آیا خلائی در زمینه آثار مکتوب با محتوای مذهبی احساس کردید که در این حوزه فعالیتتان را ادامه دادید؟
در ابتدا چنین احساسی نداشتم. بعد از انتشار رمانم متوجه خلأ در این حوزه شدم و به این نتیجه رسیدم که فضا از این نظر خالی است. نکتهای که لازم میدانم به آن اشاره کنم این است که گاهی برخی نویسندهها از این جهت که احساس میکنند برای نوشتن در این مسیر با برچسب مواجه میشوند یا از برخی محافل جا میمانند ممکن است در این حوزه با احتیاط قلم بزنند. اما بنده به لحاظ شخصیتی، شغلی و همچنین علاقه شخصی روی این مساله تمرکز کردم و برایم جالب بود.
وقتی در این حوزه قلم زدم، متوجه شدم بهخاطر مخاطبان زیاد، متوجه شدم جای کار دارد. بازخوردهایی که گرفتم این انگیزه را در من تقویت کرد که رویکرد مذهبی در آثارم مستتر باشد. این به آن معنا نیست که کاری بیرون از این فضا نخواهم ارائه کنم؛ بستگی دارد به موضوعی که با آن درگیر شوم و من را به سمت آن بکشاند. فعلا کارهایی که به آن فکر میکنم، عمدتاً در این فضا هستند.
چقدر زیست و محیطی که در آن زندگی میکنید، روی این مساله تاثیر گذاشته است؟
به نظرم تأثیرات زیستجهان آدمی به هر ترتیب اثر خود را میگذارد. خیلیها از زیستشان نتیجه عکس میگیرند و محیط بهعنوان یک فشار عمل میکند که اتفاقا ننویسند. محیطی که من هستم، یعنی قم، مطمئنا روی کارم تأثیر گذاشته است، اما در رمانم که مربوط به اربعین است، تاثیر را از سفری که در پیادهروی اربعین داشتم، به دست آوردم.
پیادهروی اربعین مسئلهای بود که مورد توجه شما قرار گرفت. چه شد که به سراغ چنین موضوعی رفتید؟
دغدغه من داستانهایی است که جذاب باشند و مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. در حقیقت دغدغه اصلی من اربعین نبود اما وقتی از سفر برگشتم وقتی خاطراتم را برای اطرافیان و دوستانم تعریف میکردم، خیلی برایشان جالب بود؛ به این نتیجه رسیدم با این خاطرهها کاری کنم. اول به فکر سریال بودم. فیلمنامهای نوشتم و برخی مراحل را هم جلو رفتیم اما چون کار سخت و سنگین و هزینهبر بود، منجر به تولید نشد. در مرحله بعد یک مستند از آن تهیه کردم که از تلویزیون پخش شد. مستند کوتاه بود و اقناع نشدم. احساس کردم هنوز این موضوع جای کار دارد، لذا در مدیوم رمان کار کردم و بازخوردهای خوبی از آن گرفتم.
این کار را از جایی سفارش گرفته بودید؟ نظرتان درباره کارهای سفارشی چیست؟
این کار را سفارش نگرفتم. البته سفارش را هم بد نمیدانم و نظر منفی راجع به آن ندارم. یک نویسنده میتواند سفارش بگیرد. بستگی دارد چقدر دغدغه دارد و سفارش چقدر با اهداف و روحیاتش سازگار است. خیلی از موضوعاتی که من سراغ آن میروم، ناشرها خودشان علاقمند هستند و همکاری میکنند. از طرفی اگر کسی از نظر اقتصادی و معیشتی هم نگاهی به این موضوع داشته باشد ممکن است کاری را بپذیرد. این پذیرش منفی نیست چراکه با اختیار انجام داده است و میتواند در چارچوب سفارشی که گرفته، خلاقیت خودش را بروز دهد. پس سفارش گرفتن بهمعنای محدودیت برای نویسنده نیست. اگر سفارش دستوبال نویسنده را نبندد، مطمئناً فضای خوبی هست که این کار را انجام دهد.
وقتی به اجتماع عظیم اربعین و پیادهروی اربعین نگاه میکنیم، ظرفیتهای فراوانی برای خلق آثار هنری وجود دارد. ارزیابی شما چیست؟
هر کس از نزدیک اربعین را دیده باشد، باور دارد فضا پر از ایده و سوژه است و ظرفیتهای مختلفی نهفقط در کار داستانی که برای هر اقدام فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی بستر آماده است. اربعین در عراق یک سبک زندگی است، یک فرهنگ است، یک ملت با آن درگیر هستند، یک ملت میزبان میشود و ملتهای دیگر مهمان. این تلاقی و همزیستی خودش ایجاد فضاهایی میکند که امکان هر فعالیتی را فراهم میآورد. یکی از این فعالیتهای هنری داستان است.
متأسفانه این محدودیت ایجاد شد. اولین گزینهای که به سمتش رفتند، فضای مجازی بود و استفاده از ابزار اینترنت. در این زمینه چون حضور فیزیکی ممکن نیست، بهترین گزینه فعالیت مجازی است. امسال توفیق شد بنده در «سوگواره مجازی اشراق» خدمتی به عهده بگیرم و سعی کردم در این فضا خدمتگزاری کنم. اهتمام ویژهای هم در بحث اربعین و دهه آخر صفر گذاشتم. پیشنهادم این است که در فضای مجازی هر کسی اثر یا کاری دارد، در این فضا گسترش دهد تا این خلأ پر شود.
برگردیم به «اربعین طوبی» و کمی درباره آن صحبت کنیم. تا جایی که من به خاطر دارم، این کتاب جزء اولین کارهایی بود که به موضوع پیادهروی اربعین پرداخته بود. بفرمایید ایده داستان چگونه شکل گرفت و چقدر مستند بودن و تخیل در این قضیه دخالت داشت؟
آن سال که در پیادهروی شرکت کردم، مهمان یکی از اقوام خاله بتول بودیم و ماجرای زندگی ایشان را از او که ایرانی بود، شنیدم. ایجاد ایده آنجا شکل گرفت اما چگونگی ورود، پرورش و پایانبندی تماماً تخیل است. چون خاله بتول هیچوقت این مسیر را پیاده نرفته است، اما من برای داستانگویی از مسیر پیادهروی استفاده کردم، خاله بتول هیچوقت با داعش روبرو نشده است، من اما برای هیجان دادن این کار را کردم و مثالهای زیادی که در اثر هست. با اینهمه فراز و فرودهای زندگی خاله بتول آنقدر جذاب بود که به کمک تخیل آمد. از این بابت مستند از زندگی ایشان تاثیر قوی روی کار گذاشت. تمام گذشته او حاصل تخیل من بود، چون هیچ اطلاعاتی از گذشته او نداشتم. در بازخوردها اتفاقاً متعجب شدم وقتی دیدم مخاطب فلاشبکها را که حاصل تخیل بوده، بیشتر دوست داشته است.
اگر خاطره خاصی از ایام پیادهروی اربعین در سالهای گذشته دارید، برایمان بگویید.
هر لحظه این سفر خاطره است. به خاطر اینکه ما وارد کشوری میشویم که تقریباً همه چیز آن ناشناخته است؛ الا اینکه آدم مدت زیادی در آنجا زندگی کرده باشد. نکتهای که در همه اینها میشود روحش را احساس کرد، این است که آدم احساس میکند از طرف شخصی دعوت شده است و اتفاقات خیلی خوبی رقم میخورد. ممکن است در ابتدا اتفاقات ناخوشایند باشد، اما در پایان خاطرات خوب و خوشایندی رقم میخورد.
ما نمیتوانستیم تمام مسیر را پیاده برویم. یک ماشین گرفتیم که از وسط راه پیادهروی کنیم اما تاکسی ما را از یک مسیر غیرمتعارف برد، از حاشیه بحر نجف؛ محیط بکری بود با یک جاده باریک نظام که به آن «عبور الجیش» میگفتند. ما یک ترسی داشتیم و ناراحتم شدیم اما همین که افتادیم داخل مسیر و ایست بازرسیهای متعددی بود، خوبیاش این بود که یک وجه مستتر از سفر برای من عیان شد و دیدم این طرف، آن طرف در مسیر اصلی که زوار با خیال راحت آسوده و پیادهروی میکند و در مچ پا اقامت میکند در مسیر دیگری تعداد زیادی نیروی نظامی، امنیت را برقرار کردند؛ این مسیر برایم درسآموز بود چراکه لایههایی از این ماجرای عظیم را که در ذهنم مغفول بود، به چشم خود دیدم.
نظر شما