کاری که در «جامعهشناسی مصرف و بازار» انجام شده این است که ببینیم خلق و خوی مصرف گرایی و میل به خرید نه به عنوان یک نیاز بلکه فقط به عنوان مصرف، چقدر در زمینه بازارهای موجود در تهران وجود دارد و تا چه اندازه میتوانیم بگوییم این خلق و خوی در بازارهای شهر تهران دارد به طرف ویژگی یک شیوه تولید سرمایهداری پیش میرود.
این اثر با مطالعه میدانی هفت بازار تهران در پی ترسیم و رسیدن به نظریهای در باب جامعهشناسی مصرف و بازار متناسب با این شهر است. یکی از نقاط برجسته کتاب علاوه بر موضوع مورد بررسی، روش مطالعاتی آن است. چرا که همانطور که در پیشگفتار کتاب آورده شده، این اثر مطالعهای میدانی با رویکرد روششناختی فرود به زمین و نظریه زمینهای(گرنددتئوری) در پارادیم نظری تفسیر گرایی است. کتاب در دو بازه زمانی سامان یافته است؛ دوره اول در دهه هشتاد به عنوان طرح رساله دکتری مریم حسینی فر و در دوره دوم در دهه 90 بعد از دفاع از رساله دکتری که تغییراتی در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور پدید آمد و متناسب با همین تغییرات نیز یافتههای کتاب بازبینی شد. به بهانه انتشار این کتاب گفتوگویی با مولفان این اثر داشتهایم که در ادامه میخوانید.
مصرف و بازار
حسین ابوالحسن تنهایی استاد جامعهشناسی یکی از مولفان این اثر و استاد راهنمای این پروژه در توضیح عنوان آن به ایبنا میگوید: مصرف و بازار که در عنوان این کتاب به کار رفتهاند، از اصلاحاتی مطرح و پر اهمیت در جامعهشناسی مدرن هستند. واژگان مصرفگرایی و بازار به لحاظ تبارشناسی مفهومی و اصطلاحی ابتدا در آرای مارکس پیدا شدهاند و همچنین در آرای مکتب فرانکفورت و آثار اریک فروم اشارات زیادی به آنها شده است.
او در ادامه در توضیح مصرفگرایی ادامه میدهد: مصرفگرایی در حقیقت نوعی خلق و خو یا به قول مارکس اشتهای نسبی است که در دورههای خاص تاریخ پدید میآید چرا که در تاریخ در انسانها امیال خاصی به این دلیل که در شیوه تولیدی خاصی زندگی میکنند، بروز پیدا میکند. شیوه تولید سرمایهداری، چه در سرمایهداری پیشرفتهتر که در کشورهای سرمایهداری پیشرفته وجود دارد و چه در سرمایهداریهای در حال گذار یا تازه شروعی که در کشورهای جهان سوم وجود دارد، نوعی خلق و خو در مردم ایجاد کرده است که در حقیقت، باید ایجاد کند چرا که منطق سرمایهداری این است که سرمایه باید دائم بچرخد و به شکل مداوم تولید و باز تولید شود و نباید راکد بماند. پس باید چه کرد؟ باید تولیدات مداوم فروش بروند. در حقیقت مهمترین نبض شیوه تولید سرمایهداری و راز بقای آن این است که هر چه زودتر کالاها و تولیداتش به فروش برسد. بنابراین تمام فرهنگ روساختی جامعه کاری میکند که مردم اشتهای مصرف بالاتری داشته باشند. به همین علت مصرفگرایی یک ضرورت تاریخی برخاسته از شیوه تولید سرمایهداری است. اما این امر در کجا به ظهور میرسد؟ در میدانی به نام بازار. در کشورهای سرمایهداری از زمان آدام اسمیت این بحث وجود دارد که این بازار باید به حال خود رها شود تا با قوانین نامرئی که در گوهر بازار وجود دارد به همراهی نوعی از رقابتهای فردگرایانه که برژواها و سرمایهدارها دارند، رشد کند. بنابراین این دو واژه، لغات سادهای نیستند و ادبیات جامعهشناسی تبار روشن و دقیقی دارند که باید مورد توجه قرار بگیرند.
تنهایی در توضیح مفهوم بازار این طور ادامه میدهد: مفهوم مارکت که در کارهای آدام اسمیت به کار گرفته شده و در کارهای اریک فروم توسعه پیدا کرد، نوعی از منش اجتماعی را در کشورهای سرمایهداری تعریف میکند و در همین راستاست که او از مفهومی به نام سوگیری بازار هم بهره میگیرد. انسانهایی که هر روز بیشتر نه تنها مصرف گرا می شوند بلکه بر اساس مصرفگرایی خلق و خوی خود را تنظیم میکنند و ارزشهای خود را مطابق با میل بازار تنظیم میکنند. اگر چیزی را دوست دارند، چیزی است که بازار دوست داشته است یا اگر چیزی را میپسندند هم به همین شکل. این انسانها اگر میخواهند تغییر ایجاد کنند هم ملاک باید پذیرش بازار روز باشد. توجه داشته باشید که این بازار البته بازار خرید و فروش نیست. بلکه بازار فرهنگ است که به ابعاد مختلف توسعه یافته است. به همین نسبت مد لباس، مد گفتوگو، مد موسیقی و به قول بلومر فشنهای مختلف همه بر اساس این است که چطور بازار آنها را بپسندد. در این فضا خود انسان و انسان بودن او فراموش میشود.
این استاد جامعهنشناسی در مورد این اثر که بر این پایه نظری سامان یافته است نیز توضیح میدهد: کاری که ما در این کتاب انجام دادیم (البته بیشتر کارهای عملی را سر کار خانم دکتر حسینی فر انجام دادند و به شکل مصاحبه و مشاهده پیش بردند) این بود که ببینیم این خلق و خوی مصرف گرایی و میل به خرید نه به عنوان یک نیاز بلکه فقط به عنوان مصرف، چقدر در زمینه بازارهای موجود در تهران وجود دارد و تا چه اندازه میتوانیم بگوییم این خلق و خوی در بازارهای شهر تهران دارد به طرف ویژگی یک شیوه تولید سرمایه داری پیش میرود. این موضوع هدف اساسی این کتاب است و گمان نمیکنم کتابهای دیگری که در بازار هستند، مصرف گرایی را به این سیاق مطالعه کرده باشند چرا که بیشتر تمرکز آنها بحثهای کمی مانند این است که مصرف در ایران زیاد شده است یا نه؟ اما بحث ما این است که این امر برخاسته از یک نظام تولیدی است و این امر که چطور به ناگزیر خلقیات انسان ها عوض و همه چیز مارکتینک میشود. در اینجا به مثالی که فروم میزند و خیلی زیباست اشاره میکنم. او میگوید در ادبیات انگلیسی در قدیم این طور مرسوم بود که وقتی میخواستند زمان ساعت را بپرسند میگفتند what time is it? یعنی چه زمان و ساعتی است الان؟ اما در ادبیات جدید سرمایهداری دیگر به این شکل نمیگویند بلکه می گویند what time do you have? یعنی چه زمانی را دارید و بنابراین داشتن و مالکیت ملاک واقعیت است نه هستی و بودن. تغییر از هستی به داشتن در همین خلق مصرفگرایی و میدان بازار خود را نشان میدهد. این پیکر بندی تئوری و مفهومی این کتاب هست اما برای این که خوانندگان از این مفاهیم خسته نشوند، در این کتاب بیشتر جنبههای میدانی این پژوهش به نمایش گذاشته است.
تنهایی در مورد انتخاب شهر تهران نیز میگوید: تهران در این پژوهش به عنوان نمادی از پیشرفتهترین شهر کشور در راه شیوه تولید سرمایهداری در نظر گرفته شده است.
توسعه و مصرف
مریم السادات حسینی فر یکی دیگر از مولفان این اثر است که این کتاب بر پایه رساله دکتری او تدوین شده است. حسینی فر در مورد دغدغه خود از ورود به این موضوع به ایبنا میگوید: نخستین دغدغه در ذهن من مسئله توسعه ایران بود. من هر چه پیشتر در این پرسش پیش رفتم متوجه شدم که الگوی مصرف میتواند تاثیر بسزایی در توسعه ایران داشته باشد و به عبارتی یکی از موانع اصلی در توسعه کشور است. علاوه بر این باید توجه داشت که تولید و مصرف دو روی یک سکه هستند. مصرف البته در تمام کشورها میتواند مانعی برای توسعه باشد اما برای کشورهای توسعه نیافته باید بگوییم تاثیر دوچندانی دارد. چرا که اگر مصرف تولیدات کشور خودت نباشد این موضوع میتواند ضرر دو چندانی برای کشور باشد در واقع شما مصرفگرایی هستید که کالاهای خود را مصرف نمیکنید. من هر چقدر که در این موضوع پیش رفتم متوجه گستردگی آن شدم، هم از وجه تاریخی که سابقه آن در کشور به دوره پهلوی برمی گردد و هم ابعاد گوناگون آن چرا که مصرفگرایی نه صرفا یک بحث طبقاتی است، نه مربوط به سیاستهای یک دولت خاص. من برای رسیدن به پسشهای خود و در این مسیر از یکی از بهترین اساتید جامعهشناسی کشور راهنمایی خواستم و آن رساله یک دهه طول کشید تا به این کتاب تبدیل شد.
روش شناسی کتاب
او در پاسخ به این پرسش که چرا کتاب را با روش کیفی آن هم روش کیفی دشوار پیش برده است و جایگاه این روش در فضای دانشگاهی کشور چگونه است، این طور توضیح میدهد: متاسفانه فضای آکادمیک ایران سالهاست که روشهای کمی را میپسندد و بیشتر دوستدار این است که جدول و عدد و رقم را به صورت خروجی ببیند در صورتی که این روشها دیگر سالهاست در بسیاری از کشورها پررنگی سابق را ندارد و از دهه 70 میلادی به بعد رنگ باختهاند چرا که دریافتهاند که با این روشها نمیتوان به سوالات علوم انسانی پاسخ گفت چرا که انسانها را نمیشود با عدد و رقم و پیش فرض شناخت. من به این روشها به خاطر رشته خود مسلط بودم و میدانستم روش کمی پیش فرضها را بررسی میکند. روشهای کمی با توجه به ذات خود به کشف جدید نمیرسند و کارشان تبیین است تا تحلیل و به همین خاطر نمیتوان توقع نظریهپردازی از آنها داشت. از طرف دیگر چون روشهای کیفی دشوار و سخت هستند و اصولا کشف کردن سخت است و استقرا سخت است، گرایش به سمت آنها کمتر است و علاوه بر این افراد متخصص و مسلط هم کمتر. تمام این موارد باعث میشود تا کمتر کسی حاضر شود با این روشها کار کند.
برای مثال یک تحقیق کمی را یک دانشجوی معمولی میتواند در 6 ماه تمام کند اما کار کیفی چون کشف و استقرا است و فرضیه از پیش وجود ندارد و مدام ممکن است روی گزارهها خط بطلان بخورد و سوالات جدیدی وارد شود کار طولانی می شود و هر کسی این تاب را ندارد به ویژه اگر مدرک گرایی اصل باشد. پس دلیل کم اقبالی روش کیفی، یکی تمایل فضای آکادمی هست و دیگری زمان بر بودن این پروسه. از آنجا که دغدغه من پاسخ گفتن به سوالاتی بود که در ذهن داشتم و زمان برایم اهمیت نداشت و روش های کمی برایم رنگ باخته بود و مطلع بودم که چقدر در نرمافزارهای آماری ممکن است اشتباه صورت بگیرد و اعداد قابل اعتنا نیستند، سختیها را به جان خریدم تا بتوانم نظریه پردازی انجام دهم و دراین راستا هم استاد مطلع در این زمینه پیدا کردم که در این پارادیم کارهای زیادی انجام داده و می توان گفت استاد تفسیرگرایی ایران هستند و راهنمایی های ایشان در به ثمر نشستن این امر کمک زیادی داشت.
چرا مصرف میکنیم؟
این جامعهشناس در پاسخ به این پرسش که نتیجه کار با ذهنیت ابتدایی او چقدر متفاوت بود هم توضیح داد: ابتدا که من شروع به کار کردم مانند هر پژوهشگری که با توجه به نظریههایی که خوانده است گزارههایی در ذهن داشتم. البته کسی که بخواهد به روش کیفی تحقیق کند باید مدام ذهن خود را آزاد کند و تغییر دهد. به همین ترتیب در ابتدا هم در ذهن من این بود که مصرف میتواند یک پدیده طبقاتی باشد یعنی این پرسش من هم بود که آیا مصرف در ایران طبقاتی است؟ طبقات پایین مصرفگرا نیستند و ظبقات بالا مصرفگرا هستند؟ یا طبقات متوسط؟ اما هرچقدر که پیشتر رفتم این گزاره در ذهن من عوض شد و میتوانم بگویم یکی از تفاوتهای بارزی که گزارههای ذهنی من را تغییر داد این بود که در ایران مصرفگرایی و مصرف طبقاتی نیست یعنی پدیدهای است که هم طبقات پایین، هم طبقات متوسط و هم طبقات بالا درگیر آن هستند و تفاوت در الگوی مصرف و کالاها و نوع مصرف هست. در کتاب هم من طیفی آوردهام که نشان میدهد در نهایت ما نمیتوانیم مصرف انسانها را بر اساس طبقه آنها دسته بندی کنیم اما بر اساس نوع مصرف که خود تقسیمبندیهایی مانند مصرف منزلتی، ضروری و برند است، میتوانیم انجام دهیم.
حسینی فر در پاسخ به این پرسش که آیا جنسیت در مصرف موثر هست هم توضیخ داد: خیر. جنسیت هم به همین شکل است. یعنی شما ممکن است تصور کنید که خانمها بیشتر خرید و مصرف میکنند اما زمانی که وارد مصرف کالاهای برند و منزلتی می شویم می بینیم که بین خانمها و آقایان تفاوتی در مصرفگرایی وجود ندارد بلکه در مورد نوع مصرف ممکن است تفاوت وجود داشته باشد. برای مثال وقتی در مورد مصرف منزلتی صحبت میکنیم که افراد بر اساس منزلتشان مصرف میکنند، در آنجا جنسیت بر نمیدارد چرا که یک آقا هم بر اساس منزلتی که دارد و مثلا پزشک یا معلم است کالاهایی هم مصرف می کند و اگر بیشتر از حد آن کالا را بخرد یا دور بریزد در آن زمینه مصرف گرایی ایجاد می شود و تفاوت ندارد که این کالا چه باشد. پس نوع کالا، جنسیت و طبقه نیست که در اینجا اهمیت دارد بلکه این است که آیا افراد با آگاهی مصرف میکنند یا خیر؟ آیا تصمیم می گیرند و فکر و محاسبه می کنند، آیا قبلش تفسیر و فکر می کنند و بعد مصرف میکنند؟
حسینی فر در مورد روند زمانی کتاب هم میگوید: این پژوهش ده سال پیش شروع شد و سه بار بازبینی شد که بازبینی نهایی هم از سال 98 تا اوایل سال 99 صورت گرفته و تغییراتی در آن لحاظ شده است. این کتاب روند را بررسی کرده است که مثلا قبل از برجام به چه شکل بوده است و اکنون در چه وضعیتی است. با رجوع به دورههایی که در کتاب مطالعه شده است متوجه میشویم که مصرفگرایی را در همه دورهها میتوانیم ببینیم تنها ممکن است که شدت کم و زیاد شود. مثلا در دورانی که در تحریم هستیم نوع کالایی که مصرف میکنیم تفاوت کند اما این مصرف گرایی همچنان پابرجاست. در یک دوره ممکن است کالاهایی که وارد میشود برند باشد و در آن زمینه مصرف زیاد شود و در دوره دیگر ممکن است که کالاهای بنجل ارزان قیمت باشند. در حقیقت مقوله کلیدی که در این نظریه پردازی به آن دست پیدا کردیم این است که عامل اصلی در مصرفگرایی نه طبقه و جنسیت که هویت نمایی بود و امیدوارم افرادی که این کتاب را مطالعه میکنند آن را بپسندند و بتوانند هویت نمایی و اهمیتش را درک بکنند.
نظر شما