در این واقعه عظیم، مرزهای جغرافیایی دین درنوردیده شده و به وسعت انسانیت رسیده است. مخاطب ندای او صرفا مسلمانان که امت پیامبر خاتماند نیستند، که او همه انسانها را مخاطب خود قرار داده است؛ همه انسانهای تاریخ، از دهم محرم سال 61 هجری تا امروز و تا آینده ...
از منظر ادبیات کلاسیک و مشخصا طبق آراء ارسطو، تراژدی دارای 6 عنصر اصلی است:
1- هسته داستان (Plot)،
2- قهرمانان و اشخاص (Tragic Hero & Characters)،
3- اندیشهها (Thought)،
4- بیان یا گفتار (Diction)،
5- آواز همسرایان (Chorus Song)،
6- صحنه نمایش (Scene-Spectacle)
اگر ارسطو قیود فوق را بدون تفسیر و تبصره عنوان میکرد و کار به همینجا ختم میشد، میتوانستیم هنر نمایشی تعزیه را نمونه یک اثر تراژیک بدانیم که با اندکی مسامحه، شش عنصر فوق در آن بهخوبی نمایان است.
مضاف بر اینکه تأثیری که یک اثر تراژیک باید بر عواطف و احساسات مخاطب بگذارد، (شفقت و هراس Pitty & Fear) که خروجی نهایی آن احساس تزکیه و پالایش روحی (Catharsis) است، در عالیترین و متعالیترین حالت آن با بازنمایی وقایع عاشورا در درون مخاطب شکل میگیرد؛ هراس، چون مخاطب در مییابد که واقعه عاشورا مصیبتی است که «مصیبه ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض» و شفقت، چون به درستی معنای «انا قتیل العبرات» را دریافته است.
اما ویژگی منحصر بهفرد این حادثه تراژیک (واقعه عاشورا) که آنرا از نوع رایج آن در ادبیات کلاسیک دنیا ممتاز مینماید، این است که هراسی که در دل مخاطب انگیخته میشود، صرفا از جنس هراسهای مادی و زمینی برای تنازع و تداوم بقا نیست، بلکه مخاطب همزمان با شنیدن و دانستن «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» هراسناک میشود، چرا که میخواهد بنگرد در کدامین سو ایستاده است ... در جبهه پروتاگونیست ماجرا یا در جبهه آنتاگونیست قصه ... هراسناک از اینکه نکند هر صبح و شام ندای «هل من ناصر ...» را بشنود، اما به ذبح حقیقت راضی شود و مشمول «لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به» شود.
اما تفاوت آثار ادبی و هنری مبتنی بر واقعه عاشورا اعم از نمایشنامه، داستان، فیلم، تعزیه، تئاتر و ... با سایر آثار تراژیک صرفا به همین مسأله محدود نمیشود. در تعریف خود از تراژدی، ارسطو بر وجود یک خصیصه در پروتاگونیست تأکید کرده که همان نقطه ضعف یا خطای قهرمان (Tragic Flaw) است که بهصورت دومینووار سایر تبعات ناخوشایند ماجرا را به دنبال دارد تا در نهایت تراژدی به وقوع بپیوندد. این نقطه تمایز برجستهای است که واقعه عاشورا از آن مبراست، بهنحوی که نه صرفا از دیدگاه دینی (شیعی)، بلکه از حیث وجوه انسانی قابلیت صحهگذاری دارد، آنگاه که امام حسین (علیه السلام) میفرمایند: «ان لم تکن لکم دینا فکونوا احرارا فی دنیاکم» ...
به دیگر سخن، در این واقعه عظیم، مرزهای جغرافیایی دین درنوردیده شده و به وسعت انسانیت رسیده است. مخاطب ندای او صرفا مسلمانان که امت پیامبر خاتماند نیستند، که او همه انسانها را مخاطب خود قرار داده است؛ همه انسانهای تاریخ، از دهم محرم سال 61 هجری تا امروز و تا آینده ...
بنابراین، میتوان گفت که ویژگی tragic flaw در این واقعه، بهصورت استثنائی و منحصر بهفرد نسبت به سایر تراژدیها روند معکوس بهخود میگیرد؛ این قهرمان ماجرا نیست که مرتکب خطا میشود، بلکه همه شخصیتهای حقیقی و بازیگران و بینندگان و شنوندگان این ماجرا در حین وقوع حادثه و البته پس از آن هستند که باید مراقب باشند خطایی مرتکب نشوند که منجر به پایانی تراژیک شود. به دیگر سخن، این پایان تراژیک در صورت وقوع نه برای قهرمان این قصه واقعی، بلکه برای مخاطب آن رقم خواهد خورد، خواه این مخاطب خود یکی از حاضرین در واقعه باشد یا خواننده آن یا شنونده آن، چون بهخوبی میداند معنای «انی تارک فیکم الثقلین کتابالله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا» چیست؛ و به تبع آن میداند بهای عدم همراهی با این دو ثقل چیزی جز ضلالت نیست.
و اما نکته پایانی، واقعه عاشورا تراژیک است، اما فقط تراژیک نیست. حادثه تراژیکِ صرف، از سوگ و غم و پالایش روحی و حتی تزکیهای یک یا چند روزه فراتر نمیرود، حال آنکه تأثیر عاشورا ماندنی و ابدی است ... «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی» ... برونداد این حادثه تراژیک، حقیقتی است همزاد و همراه بشر که همان بقای دین محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) است ... تأثیری ماندگار و مادام السموات والارض.
و اینجاست که در پس غمها و سوگهای عظیم این تراژدی، حقیقتی زیبا دلنشین و بس باعظمت رخ مینمایاند و البته که فقط باید برگزیدهای از میان برگزیدگان باشی که بتوانی این عظمت و زیبایی را درک کنی و بگویی ما رایت الا جمیلا ...
با این نگاه، بهنظر میرسد واقعه عاشورا و آثار ادبی و هنری مبتنی بر آنرا باید نوعی تراژدی دانست که ضمن دارا بودن برخی ویژگیهای آثار تراژیک، از ویژگیهای ممتاز و برجسته حماسی، انسانی و الهی برخوردار هستند که شاید اصطلاح «فراتراژدی» بتواند تا حدی آنرا از تنزل به یک سوگواره صرف ممتاز نماید، هرچند که اگر فقط در حد سوگ هم میبود، در بزرگی این غم همین بس که داغی شده است ابدی بر قلب انسانها، داغی که هرگز به سردی نخواهد گرایید ... «ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لن تبرد ابدا».
و آخرِ کلام،
ان الحسین مصباح الهدی
والسلام علی من اتبع الهدی ...
ایوب دهقانکار
محرم ۱۴۴۲ هجری قمری»
نظرات