غلامرضا امیرخانی در یادداشتی به مرجعسازیهایی اشاره کرده که قفسههای کتابخانه ملی را پُر کردهاند و حتی یک تَن نیز سراغ این دایرهالمعارفها نمیرود.
حتما خوانندگان محترم از وضعیت نشر در هند و پایین بودن قیمت کتاب در آنجا شنیدهاند. ولی در هند پدیده دیگری هم هست که بعید میدانم در هیچ کجای دنیا نظیر و مانندی داشته باشد: مرجع سازی که شاخهای است از کتابسازی.
آشنایی بنده با این پدیده نادر به سال ۱۳۸۰ باز میگردد. در سال ۷۹ بنا شد با کمک دولت، مبالغی ارز دولتی برای خرید کتب انگلیسی و عربی اختصاص داده شود تا ساختمان در حال احداث کتابخانه ملی (همین ساختمان معظم فعلی) از حیث منابع جدید خارجی غنی باشد. تصمیم مدیریت کتابخانه ملی (آن زمان هنوز کتابخانه ملی و اسناد ملی با هم ادغام نشده بودند) این بود که سه گروه از اعضای هیات علمی و مدیران کتابخانه ملی به کشورهای مصر، سوریه و لبنان، و هند رفته تا مستقیما منابع مورد نیاز را خریداری کنند.
با انجام این ماموریت در زمستان ۱۳۷۹ و پس از گذشت مدتی، کتابهای خریداری شده به ایران رسید. بستهبندی کتابهای هندی عالی بود. کارتونهای مخصوص با روکشی از جنس گونی و عایقبندی شده با لایه ضد آب. یادم هست وقتی بستههای کتاب که مستقیما از گمرک به ساختمان قدیم کتابخانه ملی در خیابان ۳۰ تیر رسیده بود را گشودم، از فرط خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. صدها کارتن کتاب محتوی کتابهایی با عنوان Encyclopedia.
دایرهالمعارف توریسم، دایرهالمعارف علوم سیاسی، دایرهالمعارف کشورهای اسلامی، دایرهالمعارف مردمشناسی، دایرهالمعارف ملیتها و اقوام و... و جالبتر تعداد مجلدات هر دایرهالمعارف: 10 جلد و پنجاه جلد و حتی یکصد و پنجاه جلد. همه مجلدات هر عنوان، یک شکل و با روکش جداگانه و زیبا.
واقعا متحیر بودم از این حجم دایرهالمعارف. تحسین میکردم هندیان مولد علم را و ایضا کسانی که این خریدها را کرده و این گنجینه را به ذخایر کتابخانه ملی افزوده بودند. چشمتان روز بد نبیند. جلد نخست اولین دایرهالمعارف را باز کردم، متعجب شدم. نظم الفبایی نداشت. گفتم حتما چینش سلسله مراتبی دارد یا گاهشمارانه. چیزی دستگیرم نشد. جلد بعدی و جلدهای بعدی.
به سراغ عنوان بعدی رفتم. همین قصه تکرار شد. بعدی و بعدی. به خودم شک کردم. از سال پیش تدریس درس مرجعشناسی را در دانشگاه پیام نور آغاز کرده بودم. گفتم لابد سواد من قد نمیدهد و به قول مرحوم جلاال آل احمد، هنوز استاد و اوسا نشدهام.
روز بعد دوباره به سراغ این کتابها رفتم. عجب! یقین حاصل شد که اصلا دایرهالمعارف و دانشنامهای در کار نیست. قصه این بود:
برادران و شاید هم خواهران هندی، با استفاده از قابلیتهای اینترنت که نسبتا پدیده جدیدی بود، مقالات مرتبط با یک موضوع را سرچ کرده، پرینت گرفته و به هم چسبانده بودند. با جلدها و روکشهای متحدالشکل. همین.
جالب اینجا بود که مسئول اصلی خرید این کتابهای نفیس! با افتخار میگفت: چون کتابهای مرجع و باارزشی بود، از هر عنوان دو دوره خریدیم! معلوم شد که این مقام محترم حتی زحمت نداده یک عنوان از این کتابها را دست کم تورقی کند. البته شاید هم کرده بود و اصولا مفهومی از کتاب مرجع در ذهنش نبوده.
به هر حال نزدیک به شانزده سال است که این آثار فخیم، در تالارهای باشکوه کتابخانه ملی قفسهها را پر کردهاند. بعید میدانم محض رضای خدا یک تَن هم یکی از اینها را تورق کرده باشد. اگر حوصله داشتید سری به آنجا بزنید و از نزدیک این مرجعنماها را ببینید.
نظرات