وی ادامه داد: مجموعه «این آن حرفها» شعرهای ۹۶ تا ۹۸ من را در برمیگیرد و اولین جرقههایی که در ذهن من در مسیری جدید نسبت به روند نوشتاریام رقم خورده است دلیل چاپ این شعرها بوده است.
وی ادامه داد: تصمیمی برای چاپ این مجموعه نداشتم و میخواستم فقط کارها و تجربههای جدید این اواخرم را چاپ کنم؛ اما دیدم این کارها حلقه واسطهای بین من قبلی و من بعدی ِ من (که من فعلی است)، را تشکیل میدهند که نادیده گرفتن کامل آن آسان نیست. این مجموعه شامل ۲۷ قطعه شعر است که از سوی نشر کتاب هرمز مجوز انتشار گرفته و مراحل پایانی را چاپ میگذراند.
در یکی از شعرهای این کتاب به نام «دکتر» میخوانیم:
«سلام از خداحافظ زندگی به آپارتمان ما رسیده بود
تنها گیرم را آورده بود دقیق لبهی گورم
صدا بزنم افراد خانواده را با اسم کوچک
کوچک و بزرگ نمیشناسم در این جملهها
از مرگ من هم بترسید راه دیگری را نشان نمیدهم
خیابان بیابان شده بود در میدویدیم و نمیرسیدیم ِتاکسی تنها رنگ زردش را توی صورتمان میپاشید
با رنگهای ونگوک گوش چپ و راستمان را بریده بود جیغمان گوشی برای شنیدن گیر نمیآورد
در مذاب خیابانها شناور که تخته تخته بشکافته پارههای سنگ و خارا سنگ بر به سرزمین آدمها کناره گرفتیم
به داروخانه سلام نظامی دادیم و رنگ صورتمان را میخواستیم دکتر درمان کند
«به خنده گفت که سعدی از این سخن بگریز»
دکتر میخندید را با ادای مشدد با تف توی صورتمان بد دهنی میکرد
به تبمان نمیلرزید پایش به خیال ما هم فکر کند
میتوانست نمیتوانست را بلند بلند داد بزند همه گردن بنهند ما از سرزمین نیامدهای به زمان حال آنان در بیمارستان با یک سزارین به دنیا آورده بودیم کودک کلمههایی ها ها
و یا صبح اول وقت ندیده نشنیده باشد
گم کرده راه به بیابان گرگ هم نباشد
دوک تر دوک تر
زبانم درد میکند شفای عاجل از کسی نمیطلبیم.»
این شاعر در توضیح مجموعه شعر «آغوش از تن در میآورند درختان بیطاقت» نیز گفت: در این مجموعه که شعرهای سال ۹۸ و چند ماه اول سال ۹۹ را در برمیگیرد، نگاه من به کلمه و جمله و زبان فارسی کامل عوض شده و تمام تلاشم این بوده تا این تفاوت نگاه را در متنم نشان دهم. البته اینکه چقدر موفق بودهام را مخاطب آگاه به ادبیات امروز باید تشخیص دهد.
وی افزود: در هر دو مجموعه سوژه اصلی متن را عشق، اجتماع و زندگی تشکیل میدهد، همچنان که در مجموعههای گذشتهام نیز این مسائل سوژههای اصلی نوشتن من بودهاند. تنها تفاوتی که در این مجموعه نسبت به قبل با سوژههایی ثابت وجود دارد، توجه من به جای فوکوس کردن بر خود سوژه بیشتر متوجه فضاهای خالی موجود در نحو زبان است که کمتر دیده و گفته شده است. به گمان من اگر سوژه، شعر و شاعر را مدیریت کند او را از مسیر اصلی شعر دور کرده است. در این مجموعه تلاش من این است که به جای میدان دادن زیاد به سوژه و سپردن خود و شعر به او، با زیست در زبان تلاش کنم خود و متنم را به شعر نزدیک کنم.
حسینی در پایان گفت: این مجموعه در نشر هشت به مدیریت دوست شاعرم شجاع گلملایری که زحمت دو مجموعه آخرم را هم کشیده بود، مجوز چاپ گرفته و به زودی منتشر خواهد شد. این مجموعه شامل ۵۰ قطعه شعر است.
در یکی از شعرهای این کتاب میخوانیم:
«زنگ آخر بود
آذر دست بلند کرده است
«است» گفت: آقا اجازه شما!
به مازندران رفتیم
و عکس گرفتیم با مِه روی سینه های کوه خوابیده
چشمه کوه ها و شالیزار ها زار می زدند به حال ما غبطه می خوردند
آنجا هوای خوب، دلپذیر تر است به جان شما
در عکس هم افتاده ایم کنار هم ببینید!
«بود» دست را پایین آورد «شد» گفت: اجازه ما
جنوب را رفته بودیم تا ته لب دریا ماهی گرفتیم
ماهی به این منوال گذشته در خیالمان در خانه خیابانهای زیادی هست برای قدم زدن
«گشت» بی اجازه خوش حال شد
و فاعل را از جمله بیرون کشید خودش نشست اول جمله بر مسند
«گردید» خنده بین همه لب به لب زمان گذشت و ساعت چهار بار برای فروغ نواخت
برای ما چهار فصل بود چهار هفته ی لعنتی.»
پیش از این از محمود حسینی مجموعه شعرهای «سطرهای از سکوت» از نشر نگیما، «مرگ در ۳۱ سالگی این پیراهن» از نشر بوتیمار، «زیبایی در منظر نبود» از نشر هشت و «در پوست خودم راه میروم» از نشر هشت منتشر شده بود.
نظر شما