حمیدی پارسا با بیان اینکه ما جایز نیستیم به نویسنده نسخه ارائه دهیم و نویسنده تصمیم میگیرد داستانش را چگونه روایت کند، گفت: ادبیات غنی به همه شیوههای روایت نیاز دارد.
وی اضافه کرد: این داستان رفتوبرگشت انسان بین عالم ناسوت و ملکوت است و رفتن به عالم ناسوت بهعنوان قوه خیال اتفاق میافتد. در عالم مثال حقایق مجرد اتفاق میافتد و این حقایق مجرد آثار و عوارض مادی را دارند اما ماده نیستند. عالمی است که علیرغم اینکه ماده نیست اما آثار و عوارض ماده را از قبیل حجم، رنگ، بو و صوت را دارد.
حمیدی پارسا ادامه داد: در داستان یک جاهایی پرانتز داریم و به عنوان سوال مطرح میشود. انگار شما خواب دیدهاید و از خودتان سوال میکنید. این اتفاق به ما نشان میدهد که گاهی اوقات اتفاق در عالم ماده میافتد و گاهی آدم شهودی از عالم دیگر دارد. در واقع شخصیت با خیال خودش وارد گفتگو میشود. عالم خیال واسطه است بین عالم شهادت و عالم غیب. عالم خیال عالم حسی است اما حسی بودن آن با حواس ظاهری نیست. بنابراین وقتی یک صورت خیالی توصیف می کنیم ما تجربه مادی و اتفاقات ذهنی را در نظر میگیریم و بین ذهن و عین حرکت میکنیم. در عالم خیال از تنگناهای مادی تقریباً رها هستیم و محدود در زمان و مکان نیستیم، اما آنچه درک میکنیم زمانمند و مکانمند است و به عالم تجرد نزدیک است.
مهمان برنامه کارگاه «قرآن در داستان» یادآور شد: شهود عرفانی که یک امر مجرد است و در عالم خیال اتفاق میافتد، ازاینجهت است که شهود عرفانی دارای صورت، شکل و فرم است. در داستان وقتی راوی میگوید: «خیالم گفت» یعنی در عالم خیال این اتفاق افتاد. آنچه مربوط به انسان میشود جزئی از انسان است اما وقتی جدا میکند و میگوید: «خیالم گفت» یعنی از دو ساحت صحبت میکند و بین این دو ساحت گفتوگو اتفاق میافتد.
وی به توضیح گفتگو بین ساحات وجودی انسان پرداخت و بیان کرد: بخش زیادی از زندگی ما به این گفتوگوها رقم میخورد. در داستان شخصیت داستان را گرفتهاند و از زندان میبرند برای اجرای حکم تیرباران، اما این آدم در این مسیر گل میبیند و خوشایند است و زندگی کودکیاش را یادآوری میکند. این مسیر ما را یاد مسیر سلوک عرفانی میاندازد. خیال به او میگوید باید بمیری، به این معنا که باید از خودت جدا شوی و درنهایت این سیر سلوک به مقام بیخویشی و فنا برسی. راوی در این مسیر با خیالش گفتوگو میکند.
مدیر مدرسه دراماتورژی قم گفت: قرآن میفرماید در برابر حواس ظاهری، پنج حس باطنی هم داریم که با حس باطن میتوان به حقیقت رسید. حس ظاهری رهزن است و کف روی دریا را میبیند اما وقتی میخواهید عمق آب را ببینید باید از حس باطن استفاده کنید. چشمبندی که روی چشم شخصیت است در واقع اشاره به این معنا دارد که حس برای دیدن حقایق باید از حس باطن بهره گرفت.
حمیدی در پایان در پاسخ به این پرسش که اگر یک نویسنده بخواهد اندیشه عرفانی در داستانش را منتشر کند تا کجا جایز است، گفت: در این داستان نویسنده در صدد این نیست که قصهای مفصل برایمان روایت کند، بلکه میخواهد حالات درونی را به شیوه سیال بازگو کند. در این نوع روایت طبیعی است که نباید توقعِ داستانِ سرراست داشته باشیم، چون اساساً امر بیرونی مبنای روایت نیست و حالات درونی مبنا قرار گرفته است. البته این نوع روایت پیچیده، سختخوان و دارای لایههای معنایی عمیق هست.
وی تاکید کرد: ادبیات غنی به همه شیوههای روایت نیاز دارد. ما در ادبیات به این قصه نیاز داریم، درعینحال به ژانر قصهگوی روایت کننده هم نیاز داریم. هر کدام از اینها تکههایی از یک پازلاند که ادبیات را شکل میدهند. در ادبیات جهان هم همین نکته حائز اهمیت است، لذا اشکالی ندارد ما اینگونه روایتها را داشته باشیم. ما جایز نیستیم به نویسنده نسخه ارائه دهیم، او تصمیم میگیرد داستانش را چگونه روایت کند.
نظر شما