«دینا جادری» یکی از مولفان اصفهانی کتاب «پرتو»، گفت: این کتاب شامل یک نمایشنامه به نام «سوختگی درجه دو»، دو داستان کوتاه از بنده و همچنین یک شعر با نام «نور به نور» به زبان انگلیسی به قلم الیاس عقیلی دهنوی است.
وی افزود: کتاب شامل یک نمایشنامه به نام «سوختگی درجه ی دو»، دو داستان کوتاه با نامهای «دو روایت از تولد» و «مرگ خورشید» و «دستورالعمل کشتن رسل یونان»، هر سه به قلم بنده و همچنین یک شعر غیرمسجع پنج بندی با نام از «نور به نور» به زبان انگلیسی به قلم الیاس عقیلی دهنوی در بخش انگلیسی کتاب با عنوان بازگشت به نور است.
جادری افزود: نمایشنامه «سوختگی درجه دو» بازخوانی حماسه سودابه و سیاوش شاهنامه ابوالقاسم فردوسی است. داستان در دنیای مدرن اتفاق میافتد و از زاویه دید کاووس روایت میشود. نمایشنامه در یک پرده، با دستور صحنههای محدود و به پیشنهاد نویسنده برای اجرا در محیطهایی همچون سالن غذاخوری یا آسایشگاه روانی، نوشته شده است. دو داستان کوتاه دیگر هم در قالب نامه به نگارش درآمدهاند و بیش تر از آنکه روایتگر باشند، پارههایی از روایت را در قالب نامه در اختیار خواننده ی داستانها قرار میدهند. داستانها زبان شاعرانه دارند و بیستر رشد عرضی دارند تا طولی و حاصل تجربههای جدید نویسنده در روایتگری و قصه گویی هستند.
او ادامه داد: شعر از نور به نور که در بخش انگلیسی و انتهای کتاب قرار دارد حاصل ابداعات و نوآوریهای شاعر در قالب شعرغیر مسجع پنج بندی در ادبیات انگلیسی است. در ادبیات انگلیسی عنوان شعر مسجع پنج بندی به قالبی اطلاق میشود که در آن شعر شامل پنج خط است. خط اول و دوم هم قافیه اند. خط سوم و چهارم هم قافیه و خط پنجم با خط اول هم قافیه اند. اسطوره ی شعر غیر مسجع پنج بندی «ادروارد لیر» انگلیسی بوده است.
جادری تصریح کرد: ابداعی که الیاس عقیلی دهنوی انجام داده است، ابداع سبک غیرمسجع پنج بندی دوگانه است. که از لحاط تعداد کلمات و بخش بندی از شعر غیرمسجع پنج بندی معمول بیشتر است و مفاهیم بیشتری را منتقل میکند. به لحاظ محتوی شعر به بازگشت انسان مدرن به پیش از پیشرفت تکنولوژی میپردازد.
در بخشی از این کتاب آمده است:
میرآب بر فراز چاه، مقابل من ایستاده بود. با دهان باز و نگرانش در انتظار پاسخهای من به آن همه لابه که کرده بود. سر طناب را به او سپردم. دو چشمه پرخون چشمهایش را به چشمهایم دوخت. یک سر طناب به دور کمر من پیچیده بود و سر دیگرش را او با دو دستش که نگهبان حیات بودند، با تمام جانش گرفته بود. به یک آن نگاهم را که به چشمهای میرآب چسبیده بود، به ته چاه پرت کردم. گودی و تاریکی ته چاه بود که مرا فرو مکید...
نظرات