حسنبیگی درباره خاطرات و تجربیاتش در نوشتن آثار دفاع مقدسی به ایبنا میگوید: وقتی داستاننویسی را شروع کردم جوانهای 20 سالهای بودم که بعد از انقلاب تازه داشتم نوشتن را تجربه میکردم. در همان زمان جنگ شروع شد. آن زمان اینگونه نبود که با تغییر شرایط ما آگاهانه تصمیم بگیریم درباره انقلاب ننویسیم و درباره جنگ بنویسیم. حس قوی که در من وجود داشت، توام با اعتقادات ملی مذهبی و ایدئولوژیکی که داشتم من را سوق میداد که درباره جنگ بنویسیم. درواقع جنگ میتوانست سوژههای داستانهای ما را به خوبی تامین کند و از طرفی احساس مسئولیت و وظیفه و دینی که نسبت به انقلاب اسلامی احساس میکردیم و گفته امام خمینی(ره) مبنی بر اینکه «این قلمها هستند که شهیدپرورند» ما را سوق میداد که بیش از پیش به سمت نوشتن درباره جنگ برویم.
برنامهای جهت تدوین ادبیات جنگ و فعالیتهای فرهنگی در حوزه جنگ نداریم
این نویسنده حوزه دفاع مقدس، در ادامه توضیح میدهد: آن زمان هم مثل الان هیچ برنامهای جهت تدوین ادبیات جنگ و فعالیتهای فرهنگی در حوزه جنگ نبود و ما به صورت خودجوش به این سو رفتیم. من اوایل در جبهه نبودم و داستانها را براساس آنچه شنیده بودم و خوانده بودم و نقل قول رزمندههایی که از جبهه میآمدند، مینوشتم و اینها انگیزهای میشد تا درباره جنگ بنویسم. من تا سال 1364 از دور دستی بر آتش جنگ داشتم و از دور مینوشتم. و آثارم هم در نشریات چاپ میشد نه به صورت کتاب. تا اینکه سال 1364 به غرب کشور و منطقه کردستان رفتم تا در منطقه جنگی حضور داشته باشم و حس و حال جنگ را از نزدیک تجربه کنم و بنویسم. من از اول هم رزمنده نبودم و نمیتوانستم در خط مقدم اسلحه به دست بگیرم و به کسی شلیک کنم. و چون نمیتوانستم رزمنده باشم، تصمیم گرفتم در پشت خط مقدم نقش یک رزمنده را ایفا کنم و آگاهانه به خیلی از موقعیتهای کاریام پشت پا زدم و در کردستان مجتمع فرهنگی و هنری کردستان را به همراه دوستانم راه انداختیم و همه فعالیتهای فرهنگی و هنری که زیر سازمان تبلیغات اسلامی بود را پوشش میدادیم. در آن زمان سازمان تبلیغات اسلامی مخصوصا در غرب کشور خیلی قدر بود و با جبهه و جنگ و نیروهای نظامی ارتباط مستقیم داشت.
«نشانههای صبح» حاصل تحقیقات میدانیام در کردستان است
وی میافزاید: من برای کنکاش و تجربه حس و حال رزمندگان به کردستان رفتم و مدام با رزمندگان ارتباط داشتم و گاهی تا نزدیکی خط مقدم میرفتم و صدای توپ و تانک را میشنیدم تا اینکه سال 1366 که نخستین مجموعه داستانم با عنوان «چتهها» و بلافاصله بعد از آن «کوه و گودال» و مجموعه داستان «معمای مسیح» منتشر شد که موضوعاتشان عمدتا جنگ و مسائل مربوط به وضعیت جنگ در غرب کشور بود. در همان زمان سوژهای در ذهنم شکل گرفتم که میخواستم دربارهاش بنویسم تا اینکه با تمام شدن جنگ و برگشتن به تهران در حوزه هنری فرصتی پیش آمد و این سوژه را تبدیل به رمان «نشانههای صبح» کردم که حاصل تحقیقات میدانیام در کردستان راجع به جنگ پاوه بود و اولین بار دفتر رمان حوزه هنری آن را چاپ کرد اما تا 20 سال آن را تجدید چاپ نکرد و در بازار خوب دیده نشد تا اینکه رمان را از حوزه هنری گرفتم و به انتشارات شهرستان ادب سپردم و آن را به چاپ پنجم رساند. این کتاب ازجمله آثار من در حوزه نوجوان است که بهتر دیده شد.
حسنبیگی در ادامه بیان میکند: بعد از اینکه از کردستان برگشتم همه داستانها و رمانهایی که در حوزه دفاع مقدس نوشتم براساس تجربه و پشتوانهای بود که از آن دوران در ذهنم مانده بود. یکی از این آثار، رمان «اشکانه» بود که در آن همان حس و حال خودم را نوشتم. این رمان هم به جبهه و جنگ و هم مسائل پشت جبهه و شرایط بعد از جنگ پرداخته است و پرفروشترین کتاب من در حوزه دفاع مقدس است.
«ریشه در اعماق» نخستین رمانم در حوزه جنگ برای نوجوانان بود
این نویسنده در ادامه به نخستین رمانش در حوزه نوجوان اشاره میکند و میگوید: «ریشه در اعماق» نخستین رمان من برای نوجوانان بود که سال 61 منتشر شد و به موضوع جنگ اختصاص داشت. داستان آن درباره نوجوانی به نام شفیع محمد بود که از اهالی سیستان و بلوچستان بود. شفیع محمد شخصیت واقعی بود که در جنگ شهید شده بود ولی در داستان من او شهید نمیشود، جانباز میشود. سوژه این کتاب زمانی در ذهنم شکل گرفت که من در دیداری که با خانوادهاش داشتم با ماجرای عجیب را شنیدم و تصمیم گرفتم داستان کوتاهی دربارهاش بنویسم که بعد از نوشتن تبدیل به یک رمان شد. درواقع «ریشه در اعماق» زندگینامه شفیع محمد نیست، در بیست درصد داستان به زندگی او اشاره میشود و در ادامه داستان وارد ماجراهای تخیلی خودم شدم.
وی میافزاید: از دیگر کتابهایی که برای نوجوانان نوشتم داستان بلند شهید بروجردی بود که از سوی انتشارات مدرسه در قالب پروژه چلچراغ که به تولید داستانهایی درباره جنگ و دفاع مقدس اختصاص داشت، منتشر شد. «قمقمه آب» هم کتابی با موضوع جنگ برای کودکان بود که در قالب مجموعهای پنج جلدی از سوی انتشارات محراب قلم منتشر شد. داستان این کتاب با اینکه در فضای جنگ و خشونت میگذشت اما متنش سرشار از لطافت بود و سعی کردم خصومت دشمن را به شکلی منعکس کنم که در روحیه کودکان تاثیر نامطلوب نداشته باشد.
نوشتن و گفتن از جنگ برای کودکان و نوجوانان مشکل است
حسنبیگی که هم برای بزگسالان و هم برای نوجوانان در حوزه دفاع مقدس قلم زده، نوشتن در این حوزه برای گروه سنی کودک و نوجوان را بسیار سختتر از حوزه بزرگسال میداند و میگوید: عمدتا سوژههای مربوط به موضوع جنگ خشن و پر از مرگ و میر است و ورود مستقیم به جنگ و سخن گفتن درباره حس و حالها و بحث عاطفیاش برای کودکان و نوجوانان سخت است.
این نویسنده و پژوهشگر در ادامه بیان میکند: در جهان هم معمولا تعداد داستانهایی که درباره جنگ و جبهه برای کودکان و نوجوانان نوشته میشود، کم است و خیلی پرخوان نیستند. از سویی نوشتن برای بچهها مخصوصا برای نویسندگانی مثل من که از دوره کودکی و نوجوانیمان خیلی فاصله گرفتیم و ارتباط زیادی هم با کودکان و نوجوانان نداریم که ببینیم مزه دهانشان چیست تا بر اساس آن بنویسیم و کودک درونمان هم زیاد فعال نیست، مشکل است. البته من در سالهای اخیر کتاب کودک و نوجوانی که دلی به موضوع جنگ پرداخته باشد، زیاد ندیدم بجز کتابهای سفارشی یا پروژهای که از سوی ناشران و موسسات فرهنگی سفارش داده میشود که البته مخصوصا در سالهای اخیر، به دلیل کمبود بودجه تعداد کتابهای سفارشی در این حوزه هم کم شده است.
نظر شما