نویسنده رمان «شبهای حرمخانه» در گفتوگو با ایبنا:
شبهای حرمخانه داستان تعزیهخوانی زنان حرمسراست
مریم بصیری گفت: این رمان درباره زنان حرمخانه ناصرالدینشاه و نمایشهایی است که گلبخت هر شب برای آنها اجرا میکند.
شبهای حرمخانه داستان زنان است. داستان زنانی که سالهای سال در حرمخانههای ناصرالدین شاه قاجار زندانی بودند و نمیدانستند که زندانی هستند. داستان زنانی که به عقد شاه درمیآمدند و یک عمر اسارت را به جان میخریدند، اما نمیدانستند که ماجرا از چه قرار است....
وقتی یکی از همین زنها به سراغ سنبلسادات میآید، شوهر سنبل چند وقتی است که مرده. بچههای کوچکش نان ندارند که بخورند و خانواده شوهرش میخواهند که او زن برادر شوهرش بشود. آن زن وقتی به استرآباد میرسد که دنیا برای سنبلسادات تیره و تار است. از آنطرف هم برای خودش جایگاهی در محل و شهر زندگیاش دارد. از سادات است. با سواد است.
روضهخوانی و روایت و حدیث میداند. زن درباری هم که سنبلسادات تعزیهخوان را میشناسد، با وعدههای فریبنده او را به کاخ دعوت میکند. خانواده شوهر که مخالف این کارند، پسرش را از او میگیرند و سنبل با دخترش، گلبخت، به دربار میآید و میشود یکی از زنان حرمخانه. زنی باسواد، روضهخوان و تعزیهخوان و اهل عبادت که رنگ و روی تازهای به حرمخانه میبخشد...
در شبهای حرمخانه ما شاهد بازآفرینی یک سنت کمتردیدهشده، یعنی تعزیهخوانی زنانه هستیم. ورود زنی تعزیهخوان و به دور از چشموهمچشمیهای رایج میان زنان درباری جو داستان را عوض میکند. سنبل به کمک دخترش، گلبخت، بساط تعزیه را میان زنان درباری برپا میکند، به آنها نقشخوانی و شبیهخوانی میآموزد و حتی در وحلهای این تعزیهها را در خارج دربار و در خانههای زنان دیگر اجرا میکند و از حمایت زنان متنفذ تهران برخوردار میشود. دخترش نیز اجازه ورود به کتابخانه سلطنتی را میگیرد با قصهها و تعزیهنامهها و کتابهای روضهخوانی آشنا میشود و در کنار فراگیری قرآن، یاد میگیرد که چطور تعزیه حضرت زینب بخواند و برای سیدالشهدا روضه بگیرد...
این کتاب را نشر اسم به عنوان یکی از کتابهای مجموعه «تمثال» با طرح جلدی جذاب و در 335 صفحه منتشر کرده است. نسخه الکترونیکش هم موجود است و با توجه به زبان ساده، توصیفات دلنشین و روایت تازهای که دارد، میتواند در این روزها خواندنی باشد. در ادامه مصاحبهای با نویسنده این کتاب، مریم بصیری را میخوانیم.
رمان «شبهای حرمخانه» داستان زنان تعزیهخوان است. چه شد که به فکر نوشتن درباره چنین موضوعی افتادید؟
من به پژوهش در زمینه سینما و تئاتر علاقه بسیاری دارم. چند سال قبل بنا به رشته تحصیلیام که تئاتر است تحقیقاتی را در زمینه تاریخ نمایش در ایران شروع کردم. تاریخ تعزیه که مشخص است؛ از دوران دیلمیان نشانههایی دال بر اجرای تعزیه دیده شده و پس از آن در عصر صفویه به شکل مشخصی از تعزیه نام برده شده است. در عصر زندیه تعزیه رواج پیدا کرده و در قاجاریه به اوج رسیده و در عصر پهلوی سرکوب شده است؛ اما درباره پیدایش تعزیه زنان اطلاعات کامل و زیادی در دسترس نیست. تعزیه زنانه به این معنا که زنان خودشان نسخههای تعزیههای زنانه را بازی و کارگردانی کنند.
جدای از تعزیهخوانیهای غیرحرفهای برخی زنان در خانههای خودشان و یا در اقوام خاص، در دوران قاجار فقط زنان در استرآباد به طور حرفهای تعزیه زنانه برگزار میکردند و حتی مردپوش میشدند. محلة سرچشمة استرآباد یا همان گرگان، جایی بود که این زنان که به آنها ملا میگفتند، در حسینیه سرچشمه رسما مشغول به کار بودند.
قرار بود این اطلاعات را در یک کتاب پژوهشی گردآوری کنم، اما در ادامه به نظرم رسید باید از آن بستری بسازم برای نگارش رمان. پس دوباره شروع به مطالعه کردم تا یک نکته تاریخی مستند و در عین حال جذاب برای ایده یک رمان عاشورایی پیدا کنم. این تحقیقات باعث شد سر از کاخ ناصرالدین شاه دربیاورم.
زنان ناصرالدین شاه که در حرمخانه دربار سرگرمی خاصی نداشتند، تصمیم گرفته بودند یکی از این ملاباجیها را به دربار بیاورند. قبل از آمدن اولین گروه زنان تعزیهخوان به دربار، مردان برای اهل حرمخانه نمایش اجرا میکردند. همین امر موجب شده بود برخی مفسدهها بین زنان شاه و مردان پیش بیاید. بنابراین ناصرالدین شاه هم با آمدن این ملاباجیها و زندگیشان در حرمخانه یا همان فرحآباد مشکلی نداشت.
این خودش یک ایده بود که میتوانست علاوه بر موضوعی مربوط به عاشورا و تعزیه زنانه، اشارهای هم به وضعیت اسفناک زنان به ظاهر خوشبخت در دربار داشته باشد که جز بازیهای بچگانه و سرگرمبودن به خرافات، و حسادت به همدیگر هیچ کاری در زندانشان نداشتند.
تعزیه نمایشی آئینی و مذهبی است که مانند نمایش مدرن برای خودش نویسنده، تهیهکننده، کارگردان، دستیارکارگردان، بازیگر، طراح صحنه، لباس، نور و دکور و موسیقی و ... دارد و هدفش سوگواری و عزاداری برای شهدای کربلا و اهلبیت علیهالسلام است. مقتلنویس و معینالبکاء به همراه اولیاء و اشقیاخوانها و دیگر بازیگران، شبیه واقعة کربلا را برای مردم به نمایش درمیآورند. آشنایی بیشتر جوانان با این گونة نمایشی هم برایم خیلی مهم بود تا با این سازوکار اجرای تعزیه مانوس شوند. لذا از این پتانسیل قوی استفاده کردم تا رمانی دربارة سیدالشهداء، تعزیهخوانی میدانی، تعزیهخوانهای دورهگرد و زنان تعزیهخوان بنویسم تا نگاه و شیوهای به ظاهر نو در کارم داشتم باشم.
در آخرین رمانم با عنوان «پشتصحنه یک رویا» هم دوباره از هنر نمایش بهره گرفتهام تا رمانی درباره مهدویت و انتظار بنویسم. فکر میکنم این کار علاوه بر جذابیت رمان، موجب آشتی مردم با نمایش و هنرهای نمایشی نیز میشود.
برای نوشتن این رمان چقدر به تحقیقات پایبند بودید؟
تحقیق در هر کار مکتوب و غیرمکتوب معاصر یا تاریخی خیلی برایم مهم است. برای نوشتن این رمان هم تحقیقات زیادی در ارتباط با مردمشناسی، فرهنگ عامه و فولکلوریک و... داشتم. بارها به کاخ گلستان رفتم و با دقت به معماری، مبلمان و... آنجا نگاه کردم. هرچند کاخ تغییرات زیادی نسبت به زمان ناصرالدین شاه دارد و بخشهای زیادی چون خود حرمخانه و تکیهدولت که به کاخ راه داشته و محل اجرای تعزیه بوده، تخریب شده و از طرفی در حیاط کاخ ساختمانهای دیگری ساخته شده است.
همچنین بارها به شهرری رفتم و از موزههای آنجا دیدن کردم. بخشی از کارم در امامزاده شاهعبدالعظیم حسنی و گورستان آن است که مادر، و جیران همسر مورد علاقه شاه در آنجا دفن شدهاند. عکسهای بسیاری در موزهها و کتابها دیدم تا تصویر مناسبی از تکیهدولت، کاخها، آرایش و پوشش زنان، انواع غذاها و تنقلات، تجملات، ظروف، وسایل زندگی و... در ذهنم داشته باشم.
تحقیقاتم درباره ناصرالدین شاه و زنان بسیارش، اوضاع فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ایران و قحطی و... به تحقیقات تعزیه اضافه شد و در نهایت «شبهای حرمخانه» متولد شد. البته قرار بود این رمان قسمت دوم هم داشته باشد و گلبختِ داستان فعالیت سیاسی بیشتری برای بیداری مردم و زنان در پیش بگیرد و جزو گروهی باشد که به میرزا رضای کرمانی کمک میکند تا شاه را ترور کند.
هیچکدام از شخصیتهای رمان، جنبه حقیقی دارند؟
این رمان به زنان حرمخانه و نمایشهایی که گلبخت هر شب برای آنها اجرا میکند، اشاره دارد. ناصرالدین شاه زنان بسیاری داشته و حرمخانهای شلوغ و پر از بچههای کوچک و بزرگ، کنیز، غلام، خواجه، دربان، آشپز، خدمتکار و ... پس این رمان برای واقعی بودن باید بتواند این شلوغی را نشان دهد. از طرفی چون مخاطب توان بهخاطرسپردن اینهمه شخصیت را ندارد و لزومی هم به بودن همة آنها در رمان نیست؛ چند شخصیت شناخته شده را از دل تاریخ بیرون کشیدم. مثلا علاوه بر خود شاه و مادرش مهدعلیا، انیسالدوله، امینهاقدس و جیران زنان سوگلی شاه بودند که اطلاعاتی از آنها در تاریخ موجود است و همه در رمان نقش دارند. برخی زنان و فرزندان شاه نیز ویژگیهای خاصی داشتند که آنها را هم به کار اضافه کردم. کریم شیرهای و ملیجک هم کارشان سرگرمکردن شاه بوده و چون هنرشان در مقابله با تعزیه، نوعی مضحکه بوده، به آنها هم اشاره شده است تا تقابل و تضاد بین این دو گونة نمایشی دیده شود. چند شخصیت دیگر از شاهزادهها، وزرا، درباریان، روحانیون مخالف تعزیه، اساتید دارالفنون، کمالالملک و دیگر آدمهای شناخته شده تاریخی هم هستند که با توجه به کمبود اطلاعات، تخیل بسیاری در موردشان داشتم. بقیه شخصیتها هم کاملا تخیلی هستند.
در دیالوگهای داستان کلمات عامیانه و اصطلاحات کوچهبازاری بسیاری وجود دارد. از آنجا که این کلمات مربوط به گونه زبانی گفتاری هستند، چرا دیالوگها را به صورت گفتاری نیاوردید؟
با توجه به پیشنیه کارم در عرصه نمایش و فیلم، با دیالوگنویسی معاصر و تاریخی آشنا هستم. همیشه هم شخصیتهای رمانهایم با توجه به سواد، فرهنگ و محیط زندگیشان متفاوت با دیگران حرف میزنند. من فکر میکنم چیزی که شما از دیالوگها انتظار دارید، اتفاق افتاده است. اما چیزی که این سوال را در ذهن شما ایجاد کرده، این است که وقتی قرار است نوشته لحن تاریخی داشته باشد، حتی طرز صحبت شخصیتهای کوچهبازاری بیسواد هم، رنگوبوی تاریخی به خود میگیرد و دیگر محاورة ساده و شکستهنویسی مرسوم امروزی نیست. در این رمان هم سعی کردهام هرکس به فراخور شخصیت خودش سخن بگوید، اما حرفهایش با توجه به ادبیات زمانه خودش و دایره لغات آن زمان، قدری تکلف دارد و مانند گفتگوی محاوره و خودمانی امروز نیست. برای نوشتن این دیالوگها تعداد زیادی کتاب درباره ضربالمثلها و کلمات کوچهبازاری مطالعه کردم تا دیالوگهای واقعی و جانداری بنویسم.
نظرتان درباره آوردن پانویس در رمانها و ارائه توضیحاتی به مخاطب چیست؟ یکی از منابع خودتان در این پژوهش را هم برای خوانندگان معرفی کنید.
با زیرنویس و توضیحدادن در رمان کاملا مخالفم. رمان پژوهش نیست که بخواهی برایش پاورقی بیاوری. نوشتن این توضیحات در انتهای صفحه در حکم همان فاصلهگذاری تئاتر است و موجب میشود مخاطب از دنیای داستان بیرون بیاید تا در دنیای واقع به دنبال معنی کلمه باشد. همین کار موجب از بینرفتن حس او در خواندن اثر میشود. مثلا اگر در کار اسم غذا، وسیلهای یا... آمده که برای مخاطب ناآشناست، به جای آنکه در انتهای صفحه توضیحی ارائه کنم، همانجا در متن داستان به شکل غیرمستقیم و در حد لازم، طوری آن نکته را برای مخاطب معرفی میکنم تا احتیاجی به توضیح خارج از متن نداشته باشد.
در آثار پژوهشیام تمام منابع را در انتهای کتاب ذکر میکنم؛ اما چون رمان عین تاریخ نیست و قرار نیست مخاطب دنبال ردپای واقعیت و یافتن حقیقت در آن باشد؛ پس لزومی ندارد حتما منابع در رمان هم ذکر شود؛ مگر رمانهایی که درباره تاریخ اسلام باشند و برای صحت روایت و ذکر حقایق دین باید حتما مستندات واقعی ارائه داد. رمان تاریخی، تاریخ نیست، داستانی آمیخته از تاریخ و تخیل است که در بستر تاریخ شکل گرفته. رمان تاریخی نگاه و زاویه دید خاص نویسنده به یک واقعه تاریخی و تخیل در مورد آن واقعه است.
کتاب «روضهالشهداء» با وجود اینکه مطالبِ تمام نسخههایش سندیت ندارد؛ منبع معتبری است که همة پژوهشگران تعزیه به آن مراجعه میکنند. «تهران قدیم» هم اطلاعات بسیاری در مورد آداب و رسوم دوران قاجاری در خودش دارد. مطالعة هر دو کتاب میتواتد برای همة مخاطبان جذاب باشد.
آیا دستنویسها و نسخههایی از تعزیهنامهها وجود دارد که مختص زنان باشد؟
نسخههای زیادی از تعزیهنامهها در دست است. این تعزیهها هم شاد است و هم غمگین؛ یعنی هم مصیبتخوانی داریم و هم مولودیخوانی. بنابراین در تعزیه فقط با اندوه مواجه نیستیم. در این رمان هم تنها تعزیه غمگین اجرا نمیشود؛ بلکه ملاباجیها تعزیههای شاد هم دارند. من نیز نسخههای خطی و کتابهای دربردارنده نسخههای تعزیههای شاد و غمناک را خواندم. بعضی از اینها مانند عروسی حضرت فاطمه سلاماللهعلیه، یوسف و زلیخا، عروسی بلقیس و... نمایشهای شادی هستند که فقط جنبة سرگرمی دارند و تمام شخصیتهایشان زن هستند. بعضیها هم مانند تعزیه کربلا، روحالارواح، علی اکبر، عباس، میرعزا، حر، قاسم و... تمام شخصیتها مرد هستند. در واقع تمام نسخههای تعزیه شخصیتهایشان یا همگی زن هستند یا همگی مرد؛ جز مواردی اندک که نقش حضرت زینب، همسر و دختران امام حسین علیهالسلام و... را بازیگران مرد میخواندند که به آنها زینبخوان و زنانهخوان میگویند. نسخ تمام این تعزیهها هم در کتابهای مختلفی ثبت شده است، از جمله همان کتاب «روضهالشهداء» از حسین واعظ کاشفی.
در دو رمان تاریخی شما، یعنی «شبهای حرمخانه» و «عروس قریش» شخصیتهای اصلی هر دو کتابخوان و اهل مطالعه هستند. آیا تعمدی در این کار وجود دارد؟
درباره حضرت آمنه، اینها ویژگی شخصیتی خود ایشان بوده است. علاقه ایشان به کتابت، مطالعه و سرودن شعر عین واقعیت است. اما درباره «شبهای حرمخانه» گلبخت شخصیت اصلی رمان «باید» اهل مطالعه باشد. چون قرار است از اتفاقات ناگواری که برایش افتاده درس بگیرد و به رشد و بلوغ اجتماعی و سیاسی برسد و تعزیه اجرا کند. گلبخت متوجه سیاست ناکارآمد شاه و تفاوت زندگی مردم و اهل کاخ شده و با وجود زنان مخالف و موافق تعزیهخوانی در دربار، این هنر و آئین اشرافی را که مختص دربار و حرمخانه بوده به کمک دختر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین شاه از کاخ بیرون برده و به میان دیگر زنان در جامعه میبرد و تبدیل به هنری مردمی میکند. پس باید شخصیتی پویا و فعال باشد و مشتری کتابخانه دربار. هر چند در تاریخ آمده مردم عامی و زنان اجازه ورود به کتابخانه کاخ را نداشتند، و قهرمان داستان به واسطه دختر شاه که اهل خواندن رمان و کتابت بوده، به کتابخانه راه پیدا میکند.
البته جدای از این دو رمان، من در اکثر کارهایم توجه خاصی به زنان دارم تا بسته به بضاعت خودم بتوانم تصویر درستی از آنان ارائه دهم. این کار را هم رسالت خودم میدانم تا در آثارم به شخصیت زن و تواناییهای او در عرصه فردی، خانوادگی و اجتماعی اشارة بیشتری داشته باشم.
نظر شما