مراسم رونمایی جدیدترین اثر انتشارات امیرکبیر به نام «خال سیاه عربی» بهطور مجازی انجام گرفت.
عسکری در این برنامه با اشاره به سنت سفرنامهنویسی در ادبیات فارسی گفت: سفرنامهنویسی حج یک آیین و سنت ادبی است که در دو سه قرن اخیر در ادبیات فارسی نمونههای زیادی هم برای آن وجود دارد. من قصد مقایسه سفرنامه خود با این آثار گرانقدر را ندارم اما همینقدر میتوانم بگویم که سعی کردم در این کتاب، تجربه خود را از یک مفهوم و رویداد سنگین انسانی روایت کنم.
این نویسنده و شاعر در ادامه با تشریح وضعیت امروزی عربستان سعودی و شهر مکه و با اشاره به انگیزه خود از نگارش این سفرنامه گفت: در این کتاب جانماز آب نکشیدهام و سفارشنویسی و کمفروشی هم نکردم، خودم بودم و صرفا سعی کردم از مواجهام با یک امر و اتفاق عظیم بگویم. اتفاق و امر عظیمی که برای هر انسانی ممکن است رخ بدهد و هر کسی تجربهای از آن داشته باشد. امیدوارم که مقبول مخاطبان افتد و ذخیره این دنیا و آن دنیایم قرار گیرد.
در ادامه این مراسم از کتاب و طرح جلد آن رونمایی شد. همچنین نویسنده بخشهایی از کتاب را که ناظر به روایت او از حضور در کوه احد است برای مخاطبان روخوانی کرد.
در سطرهای ابتدایی کتاب چنین میخوانیم: «خدا... این کلمه، این مفهوم، بزرگترین سؤال کودکی من بود و از سیوهفت سال پیش تا همین لحظۀ اکنون، مغزم دست گذاشته روی علامت سؤال صفحهکلید مغزم و هنوزاهنوز برنداشته. این مفهوم، این نیرو، این نور، این قدرت، این هر چی که هست، کیست؟ از کجا آمده؟ قرار است برای من چهکار کند و قرار است برایش چهکار کنم؟ خدا را توی همان چند سال اول کودکی از چند تا عینک مختلف دیدم. عینک اول عینک معلمهای دینیمان بود. خدای معلمهای دینی مدرسه مثل خودشان بود؛ خدایی با عینکی کائوچویی که یک سری مقررات دقیق و منظم وضع کرده بود سختتر از مقررات مدرسه و هرکس دست از پا خطا میکرد، حسابش با آتش جهنم بود و سُرب داغ و میل گداخته به چشم؛ یک خدای اخمو و بیاعصاب که انگار همیشه از دنداندرد رنج میبرد و همین روی رفتارهایش تأثیر منفی گذاشته بود. از این خدا خیلی میترسیدم.
عینک بعدی عینک مادرم بود. مثل خودش بود این خدا؛ مثل مادرم؛ مهربان و صمیمی و یک بُغضی همیشه توی صدا و چشمهایش بود. این خدا را خیلی دوست داشتم. اگر کار بدی میکردم، سگمحلم میکرد؛ ولی با یک ببخشیدگفتنِ من، با یک «دوستت دارم به خدا»، با یک «مگه چند تا پسر داری که باهام حرف نمیزنی»، یخش میشکست و دوباره بغلم میکرد و میگفت: «پسر خوبی باش! من خیلی ناراحت میشم که سرت داد میزنم. دلم ریش میشه تا برگردی و بگی ببخش. »برای پرستیدن، پناهبردن و توسلکردن و چیزیخواستن سراغ همین خدا میرفتم. نه اینکه خداها متفاوت باشند، نه! خدا یک خدا بود و فقط پنجرهای که آدمها از آن به او نگاه میکردند، فرق داشت. برای اینکه مطمئن شوم انتخابم درست بوده، چند باری هم همین خدایی را که معرفش مادرم بود، امتحان کردم و شانس آورد و قبول شد و من پس از همان امتحانها بود که دیدم نه! جواب میدهد و کارش را بلد است و انتخابش کردم برای پرستیدن.»
کتاب «خال سیاه عربی» در 244 صفحه و به قیمت 35 هزار تومان روانه بازار شده است. علاقهمندان تا 20 اردیبهشت 1399 میتوانند با مراجعه به پایگاه اینترنتی انتشارات امیرکبیر با پیشخرید کتاب، آن را با امضای نویسنده و در منزل خود تحویل بگیرند. هزینه ارسال کتاب در سراسر ایران هم رایگان در نظر گرفته شده است.
نظر شما