شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۴
چه شد که هانتکه به ستایشگر جنگ تبدیل شد؟

پویا رفویی گفت: نگرش هانتکه، فارغ از ارزش ادبی­اتش، مسأله‌ای است معاصر. در برابر تز پایان تاریخ و قدرت‌گرفتن یک کلان روایت واحد در هیأت نسبی‌گرایی، راست افراطی دم به دم قدرت بیشتری پیدا می­‌کند. والتر بنیامین بر این نظر بود که گرایش به فاشیسم حکایت از انقلابی شکست­ خورده می‌کند. چنین است که هانتکه عصیان­گر و شورشی در جنبش دانشجویی 1968 آلمان به ستایشگر جنگ و توجیه‌­گر حمام خون صرب­‌ها بدل می‌­شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) پتر هانتکه در سال 2019 یکی از جنجالی‌ترین چهره‌های ادبی بود، دریافت جایزه نوبل ادبیات سال گذشته، سبب شد بسیاری از موضع‌گیری‌ها علیه او دوباره بر سر زبان‌ها بیفتد و معترضان به آکادمی نوبل برای اهدای جایزه به کسی که او را حامی میلوسویچ و نافی نسل‌کشی مسلمانان یوگوسلاوی می‌دانستند، انتقاد کردند و در این میان وجه ادبی کارهای هانتکه زیر سایه‌ای از سیاست قرار گرفت. به تازگی کتاب «از غم بال درآوردن» اثر هانتکه با ترجمه پویا رفویی از سوی انتشارات ناهید منتشر شده است،‌ به این بهانه گفت‌وگویی با این مترجم داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید. 

پتر هانتکه امسال از چهره‌های خبرساز بود، برنده شدن در جایزه نوبل همانقدر که تحسین برای او به همراه آورد او را منفور کرد و بر سر زبان‌ها انداخت زیرا بسیاری معتقد بودند او از یک دیکتاتور حمایت کرده است، نظر شما درباره این برخوردها و جبهه‌گیری‌ها چیست؟
مسأله بر سر موضع‌گیری سیاسی نویسندگان و هنرمندان بیرون یا درون آثارشان نیست. گونترگراس وقتی کندن پوست پیاز را نوشت، بسیاری از رسانه­‌ها و به‌تبعش سیاستمداران موضع خصمانه مشابه ­گرفتند. حتی لخ­والسا پیشنهاد کرد که جایزه­ نوبل او را پس بگیرند. قبل‌تر از آن و به شیوه‌­ای دیگر، هاینریش بُل را تهدید می‌کردند و آزار می­‌دادند. در چند هفته­ اخیر هم که هانتکه را برنده­ نوبل 2019 اعلام کرده‌­اند، با اصطلاح «انکارگرایی» موجی از مخالفت‌­ها و انتقادها علیه او به ­راه افتاده است. ناگفته نماند این نخستین بار نیست که به هانتکه جایزه‌­ای تعلق­ می­‌گیرد و مخالفان و منتقدانش دست به اعتراض می­‌زنند.

انکارگرایی هانتکه را روزنامه‌نگاران، حقوق­دانان و مورخان در این می­‌بینند که او در کتاب سفر به رودخانه: عدالت برای صربستان به نحوی با توسل به توصیف شرایط جنگی و اوضاع نابسامان صربستان پس از تجزیه­ یوگسلاوی، به انکار اتهام نسل­‌کشی بوسنیایی­‌ها و کشتار مسلمانان پرداخته است. در این­ کتاب هانتکه به مناطق جنگی سفر می­‌کند و به‌زعم مخالفانش، با جملاتی ادیبانه و استفاده از زبانی کم­‌وبیش شاعرانه می‌کوشد خشونت و خرابی جنگ را با تأکید بر زیبایی­‌های محیط طبیعی و خلق‌­وخوهای ساکنان آن لاپوشانی کند. مهم‌­تر از همه آن­که جنجال­‌هایی بر سر تغییر تابعیت هانتکه است. برخی نیز معتقدند هانتکه با عوامل کشتار رابطه­ نزدیکی دارد و با میلوسویچ میانه­ خوبی داشته است.

جالب اینجاست که کمیته­ داوران نوبل علت اصلی انتخاب هانتکه را «نوآوری زبانی» و «بیان حاشیه­‌ای تجربه­ انسانی» ذکر کرده­‌اند. یون فوسه، یکی از حامیان هانتکه او را نویسند‌ه‌­ای مخالف با جنگ دانسته ­است و حملات مخالفان را جنجال رسانه‌­ای تلقی ­کرده است. فراموش نکنیم که هانتکه در بخش‌­هایی از کتاب خود صرب­‌ها را از مبارزان علیه فاشیسم قلمداد می­‌کند. بسیاری از جنایتکاران علیه بشریت در نیروهای نظامی صربستان بازماندگان نهضت مقاومت این کشور در جنگ جهانی بودند. سؤال او این است که چه اتفاقی افتاده است که بعد از فروپاشی شوروی و درگرفتن جنگ بالکان همه تصمیم­ گرفته‌اند گذشته‌­ای نه چندان دور را فراموش کنند.

                              

میلوسویچ که محرک و مجری نسل‌کشی در بوسنی بود تا قبل از تحولات دهه­ نود شاعری بود که هر از چندی دفتر شعری منتشر می­‌کرد و در بین صرب­‌ها چهره­ موجه به­‌شمار می‌­آمد. به این ترتیب، پارادکس نویسنده­ معاصر تا حدی روشن می­‌شود: او برای جلوگیری از فراموشی گذشته مجبور است گذشته‌ای دیگر را فراموش یا انکار کند. در سفر به رودخانه‌­ها هانتکه هتلی را توصیف می­‌کند که زندگی آرام و بی‌دغدغه‌­ای در آن برقرار است، و البته خبرنگاران جنگی در گزارش­‌های مستند خود همان هتل را محل شکنجه و تجاوزهای جنگی متعدد دانسته­‌اند. زنان بوسنیایی بسیاری خود را از پنجره­ همان هتل به پایین پرت کرده‌­اند. نگرش هانتکه، فارغ از ارزش ادبی‌اش، مسأله‌ای است معاصر. می‌­بینیم که در برابر تز پایان تاریخ و قدرت گرفتن یک کلان روایت واحد در هیأت نسبی‌گرایی، راست افراطی دم به دم قدرت بیشتری پیدا می­‌کند. والتر بنیامین بر این نظر بود که گرایش به فاشیسم حکایت از انقلابی شکست­ خورده می‌کند. چنین است که هانتکه عصیان­گر و شورشی در جنبش دانشجویی 1968 آلمان به ستایشگر جنگ و توجیه‌­گر حمام خون صرب­‌ها بدل می‌­شود.

مادر هانتکه خودکشی کرده، آیا از غم بال درآوردن می تواند روایت زندگی خود هانتکه باشد؟ چه میزان بر اساس واقعیت است؟
از غم بال درآوردن ملهم از ماجرای مرگ دردناک مادر هانتکه است. هانتکه با انتشار این کتاب در 1971 به ­اوج شهرت خود رسید. پس از توهین به تماشاگر و دلهره­ دروازه‌­بان از ضربه­ پنالتی، این رمان کوتاه هانتکه را در مقام یکی از صداهای نسل پس از جنگ تثبیت کرد. این کتاب بارها به زبان انگلیسی ترجمه­ شده است. راوی مرگ مادرش را لایه‌به‌لایه بسط می­‌دهد تا به نقطه­ کوری می‌­رسد که با تجزیه­ آلمان و مسکوت ماندن سیر تاریخی برآمدن نازیسم، دوزخی تمام عیار سربر می­‌کند. شخصیت زن کتاب، شبیه به «خواهر کاریِ » تئودور درایزر، مثل چوب‌پنبه­‌ای شناور در اقیانوس، دستخوش فرازونشیب­‌های تاریخی است. خاطره­‌های خوشی از زندگی توده­‌وار عصر هیتلر دارد. با این­‌همه پس از جنگ همه­ تلاش‌­هایش به بن‌بست می­‌خورد و به‌تدریج با فروپاشی روانی‌اش به این نتیجه ­می‌رسد که دیگر نمی‌­توان ادامه داد. چنان­‌که از نحوه­ پایان­‌بندی هانتکه برمی‌آید، رمان ساختار پیش‌نویسی را دارد که نسخه­ نهایی آن تکمیل نشده است.

صفحات آخر مثل فیلم‌­های آنتونیونی، تک­‌عکس­‌هایی است که جلوی حرکت و توالی تصویرها را گرفته است. بنابراین راوی تنها به نقل مرگ مادرش بسنده نکرده است. در طرز نگارش رمان اگر دقت کنیم می‌بینیم که راوی گیومه‌­هایی را که باز می­‌کند به عمد نمی­‌بندد. این­ هرکدام مدارهایی از کلام‌­اند که تا بی‌­نهایت ادامه دارند و به هیچ روی نمی­‌توان جلودارشان شد. شاید وجه منحصر به فرد سبک هانتکه در همین ­باشد. راوی دچار وضعیتی است که دیگر نمی­‌تواند با تسلط (یا سلطه) سیر اتفاق­‌ها را بازگو کند. همواره یا از ماجرا عقب می­‌افتد و یا در خلجان ذهنی­‌اش ماجرا را پشت سر می­‌گذارد و در برهوت هذیان‌هایش گیر می­‌کند.

در این بین، چیز سومی سر برمی­‌کند: روایت به­‌جای بازگویی اتفاقی که افتاده است به اتفاق­‌هایی می­‌پردازد که می‌­توانسته رخ­ بدهد و رخ­ نداده است. و آخر این­که برخلاف شیوه مألوف که نویسنده شخصیت را در بافت تازیخی و اجتماعی‌اش می­‌پروراند، هانتکه تاریخ و سیاست آلمان را در بطن زندگی مادرش احضار کرده است. به دیگر سخن، به‌جای بازنمایی زندگی زنی در آلمان، آلمانِ زندگی آن زن را مونتاژ کرده است.

در گفت‌وگویی اشاره کرده بودید که فروپاشی و مرگ مادر در این داستان نشانه‌ای از فروپاشی آلمان است، در این باره توضیح می‌دهید منظور چه فروپاشی‌ای است؟
از غم بال درآوردن متعلق به دورانی است­ که، به قول کلبرگ- رمان نویس متأخر آلمان- هنوز چسب زخم را از روی دو آلمان برنداشته­ بودند. قدر مسلم آن­که با این رمان هانتکه به نمادی از نسل تازه­ نویسندگان مخالف خوان آلمان بدل شد. در کنار هاینریش بل و گونترگراس نشست و علیه ادبیات رسمی و مستقر آلمان اقامه­ دعوی کرد.

کتاب در اوج جنگ سرد به نگارش درآمده­ است و جابه­‌جا رگه­‌هایی از جنبش دانشجویی آن سال­‌ها در آن به­ چشم می­‌خورد. این­ را هم اضافه کنیم که هانتکه با نمایشنامه­‌نویسی کار قلمی خود را آغاز کرد و در ادامه به سینما نیز راه یافت. همکاری او با ویم­وندرس در چند فیلم سینمایی نقش او را در برآمدن موج نوی سینمای آلمان برجسته ­می‌­کند. وجه دیگر اهمیت از غم بال درآوردن در این است که متأثر از فضای اعتراض‌آلود آغاز دهه­ هفتاد اروپا، در این کتاب صدایی به­ گوش می­‌رسد که به تعبیر امانوئل والرشتاین، پسا –یالتایی است. پیمان یالتا، در کنار اشغال مجارستان، و بهار پراگ شرایطی را رقم زد که به روشنفکران جوان پس از چنگ تلنگری زد تا توأمان به ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی نه بگویند. فروپاشی عصبی شخصیت زن کتاب از منظری دیگر ناکامی از جست‌وجوی خوشبختی در دو سوی دیوار برلین را نشان­ می­‌دهد. ناگفته نماند که مادر هانتکه اصالتا صرب‌تبار بود. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها