مهران عشریه گفت: داستان کوتاه خودش نزدیک به شعر است؛ حالا در داستان شاعرانه نزدیکتر هم میشود و حتی به شعر تکیه میکند.
در ابتدا بفرمایید منظورتان از شاعرانگی در داستان کوتاه چیست؟
در ابتدا باید گفت شاعرانگی چیست و سپس به شاعرانگی در ژانر داستان کوتاه پرداخت. هنگامی که احساس درونی انسان، بنا بر ایماژ و تخیل، در مقابل رویدادهای بیرونی یا درونی عکسالعمل نشان میدهند و سبب خلق متن میشوند، شاعرانگی به وجود میآید. در واقع، هر شعر، تکهای از یک تجربه کلی است. منظور از متن، به قول رولان بارت، هر نوع خلق است. موسیقی، تئاتر، سینما، هنرهای تجسمی و آثار نوشتاری همه بهعنوان متن شناخته میشوند. برای ایجاد شاعرانگی، در هریک از ژانرهای گفتهشده، ابزاری به کمک خلقکننده میآیند. بهعنوان مثال، در سینما ابزاری چون تصویر، رنگ، زبان و نوع نگاه کارگردان در قابهای بستهشده و همچنین فضا و درونمایه فیلمنامه کمکرسان است. به همین ترتیب در ژانر داستان کوتاه که به صورت نوشتاری عرضه میشود و زیرشاخهای از ادبیات داستانی است، ابزاری که میتواند در بیان این احساس شاعرانه کمک کند زبان، موسیقی کلام، ایجاز، تکرار مفهوم یا رویدادها در روایت، نوع نگاه شخصیت اصلی یا راوی به جهان پیرامون، ساختار تغزلی و کشمکش درونی است. آن هم نه در جزئیات یک داستان کوتاه، بلکه این شاعرانگی باید در کل یک داستان کوتاه حضور داشته باشد. اثر نهایی است که اهمیت دارد؛ نه اینکه ما تکهای از یک پاراگراف داستانی را برداریم و چون در آن شاعرانگی میبینیم نتیجه بگیریم که آن داستان به صورت کلی شاعرانه است. نه! اینگونه نیست.
شاعرانگی در داستان کوتاه به صورت کلی، به دو شکل صورت میگیرد. یکی، همان داستان کوتاه متداول است که تنها به دلیل نوع شخصیت یا نوع نگاه راوی، زبان آن دارای صناعت ادبی میشود. در واقع، اگر این صناعت ادبی در زبان را از داستان برداریم و داستان کوتاه را با زبانی ساده بازنویسی کنیم، همان داستان کوتاه متعارف و بیشاعرانهای میشود. دو دیگر، نوع دیگر شاعرانگی در داستان کوتاه است که بیشتر به شعر نزدیک میشود. شعربودگی، هم در فرم رخ میدهد هم در زبان. همانطور که یک مفهوم در یک غزل در بیتهای مختلف تکرار میشود، در فرم داستان کوتاه هم یک مفهوم، یک درونمایه یا یک تصویر معناساز در جایجای اتفاقات روایت تکرار میشود.
درباره قرابت داستان کوتاه با شعر بیشتر توضیح دهید. آیا اصلا قرابتی میان شعر و داستان وجود دارد؟
پاسخ این سؤال دقیقا بخش عمده و مهمی از کتاب را به خود اختصاص داده است. به صورت خلاصه بهواسطه عواملی چون ایجاز، استفاده از صناعات ادبی برای بیان مخیل، اثر واحد و بیان بخشی از زندگی با استفاده از ناخودآگاه ذهنی داستان کوتاه بیش از هر گونه دیگری و بیش از اینکه به رمان نزدیک باشد، به گونه شعر نزدیک است. این تصور غلط است که میگویند داستان کوتاه خلاصهشده رمان است. رمان و داستان کوتاه در عناصری شبیه به هم هستند، اما استراتژی رمان در نگارش و بررسی بسیار متفاوت با داستان کوتاه عمل میکند. در کتاب تفاوت داستان کوتاه با رمان، رمانس، قصه و حکایت بیان شده و با بیانی مفصل توضیح داده شده که این ژانر به شعر نزدیکی بیشتری دارد.
در میان نویسندگان ایرانی، عدهای به داشتن نثر شاعرانه معروف هستند. ویژگی این نثر چیست و این افراد در چه جایگاهی از ادبیات داستانی ما قرار دارند؟
تعریف ترکیبی بهعنوان «نثر شاعرانه» برای داستان کوتاه، آنقدر مناسب نیست. «نثر شاعرانه» همان استفاده از صناعات ادبی و شعری در نگارش یک متن است. نویسنده از علومی چون بدیع، بیان، معانی و موسیقی کلام استفاده میکند تا آنچه میشود به صورت سادهتری بیان شود، ادبیتر بنمایاند. این سبک در ایجاد متونی که فضایی خاص مانند فضایی عرفانی دارند، بهخوبی به کار میآیند، اما برای همه فضاها مناسب نیست. شما فکر کنید بخواهید قضیهای علمی مثل جوشآمدن آب در صد درجه را با بیانی مصنوع بیان کنید، مثل «مولکولها یکدگر را به آغوش کشیده بودند و در جهنمی که چو صد آمد نود هم پیش ماست، به نقطه صد رسیدند و آغوشها را باز کردند تا از کثرت به وحدت برسند؛ از بقا به فنا رسیدند و چون موجودی مجرد در هوا رها گشتند؛ به این مرحله از سلوک، بخارشدن گویند.» مزخرف است. اینگونه رفتار با نثر شاعرانه صرف تبختر است. در حالی که آثاری چون «کلیله و دمنه» با توجه به فضای اثرشان، بهدرستی از این نوع نثر استفاده کردهاند و ماندگار شدند.
از بحث دور نشویم؛ نویسندگانی که از عناصر شعری در داستان استفاده میکنند، ژانری تولید میکنند با ویژگیهایی منحصربهفرد. در کتاب به این نوع ژانر تسامحا «داستان شاعرانه» گفتهایم. در سؤال اولتان گفتم که شاعرانگی به دو صورت در داستان شکل گرفته است. یکی، فقط در زبان و دو دیگر، هم در زبان و هم در ساختار. نوع داستان شاعرانهای که فقط در زبان، شاعرانه میشود نزدیکتر است به نثر شاعرانه... اما باز هم میگویم آنها داستان شاعرانه هستند تا اینکه یک عنوان کلی به نام «نثر شاعرانه» بر آنها بگذاریم و آنها را همراستا با بسیار متون ادبی قرار دهیم.
در رابطه با پرسشتان که این ویژگی نثر و این افراد، در چه جایگاهی از ادبیات داستانی ما قرار میگیرند، بنده در جایگاهی نیستم که رتبهبندی کنم یا بدانم در کدام جایگاه قرار میگیرد. همه متونِ درست، درستاند، فقط کافیست خوانده شوند، حالا در هر جایگاه یا هر نوعی که باشند.
آیا عناصر داستان کوتاه شاعرانه با داستان کوتاه معمول، متفاوت است؟
داستان کوتاه شاعرانه از همان عناصر داستان کوتاه معمول استفاده میکند، با این تفاوت که ابزارهای شعری را هم به کار میبندد.
به طور کلی این نزدیکی نثر به شعر، به خودِ وجود داستانی ضربه نمیزند.
بهتر است منظورتان از وجود داستانی را بررسی کنیم. اگر منظورتان قصه است یا حتی اگر منظورتان خود ماهیت ژانر داستان کوتاه است، باید گفت داستان شاعرانه، هردوی اینها را دارد. به نسبت داستان شاعرانه، در داستان معمول، خواننده بیشتر درگیر پیرنگ و اعمال بیرونی یا درونی شخصیت میشود، در حالی که در داستان شاعرانه ما با رویکرد شخصیت به جهان پیرامونش یا تأثیری که یک رویداد در حال یا بهخصوص در گذشته بر شخصیت میگذارد، مواجهیم. درواقع مخاطب، با رویکرد ذهنی و شاعرانه شخصیت یا راوی، قصه را میبیند و ضربهای وجود ندارد. نویسنده باید در انتخاب اینکه داستانش را با ویژگیهایش، شاعرانه بنویسد یا نه، تصمیم بگیرد. اگر آن ویژگیها در داستان شاعرانه موفق خواهد بود، بهتر است شاعرانه بنویسد؛ اگر روایتش در فضای شاعرانه در نیاید، مجبور نیست شاعرانگی کند و دستوبال خود را ببندد.
توضیح دیگری بر پرسشتان بدهم که داستان کوتاه خودش نزدیک به شعر است؛ حالا در داستان شاعرانه نزدیکتر هم میشود و حتی به شعر تکیه میکند. ژانری است با ویژگیهی خاص خودش که اگر بهدرستی نگاشته شود، در فضای مربوط به خودش، حتی میتواند وجوه داستانی را تقویت کند. بهعنوان مثال داستانهای بررسیشده در این کتاب مثل «سهشنبهی خیس» بیژن نجدی یا «شرق بنفشه» شهریار مندنیپور. هم قصه قوی دارند، هم شاعرانهاند، هم داستان کوتاه درخور.
شما در این کتاب آثار چه نویسندگانی را بررسی کردهاید و معیارتان برای انتخاب آنها چه بوده است؟
در این کتاب، آثار شاعرانه شش نویسنده بررسی شده است: بیژن نجدی، شهریار مندنیپور، ابوتراب خسروی، کاظم تینا تهرانی، کاظم رضا و ابراهیم گلستان. نویسندگانی دیگر هم هستند که داستانهای درخوری در این زمینه دارند، اما موضوعی که مهم است، توضیح ویژگیهای داستان شاعرانه با استفاده از داستانهای نمونه است و دیگری انتخاب نویسندگانی که خطر کردند و سعی در نوآوری در این زمینه داشتند. آثار نجدی، مندنیپور یا کاظم رضا را نگاه کنیم. این نویسندگان در شناخت داستان شاعرانه و ابتکار در این جریان فوقالعادهاند. سه نویسنده دیگر هم همینطور؛ در این جریان خطر کرده و نوشتهاند. آنها نسبت به کسی که صرفا در یکی دو داستان، شاعرانگی کرده، آن هم بسیار سطحی ارجحیت دارند. انتخاب این نویسندگان در اهمیت سبک شخصیشان در این زمینه صورت گرفته و اینکه چقدر داستانهایشان میتواند در شناخت داستان شاعرانه یاری برساند.
نظر شما