«محسن سراجی»، مولف و هنرمند در حوزه طراحی شهری و سازنده بزرگترین مجسمه رستم در ایران و نویسنده کتاب «شهر زیبا» از کارایی نمادها و المانهای شهری در دعوت مردم به مطالعه و کتابخوانی و کژکارکردی برخی از اِلِمانهای موجود در این حوزه گفت.
اِلِمان یا نماد شهری هم در همین دایره تعریف میگنجد؛ پیکروارهای متشکل از احجام و اشکال هندسی با ساختاری زیباییشناسانه، که در یک نظام هندسی و تعادلی، به عنوان سمبلی از یک شهر یا منطقه خودنمایی کرده و ذهنها را به خود درگیر میکند.
اِلِمان شهری، مشخصهای است برای شناخت شهر، که میتواند جزئی از شاخصه یک شهر نیز محسوب شده و بهعنوان یک اثر هنری، بازتابی از هویت شهر و مردمانش باشد.
ایران پهناور ما با وجود تنوع قومی، نژادی و وجود فرهنگ و پیوستهای فرهنگی متفاوت و تلفیق آن با رندگی مدرن امروز، میتواند خاستگاه این نوع از هنر شهری در سطح جهان باشد، چرا که جای جای این سرزمین، سرشار است از نماد؛ نمادهایی که هرکدام بخشی از هویت ماست. اما بهراستی تاکنون به چه میزان در معرفی این نمادها موفق بودهایم؟
چند سالی میشود که شهر مشهد بهطور ویژه در حوزه المانهای شهری قدم برداشته و فعالیت میکند. کافی است در ایام نوروز باستانی، سری به مشهد بزنید تا شاهد حضور این نمادها در نقاط مختلف شهر باشید. حتما در همین مشاهده و مکاشفه دلتان میخواهد لحظهای درنگ کنید و با چندتایی از آنها عکس بیندازید!
با این حال هنوز جای طرح برخی از پرسشها در این رابطه وجود دارد؛ اینکه چرا این المانها برخی ثابتاند، برخی متغیر و برخی هم بعد از مناسبتهای تقویمی (مثل نوروز) به آرامی از سطح شهر رخ برمیبندند؟ اینکه این نمادها تا چه میزان بازتابی از هویت شهر مشهد هستند و توانستهاند با تلفیق سنت و مدرنیسم امروز یک اثر هنری خلق کنند؟
اما آنچه ما را بر آن داشت تا در گزارشی به موضوع المان شهری بپردازیم، حتی همین سوالات هم نبود؛ بلکه یافتن پاسخ این پرسش بود که آیا این نمادها (که پیشتر به عنوان بازتابی از هویت شهری از آن یاد کردیم) میتوانند تاثیری بر القای فرهنگ مطالعه و کتابخوانی میان مردم داشته باشند یا خیر؟ برای پاسخ به این سوال به سراغ «محسن سراجی»، مولف و هنرمند در حوزه طراحی شهری و سازنده بزرگترین مجسمه رستم در ایران، رفتیم. سراجی نویسنده کتاب «شهر زیبا»، دبیر اجرایی نخستین فراخوان هنرهای شهری ایران، مدیر اجرایی پنج دوره استقبال از بهار مشهد و مدیر مسئول رسانه خبری و تحلیلی نهنر مشهد» رفتیم. مشروح این گفتوگو در زیر از نظر مخاطبان میگذرد.
بگذارید سوالاتم را از اینجا شروع کنم؛ به نظر شما اِلِمان شهری بازتابی است از هویت شهر و مردمانش یا القاکننده مفهوم به مردم جامعه؟ به طور خلاصه، المان شهری از درون جامعه شکل میگیرد یا هنری است که برای جامعه تولید میشود؟
به نظر من هنرمند جزئی از جامعه است و بر این اساس، این باور که هنرمندان دانای کل، یا بهتعبیری از طبقه فرهیختگان و نخبگان جامعه هستند و وظیفه انتقال یک پیام اثربخش و افزایش سطح بصری را دارند، باور نادرستی است. با این حال اگر به فرایند خلق اثر هنری دقت کنیم، اولین گام برای هنرمند، انتخاب مفهومی است که قرار است در یک پروسه از طریق خلق اثر هنری منتقل شود که این میتواند ارتباط مستقیم و معناداری با شرایط اجتماعی یا موضوعات شخصی داشته باشد.
بعد از انتخاب مفهوم، هنرمند وارد مرحله تولید اثر و مرئی کردن آن مفهوم منتخب میشود که اصلاً جنبه عمومی ندارد و کاملا شخصی است و نهایتاً بعد از این مرحله اثر هنری خلق میشود. با این وجود اگر شما دقت کنید، میبینید اجتماع یا جامعه به هر سه رکن فرایند خلق اثر هنری بهصورت مستقیم و غیرمستقیم تاثیر میگذارد. اما بعد از اینکه اثر هنری خلق و تولید شد، باز هم اجتماع روی آن تاثیر دارد؛ از کسانی که این آثار را میبینند تا کسانی که به عنوان اثر هنری اهمیت میدهند و کسانی که به این اثر توجه و آن را انتخاب میکنند تا مردم آن جامعه نیز آن را ببینند.
درواقع اگر بخواهم پاسخ دقیقتری به پرسش شما بدهم، باید بگویم اثر هنری شهری، اثری که در شهر برای مردم یک شهر به نمایش گذاشته میشود، بیشتر «از جامعه» است و اگر هنرمند بتواند در انتخاب مفهوم و خلق اثر هنری دغدغه مفید و موثر شهری داشته باشد، بعد از اینکه «از جامعه بودن» این اثر هنری را کامل قبول کردیم، میتواند «برای جامعه» هم باشد. اگر در آثار هنری که در جوامع شهری متفاوت انتخاب و نصب میشود، دقت کنید، متوجه این میشوید که جامعه، بر شکل، مفهوم و معنای هنر شهری اثر خیلی موثر و بزرگی میگذارد.
با توجه به این پاسخ، به نظر شما آیا جانمایی المانهایی با محتوای فرهنگی و بهطور خاص کتاب و یا نامگذاری کوچه و خیابان به نام کتاب الزام و یا بهتر بگویم، اثری دارد؟
کار هنر شهری، بیان متنوع و هنری برای مجموعهای از مسائل شهری است که مردم میتوانند بهصورت غیرمستقیم آن مفهوم و پاسخ را درک کنند. متاسفانه در سالهای اخیر تصور عموم از هنر شهری معطوف به المانهای شهری که من عنوانش را بیشتر «یادمانهای شهری» میگذارم، شده است؛ در حالی که ما تاکنون بیش از ۱۰ مورد شیوه بیان متنوع در هنر شهری داریم که علاوه بر مجسمه و المان شهری، نقاشی دیواری، نقوش برجسته، High-Tech، تم پارکها و پارکهای موضوعی، سیستمهای نورپردازی و روشناییهای شهری و ... را شامل میشود که میتواند بهدرستی مفهوم مورد نظر را به مخاطب منتقل کند.
حال با توجه به این توضیح، اینکه ما المانهایی با محتوای فرهنگی و بهطور خاص کتاب بگذاریم، اینکه مجموعهای از کتابها را روی هم بگذاریم و نهایتا برای انجام کاری بومی، عنوان آن کتابها را بهصورت بومی انتخاب کنیم، یا اینکه المان فردی در حال مطالعه را به کار ببریم، به عقیده من بیشتر از اینکه تاثیری داشته باشد، توهینی به ساحت کتاب است و مناسبِ مخاطب امروز شهری نیست.
اگر از المان یا هنر شهری انتظار اثرگذاری برای مخاطب شهری امروز داریم، باید زاویه دید جدیدی منطبق بر سبک زندگی امروزی انتخاب کنیم، علاوه بر این، جانمایی، تکنیک ساخت و شیوه تعامل مردم با این نماد را هم اگر مد نظر قرار دهیم، موثر است؛ چراکه اگر بخواهیم با زاویه دید قدیمی، سنتی و ساده قبل به موضوع نگاه کنیم، حتی شاهد اثرگذاری منفی نیز خواهیم بود.
در مورد نامگذاری کوچه و خیابان به نام کتاب و اینکه آیا لزومی دارد یا خیر، با انتخابهای هوشمندانه خیلی موافقم؛ مثلا مسیر منتهی به آرامگاه فردوسی، بلوار شاهنامه نام دارد که به نظر من انتخاب بسیار خوبی است چرا که در این انتخاب مکان، موضوع و موقعیت به درستی انتخاب شده است.
در یک نظام تصمیمگیری هوشمندانه، استفاده از نام کتابها یا نویسندگانشان میتواند موثر باشد، البته ترجیح من این است که مولف بیشتر دیده شود؛ زیرا هم نظام سپاسگزاری و تکریم مؤلف بیشتر شکل میگیرد و هم اینکه جرقههایی در ذهن مخاطب شکل میگیرد تا برای شناخت نویسندهای که نامش را مشاهده کرده، به سراغ کتابهایش برود.
آیا وجود المان کتاب و آراسته کردن شهر با کتاب، نقشی در کتاب خواندن مردم دارد یا صرفاً یک پُز فرهنگی است؟
من معتقدم برای ترغیب به کتابخوانی در فضای شهری بیشتر نیازمند فضاهای خلاقانه هستیم که در آنجا مردم بتوانند با کتاب آشنا شوند و آن را بخوانند؛ نه صرفا المان و نامگذاری به نام کتاب. این مهم نیز کار هنرمندان است و من معتقدم از عهده آن بهخوبی برمیآیند. هنرمندان میتوانند فضاهایی را ایجاد کنند تا مردم بنشینند و کتابهای مورد علاقه خود را انتخاب کنند و بخوانند و هنر میتواند با یک نگاه خلاقانه به کمک این فضاها بیاید.
ما نمیتوانیم تمام فضای شهر را با نمادی پر کنیم که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم به کتاب و کتابخوانی میپردازد؛ حتی اگر این امکان هم وجود داشته باشد، اینکه آیا آن اثر هنری ویژگیهای لازم را برای انتقال مفهوم داشته باشد، محل تردید و دست کم سوال است. اما، اگر ما فضای کتابخوانی و گفتوگو را ایجاد کنیم، بهمرور زمان مردم ارتباط بیشتری برقرار میکنند؛ هرچند، ممکن است در ابتدا آسیبهایی برسانند اما، به مرور زمان خود مردم از آن دفاع میکنند و حتی به تولید و خلق این فضاها نیز کمک میکنند. بنابراین اگر این دیدگاه وجود داشته باشد، میتواند واقعا یک پُز فرهنگی به معنای مثبتش هم باشد اما اینکه تنها شهر را با یکسری نشانهها پر کنیم، بهعقیده من صرفا نمایشی است غیرمنطقی.
به نظر شما شهر مشهد در حوزه المانهای شهری مرتبط با کتاب، از چه وضعیت یا جایگاهی برخوردار است؟
به عقیده من مدیریت شهری در حوزه هنرهای شهری در شهر مشهد، فاقد یک استراتژی یا چشمانداز مناسب است و اگرشما در این شهر دنبال عناصر کلیدی مثل ارتقاء مفهوم کتاب و کتابخوانی میگردید که از طریق شیوه بیان هنر در شهر به آن پرداخته شده باشد، چیز زیادی پیدا نمیکنید. متاسفانه کتاب، مظلومترین عنصر در حوزه سیاستگذاری شهری است و آنچه که من میبینم، بیشتر حرکتی مقطعی و نمادین است. درحالیکه شهر مشهد و مردمان آن پتانسیلهای زیادی دارند و بهشدت پذیرای گفتوگوی مناسب بین خود و شهر با موضوع کتاب هستند و هنر شهری میتواند گوشهای از این دغدغه را حل کند.
نظر شما