودجه 700 میلیارد دلاری سال 2018، جیم کاوانگ، روزنامه نگار برجسته آمریکایی و مدیر وب سایت thepolemicist.net، گفت: «بارِ دیگر ما شاهد افزایشی هستیم که حتی فراتر از آن چیزی است که دانِلد ترامپ درخواست کرده بود. بودجه نظامی اساسأ نامحدود است و این موضوع نشان می‌دهد که ترامپ، به رغم آن‌چه خودش می‌گفت، عضوی از مجموعه نظامی صنعتی است ...ترامپ می‌گفت که قصد دارد بودجه مربوط به جنگ را کم کند، اما خواهان افزایش بودجه نظامی شد ... به‌رغم مطرح شدن مبلغ 700 میلیارد دلار برای بودجه نظامی سال 2018، بودجه نظامی واقعی دولت چیزی برابر با 1 تریلیون دلارخواهد بود، زیرا توافق بزرگ بر سر بودجه نظامی، در خارج از وزارت دفاع انجام گرفته است».

بودجه دفاعی سنگین، در کنار ارقام سرسام‌آور صادرات اسلحه (به‌میزان %58 کل صادرات جهانی سلاح در سال 2018)، نشان‌دهنده روی‌کرد متکی بر «هژمونی در یک جهان جنگ‌زده» است. فشار ترامپ بر اعضای دیگر پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی (ناتو) به‌منظور افزایش بودجه نظامی و سهم آنان در اداره ناتو، کم‌کم اروپاییان را به‌سوی تأسیس اتحادیه دفاعی اروپا سوق داده است.
 معنی این اقدام از پیش مشخص است: خروج از ناتو، توان اقدام نظامی مستقل، و انزوای بیشتر ایالات متحده در میان هم‌پیمانان دفاعی خود.

6. تقویت پیوند با صهیونیسم
در تاریخ 14 ماه مه سال 2018، یکی دیگر از وعده‌های انتخاباتی ترامپ جامه عمل پوشید: سفارت آمریکا در اورشلیم (بیت‌المقدس) افتتاح شد.

از آغاز تأسیس کشور اسرائیل، بنا به تصمیم سازمان ملل متحد، اورشلیم شهری بین‌المللی و خارج از تصرف اسرائیل بوده است. دلیل این امر، تلاقی سه دین بزرگ جهان امروز، در این شهر است. تمامی دولت‌های آمریکا در طول 70 سالی که از تأسیس اسرائیل می‌گذشت، اعتقاد به اداره بین‌المللی این شهر داشتند. اما دولت ترامپ، با تأسیس سفارت در این شهر، تمامی مصوبات سازمان ملل متحد در مورد اشغال فلسطین توسط اسرائیل، و تمامی توافقات جهانی را زیر پا گذاشته، و بدون آن‌که کوچک‌ترین اهمیتی به افکار عمومی جهانیان بدهند، در یکی از خونین‌ترین روزهای تاریخ فلسطین، سفارت‌خانه خود را بیت‌المقدس افتتاح کردند. در عرض یک‌روز، و در جریان اعتراض مسالمت‌آمیز فلسطینیان به این عمل جنایت‌کارانه، 3000 نفر از مردم، توسط مسلسل و تانک و هواپیماهای اسرائیلی، به خاک و خون کشیده شدند.

ترامپ برای جلب نظر صهیونیست‌های جهان ـ که بر قله‌های ثروت نشسته‌اند و حمایت آنان تضمین کننده تداوم اقتدار وی است ـ دست به عملی زد که تنها از یک نئو فاشیست بر می‌آید. نفرت از نژادِ غیر سفید (همان‌گونه که در کتاب به‌خوبی تشریح شده است) و «اسلام هراسی»، دامنه خود را تا زیر پا گذاشتن بدیهی‌ترین حقوق آواگان فلسطینی کشاند.

نمی‌توان با قاطعیت در مورد آینده ترامپ سخن گفت. اما این روشن است که جهان بعد از ترامپ، جهان پیچیده‌تری است.»

کتاب «تراژدی و مضحکه: ترامپ در کاخ سفید» نوشته جان بلامی فاستر با مقدمه‌ی رابرت دبلیو مک‌چسنی و ترجمه علیرضا جباری (آذرنگ) با شمارگان 500 نسخه در 190 صفحه به بهای 25 هزار تومان از سوی نشر افکار منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها