نمیتوان نویسندهای را از خود و زندگیاش منفک کرد
علیاصغر عزتیپاک درباره اینکه تجربه و خاطراتش از دوران جنگ تحمیلی چقدر در نوشتن آثار دفاع مقدسیاش تاثیر داشته، میگوید: نمیتوان آثار هر نویسندهای را از خودش و زندگیاش منفک کرد، از طرفی هم اگر نویسندهای بخواهد آثارش را کاملا جدا و منفک از زندگی و تجربه زیستی و درکش از هستی، بیافریند، هم خودش و هم مخاطبانش دچار یک نوع سوء تفاهم خواهند شد. از سویی ما در دورهای زندگی میکنیم که باید درباره مشکلات و مسائل خودمان بنویسیم و با هم حرف بزنیم تا هم در روزگار خودشان ثبت و تحلیل شوند و هم برای آیندگان به یادگار بماند.
وی میافزاید: ماجرا از آنجا شکل گرفت که بعد از انتشار نخستین کتابم یعنی «میمانم پشت دکه» در سال 1384 بااینکه فضای روشنفکرانهای داشت و ایدهها خوب بودند و به مسائل انسانی و اینکه یکدیگر را تحمل کنیم و به فکرها و عقاید هم احترام بگذاریم، پرداخته بود اما من نسبت این کتاب را با خودم و جایم گم کرده بودم و احساس میکردم در آن نشانهای از تجربه زیستهام وجود ندارد و رفتارها خیلی ذهنی و آرمانگرایانه است و کسی که کتاب را میخواند من را به عنوان کسی که خطی را در زندگی طی کرده و تجربیاتی در زندگی دارد، نمیبیند گویی من یک جا ایستاده بودم و داشتم درباره مسائل دیگری حرف میزدم که نسبتی به خودم نداشتند. بعد از انتشار این کار از طرف یکی از دوستان تلنگری به من زده شد و گفت «خودت کجای داستانی؟» این مساله سبب شد من برگردم و به خودم فکر کنم که حاصلش شد داستان نیمه بلند «زود برمیگردیم» که در حوزه دفاع مقدس بود و در سال 1386 منتشر شد یعنی دوسال بعد از انتشار نخستین کارم.
بر ایدههایم مصر هستم
این نویسنده با اشاره به اینکه بعد از «زود برمیگردیم»، رمانهای «آواز بلند» و «باغ کیانوش» را نوشته است، درباره دلایل نوشتن این آثار میگوید: در آن زمان میدیدم نگاهی که من به جنگ دارم تا بهحال بیان نشده و اختصاص به من دارد و براساس این نگاه این کتابها را نوشتم. امروز هم بر ایدههایم در این کتابها مصر هستم. مثلا در «آواز بلند» به این موضوع پرداختهام که باید دفاع کنیم درغیراینصورت خانه را روی سرمان خراب میکنند، فرقی هم ندارد که با آنها درافتاده باشیم یا نه و امروز مصرترم براین ایده. یا در «باغ کیانوش» به مساله دور بودن آدمها از هم پرداختهام و اینکه چون آدمها با هم نزدیک نیستند و با هم حرف نمیزنند با هم درگیر میشوند و میجنگند و اگر از لحاظ عاطفی با هم پیوند بخوردند جنگی هم وجود نخواهد داشت و امروز هم به این ایده اعتقاد دارم.
اگر انسانها از لحاظ عاطفی با هم پیوند بخوردند جنگی وجود نخواهد داشت
وی درباره رمان «آواز بلند» توضیح میدهد: وقتیکه داشتم رمان «آواز بلند» را مینوشتم حسی داشتم که الان ندارم. آن زمان یعنی سال 78 سایه جنگ به شدت بالای سر ایران بود و گزینهها روی میز بود و من فکر میکردم در این شرایط چهکاری میتوانم انجام دهم؛ میتوانستم بگویم که من اهل جنگ نیستم و در خانه بنشینم و بگویم افرادی که باهم دارند میجنگند، آمدهاند یک مجموعه را بزند و تو اصلا دیده نمیشوی و به حساب نمیآیی و با آن مجموعه متلاشی میشوی. اما احساس میکردم اگر جنگ شود همه موظفاند بروند و دفاع کنند و این حاصل واقعنگری من بود.
در «باغ کیانوش» به آرمانهایم پرداختم
عزتیپاک درباره رمان «باغ کیانوش» هم توضیح میدهد: در این رمان به آرمانهای خودم پرداختم، آرمانهایی که خودم درگیر و پیگیرش هستم یعنی آدمها قبل از اینکه تیری شلیک شود اگر با هم گفتوگو کنند، جنگی رخ نمیدهد. اگر قبل از اینکه موشکی شلیک کنند آن بچه شیرین 12 ساله را دیده بودند، حرفهایش را شنیده بودند و لبخندهایش را دیده بودند، حاضر نمیشدند او را بکشند. اگر با این تفکر همدیگر را ببینیم و به رسمیت بشناسیم، میبینیم که چقدر فضای متفاوتی برای انسانها رقم میخورد و این، همان نگاه آرمان گرایانهام در رمان «باغ کیانوش» بود.
با آثار دفاع مقدسیام زندگی میکنم
این نویسنده و منتقد ادبی با بیان اینکه همه آثارش در حوزه دفاع مقدس را دوست دارد و با آنها زندگی کرده، درباره میزان دیده شدن آثارش در این حوزه میگوید: از بین این سه کتاب، رمان «باغ کیانوش» نسبت به بقیه بیشتر دیده شد و 37 هزار نسخه از آن منتشر شد و درباره آن هم نقدها و تحلیلها و پایاننامههای زیادی نوشته شد و در بخش دانشگاهی هم دیده شد. فکر میکنم دلیل بیشتر دیده شدن «باغ کیانوش» این بود که آن را با امید نوشتم و برای مخاطبان هم مضمونش مهم بود. همچنین تلاش کردم داستان پر افت و خیزی باشد و بچهها در داستان شیرین و جذاب باشند. اینکه در داستان دو بچه دست خالی با یک خلبان مصلح دشمن در یک باغ گفتار میشوند و آخرش هم قرار نیست یکی دیگری را بکشد و جور دیگری تمام میشود معمولا برای مخاطبان جذاب است. درواقع برخلاف رمان «آواز بلند» که بخشی از آن ذهنی است، این داستان کاملا عینی است.
جنگ از واقعیات غیرقابل انکار زندگی است
وی درباره اینکه چگونه میتوانیم ادبیات جنگ را برای بچهها جذابتر کنیم، میگوید: جنگ جزء واقعیات غیرقابل انکار زندگی است اما باید توجه داشت که ما جنگ نمیخواستیم و دیگران بودند که با زور و خشونت و استکبار جنگ را بر ما تحمیل کردند و این مساله را باید بیان کنیم. از سویی نباید به این سو برویم که نسلهای جدید ما در کتابها با ذهنیتی روبهرو شوند که در واقعیت وجود ندارد. مسلما جنگ با خشونت همراه است و ما باید این چاشنی را در داستانها بگنجانیم اما اینکه چگونه آن را بیان کنیم به هنر نویسنده بستگی دارد.
به گفته این نویسنده و پژوهشگر، نباید بچهها را به میدان جنگ ببریم، مانور بدهیم و تانک منفجر کینم، بهتر است داستان را در محیطی که هستند و زندگی میکنند پیش ببریم و تاثیرات جنگ را آنجا نشان دهیم. من در سه کتابی که در این حوزه برای نوجوانان نوشتم به این مساله توجه داشتم و داستان را به گونهای بیان کردم که در محل زندگیشان میگذرد و برای اینکه از خشونت و واقعیتهایی که در جنگ وجود دارد، فارغ نشوند، در کنار نشان دادن روی لطیف زندگی و ارزش خانه و خانواده و زندگی، تهدیدات جنگ را نیز مطرح کردم.
عزتیپاک در پاسخ به این سوال که کتابهای این حوزه چقدر در انتقال مفاهیم و ادبیات جنگ به بچهها موفق بودهاند، توضیح میدهد: در این زمینه رفتارهای برخی رسانهها مخصوصا صداو سیما تعیین کننده است، وقتی بخواهیم این مسائل را بدون تبیین و تحلیل و با ضرب و زور در فکر مخاطب خود کنیم بدون اینکه آن را بشکافیم و تحلیل کنیم تا کودک و نوجوان بفهمد چرا باید این مساله را بپذیرد، سبب میشود که آن را نپذیرد و میبینیم که بخش بزرگی از نسل جدید به دلیل اینکه تبیین و تحلیلی از این مفاهیم برای آنها ارائه نشده، نسبت به این مفاهیم بیگانهاند. اساسا انسان با همه چیز در خلوت خودش کنار میآید و تا زمانی که رسانه تاثیرگذار کشور یعنی صدا و سیما مخاطبش، سوالاتش و متوجه نشدنهایش را به رسمیت نشناسد، بچهها این مسائل را نمیفهمند.
بُرد آثار ادبی در کشور کم است
عزتیپاک میگوید: از سویی بُرد آثار ادبی هم در کشور کم است و بیشتر روی قشر فرهیختهتر و ادبیتر جامعه تاثیر میگذارند، هرچند این افراد به عنوان مراجع در اجتماع تاثیراتی از خود برجای میگذارند اما بردشان کم است. از طرفی اگر آثار ادبی در زندانها، زندانی شوند و روی آنها سرمایهگذاری نشود، دیده نمیشوند. اگر از روی این آثار فیلم و انیمیشن ساخته شود، طبیعتا بهتر دیده میشوند. بهنظرمن نویسندهها بخشی از وظایفشان را انجام دادهاند اما بخشهای دیگر اجتماع در معرفی آثار کوتاهی کردهاند.
با این موضوع بیشتر بخوانیم:
میرکیانی: عهد کردم هرماه یک مطلب درباره شهدا بنویسم
حسنبیگی: نوشتن و گفتن از جنگ برای کودکان و نوجوانان مشکل است
صحرایی: فضای جنگ را بااستفاده از طنز برای کودکان تلطیف کنیم
نظر شما