ناصرخسرو از بزرگان شعر و ادب فارسی در قرن پنجم هجری قمری است. وجه غالب تفکر این شاعر گرانمایه را اندیشههای دینی و مذهبی تشکیل میدهد. شعر ناصرخسرو بهمانند یک خطابه و منبر وعظ و پند بوده و همانند یک عالم دینی، مخاطبان خود را ضمن ارشاد و راهنمایی، به حق و حقیقت دین دعوت مینماید.
ناصرخسرو در عصر حاکمیت محمود و مسعود غزنوی و چغری بیک سلجوقی میزیسته است. او معتقد است که آز و طمع، پشت انسان را پیش شاه و امیر میخماند. او شاعری با مناعت طبع بسیار بالاست و پادشاهان زمان را نقد و نکوهش میکند و به شاعران و مداحانی که لفظ دری را برای مدح امیران هزینه میکنند، سخت میتازد.
«ناصرخسرو سخنگوی بحران فرهنگی و ناهمواری ایران است که مدتها ایجاد شده، بهخصوص از غزنوی و سلجوقی به این سو، بر اثر مواضعه ترک و عرب حدّت گرفته. او خود را دربهدر کرد برای آنکه نمیتوانست این وضع را بپذیرد. ناصرخسرو یکی از نمونههای بارز روح ناآرام ایرانی است. نشانههایش: سفر، دلکندگی از وطن، تغییر مذهب از سنیگری به هفت امامی، مخالفت با حکومت وقت، مخالفت با اندیشه رایج زمان، روی بُرد به قدرت متقابلی که فاطمیهای مصر باشند، نوع زندگی زاهدانه مانی مآب ومخاطرهآمیز» (اسلامی ندوشن، 1383 : 125).
تحلیل و بررسی برخی قصاید و ابیات شعر ناصرخسرو
یکی از قصاید معروف و مشهور ناصرخسرو قصیدهای است با مطلع:
«نکوهش مکن چرخ نیلوفری را / برون کن ز سر باد و خیرهسری را»
ناصرخسرو، عموم مردم جامعه را در این قصیده خطاب قرار داده و با تأسی به قرآن کریم که فرمود: «اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم» (رعد/ 11)، میگوید وضعیت نابسامان جامعه به دست تو دگرگون میشود و از چرخ و فلک و روزگار، انتظار نداشته باش که اتفاق و تحولی برای تو رقم زند. ای انسان، این تکبر و لجاجت را از سر خویش بیرون کن:
همی تا کند پیشه، عادت همی کن / جهان مر جفا را، تو مر صابری را»
ناصرخسرو در این قصیده که همانند یک منبر وعظ در محور عمودی سروده شده است، مخاطبین را به بصیرت، هوشیاری و خردورزی و تفکر فرامیخواند. او در این ابیات، بزرگی و سروری در دنیا را مرهون تلاش علمی میداند و انسان بیحاصل را همانند چوب درختان بیثمر شایسته آتش و سوختن معرفی میکند. ناصرخسرو در این ابیات به قدرت علمی اشاره میکند که موجب تسخیر آسمان و هستی میشود:
«اگر تو از آموختن سر بتابی / نجوید سر تو همی سروری را
بسوزند چوب درختان بیبر / سزا خود همین است مر بیبری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را»
این شاعر حکیم در قصیدهای، شاعران زمان خویش از جمله عنصری امیرالشعرای، دربار محمود غزنوی را نکوهش میکند و میگوید چنین ستایشهایی هرگز پسندیده نیست. او کسانی را که اشخاص جاهل و بد ذات را مدح میکنند، ملامت میکند. شاعر خردورز خراسانی، به چنین اشعاری، شعر دروغین اطلاق میکند:
«به علم و به گوهر کنی مدحت آن را / که مایه است مر جهل و بد گوهری را
به نظم اندر آری دروغی طمع را / دروغ است سرمایه مر کافری را
پسنده است با زهد عمار و بوذر / کند مدح محمود مر عنصری را؟»
او در پایان این قصیده بیان میدارد؛ من از آن کسانی نیستم که لفظ و واژهها و لغات پاک فارسی دری را در مدح شاهان خوک صفت وشهوتپرست به کار گیرم و پشت خم کردن در برابر چنین اشخاصی را نهی میکند:
«من آنم که در پای خوکان نریزم / مر این قیمتی دُر لفظ دَری را
تو را ره نمایم که چنبر کرا کن / به سجده مر این قامت عرعری را»
«تو برپائی آنجا که مطرب نشیند / سزد گر ببری زبان جری را»
ناصرخسرو بدون هیچ ملاحظهای، عقاید و باورهای دینی خود را بیان میکند. او عدم سکوت در برابر جباران و حاکمان ظالم و ستمپیشه را رسالت خود میداند و بیپروا موضع سیاسی و دینی خویش را به روشنی اظهار میدارد. این باور و شعور و شجاعت در بیان ناصرخسرو را میتوان به عنوان نمونه دیگری از اشعار سیاسی ناصرخسرو به شمار آورد.
ای شعرفروشان خراسان..
ناصرخسرو در قصیده دیگری به شاعران مداح و ستایشگر خراسان میتازد و آنان را عاری از حکمت و دانش و شعرفروش و دروغپرداز میشمارد:
«ای شعرفروشان خراسان بشناسید / این ژرف سخنهای مرا گر شعرایید»
و در ادامه میگوید:
بر حکمت میری ز چه یابید چو از حرص / فتنهٔ غزل و عاشق مدح امرائید؟
یکتا نشود حکمت مر طبع شما را / تا از طمع مال شما پشت دوتائید
آب ار بشودتان به طمع باک ندارید / مانند ستوران سپس آب و گیائید
دلتان خوش گردد به دروغی که بگوئید / ای بیهدهگویان که شما از فضلائید
این ادبیات و گفتار، نشان دهنده این است که ناصرخسرو به وقایع روزگار خویش حساسیت و واکنش نشان داده و نمیتواند غصه جامعه انحطاط یافته عصر خویش را نخورد. وی بر شاعر و عالم و همه افراد جامعه و روزگار خود، فریاد آگاهی بخش سر داده و عام و خاص را دعوت به عمل به آیین و فرهنگ دینی میکند. او شاعران شاعرنما را شعرفروش نامیده و آنان را بیهودهگوی و با چهارپایان مقایسه کرده، زیرا دیگران دائماً از آنها سواری میگیرند و در این قصیده نیز ندای بیداریبخش سر میدهد.
او خواص را از عوام بدتر میداند و حاکم عصر خویش را دزد و غاصب و رشوهخوار میخواند:
از عامه خاص هست بستی بتر / زین صعبتر چه باشد پتیاره؟
ناصرخسرو که اثری از شایستهسالاری در عصر خویش نمیبیند، فریاد برمیآورد که مدار روزگار بر فضل و دانش نمیچرخد و هیچکسی ارزش سرمایههای انسانی و افراد فرهیخته را نمیشناسد. او که خود از خانواده عالم و فرزانه است قول پدرش را نیز چاشنی تایید سخن خویش میکند:
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ / جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا
نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل / این گفته بود گاه جوانی پدر مرا
«دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک» / این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا
ناصرخسرو، شاعری عاطفی و معتقد به رعایت حرمت انسانهاست. او همه آفریدگان انسانی را همانند نهال توصیف کرده و خطاب به مردم جامعه خویش بیان میدارد که هرگز نباید به این نهال پاک انسانی آسیب رسانید. او دنیا را محل عمل و عکسالعمل میداند و ریختن خون انسانهای بیگناه را مجاز نمیداند. او قتل و خونریزی و آزار به خلق را همانند کندن نهال و درخت از زمین میپندارد و معتقد است که باید از این عمل غیر انسانی برحذر بود. ناصرخسرو این موضوع را در قصیدهای با مطلع:
«دیر بماندم در این سرای کهن من / تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن»
آورده و این چنین میسراید:
خلق همه یکسره نهال خدایاند هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن
دست خداوند باغ و خلق دراز است برحسک و خار همچو بر گل و سوسن
خون بنا حق نهال کندن اوی است دل ز نهال خدای کندن برکن
گرنپسندی هم که خونت بریزند خون دگر کس چرا کنی توبه گردن؟
اصول شعر سیاسی، شعر حرکت وجوشش و بیداریبخش است. در بسیاری از قصاید ناصرخسرو موج تنبه و آگاهیبخشی مشاهده میشود. او دنیای فانی را جای مکر وحیله میداند و همه افراد جامعه را به هشیاری و عدم فریب دنیای غدّار فرا میخواند. او پادشاهان را غاصب میداند و اعتقاد دارد بایستی به جای آنان افراد شایسته و لایق و دیندار بنشینند. او خردمندان و اهالی فضل و دانش را سزاوار رهبری جامعه میداند اما، بسیار متاسف است که اشخاص بیلیاقت بر مناصب حکومتی و اداره کشور گمارده شدهاند.
ناصرخسرو خود از جمله کسانی است که بر اساس گفته خودش بر اثر خوابی بیداریبخش، از خواب چهلساله بیدار شده و صفحهای دیگر از زندگی خود را آغاز کرده است. او در بسیاری از قصاید و اشعار خویش از این کلید واژه بیداری بهره جسته است. حکیم قبادیان بر همه عوام و خواص، صلای بیداری و نهیب هوشیاری میزند. او در قصیده بلندی که به بیداری خویش از خواب چهل ساله اشاره دارد، بارها از کلید واژه «بیدار» و «بیداری» استفاده نموده است.
ناصرخسرو، سیاسیترین شاعر ادب پارسی
هر جا کلیدواژه «بیدار» و «بیداری» در شعر ناصرخسرو مشاهده میشود، نشانه بارز و روشن در موضعگیری سیاسی حکیم قبادیان است. او شعر خود را آمیخته با عنصر بیداری و آگاهی نموده و ناصرخسرو از کسانی است که در شعر و ادب فارسی، در زمره سیاسیترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی به شمار آورد. کلیدواژه «بیدار» و «بیداری» در اشعار ناصرخسرو شایسته یک کار پژوهشی و تحقیقاتی است.
ناصرخسرو مظاهر دنیوی و قدرتهای مادی و تاج و تخت پادشاهی را شوم و بد عاقبت میداند و آن را عزت جاوید نمیانگارد. او با نگرش سیاسی وتحلیل قدرتهای زودگذر به اهل خرد و تعقل تاکید میکند؛ چنانچه با طمع دنیا مأنوس شوی حاصلی جز خواری و ذلّت در پی نخواهد داشت و یادآور میشود که هرگز در نزد سلاطین کمر خم نکن زیرا چنین رفتاری تو را به هلاکت و نابودی میکشاند و او عادت دنیا را حیلهگری و جادوگری معرفی میکند.
یکی دیگر از قصاید بسیار زیبا وسرشار از معرفت حکیم ناصرخسرو، قصیدهای است که در استقبال یکی از دوستان قدیمی از سفر حج بازگشته سروده است. ناصرخسرو در این قصیده به روح فریضه حج تمتع و آثار حقیقی آن بر حاجی تاکید دارد. او که پس از بازگشت یار دیرینش از سفر حج به دیدار و زیارت وی میرود، در قالب طرح سؤال، فلسفه تمامی مناسک حج را یکی پس از دیگری میپرسد و در تمامی این موارد با پاسخ ناشی از جهل دوست از سفر برگشته روبهرو میشود. ناصرخسرو از احرام و میقات حج آغاز میکند تا به هدف و مقصود اصلی از مناسک و معارف حج میرسد. او از دوست حاجی خود از رمز و راز عرفات، مشعر، منا، رمی جمرات، سعی صفا و مروه، طواف، قربانی، مقام ابراهیم سؤال میکند و در قالب این سؤال و جوابها، به بیان فلسفه حج میپردازد. ناصرخسرو هرگز بر این باور نیست که حاجی اگر با جسم و بدن ظاهری خود به سفر خانه خدا رفت، او حاجی واقعی محسوب میشود. او چنین حجی را حج نمیداند. او اعمال ظاهری حج را چنانچه بدون معرفت باشد، هرگز حج نمیخواند بلکه، معتقد است تمامی اعمال و مناسک حج بایستی با توجه به ابعاد سیاسی و معرفتی بجا آورده شود. قصیده او با مطلع «حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم»، (دیوان: 300) بسیار زیبا و سرشار از معرفت و تامل است.
ناصرخسرو در قالب یک قصیده 34 بیتی با کمال هنرمندی و زیبایی به تعلیم آداب سفر خانه کعبه و فلسفه سیاسی و معنوی حج پرداخته است. او با این روش، اسباب تنبه و بیداری مخاطبان را فراهم میکند و با فن سؤال و گفتوگو و به شیوهای غیرمستقیم به بیان آرا و نظرات خود که برگرفته از اندیشه سیاسی و دینی وی است میپردازد.
نتیجه و جمعبندی عنصر سیاست در شعر ناصرخسرو
عنصر سیاست در شعر ناصرخسرو به سه شکل مشاهده میشود:
1-مدح و ستایش: او در این دسته از اشعارش به مدح پیامبر و آل رسول بهویژه امیرالمومنین علیه السلام میپردازد.
2-نقد و نکوهش: حکیم ناصرخسرو دایما و در بسیاری از قصاید، پادشاهان ظالم و حاکم زمان بهویژه ترکان سلجوقی را نکوهش و سرزنش میکند. او امارت دنیا را موقتی و زودگذر و غیر قابل اعتماد میداند و شاهان و صاحبان قدرت را دایما مورد خطاب و عتاب خود قرار میدهد.
3-شعر بیداری بخش: از آنجا که ناصرخسرو خود دو دوره زندگی دارد و بر اساس آنچه در سفرنامه ذکر میکند، از خواب چهلساله بیدار میشود، شعر او را میتوان شعر بیداری نامید. او از کلیدواژه «بیدار» و «بیداری» در اشعارش بسیار سود جسته است و در بسیاری از قصایدش مخاطبان را به هوشمندی و بیداری از خواب غفلت فرا میخواند. کلیدواژه «بیداری» و مترادفهای آن در آثار ناصرخسرو یک موضوع خوب برای نگارش مقالههای پژوهشی است.
نظر شما