ِیادداشت رضا تسلیمی طهرانی درباره کتاب «مدرنیته سیاسی در ایران»
نگاهی نو به تحلیل جامعهشناختی مدرنیته ایران
رضا تسلیمی طهرانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در یادداشتی به کتاب «مدرنیته سیاسی در ایران» اثر سالار کاشانی پرداخته است.
در این اثر برخلاف اغلب آثار پیشین انتشار یافته، به فرضیات ارائه شده در مورد نحوه کاربرد مفهوم مدرنیته با دیده شک و تردید نگریسته شده و این مفهوم در ابعاد و سطوح جدیدی مورد بررسی قرار گرفته است. از نقاط قوت این اثر ارزشمند طرح مفهوم «مدرنیتههای چندگانه» از دیدگاه پیتر واگنر[1] و توجه به آن در تحلیل روند شکلگیری و گسترش مدرنیته سیاسی در ایران است. بر این مبنا است که نویسنده به خوبی نحوه ویژه مواجهه ایرانیان با دوران مدرن و قرائت خاص آنها از مدرنیته را که با استفاده از طرحوارههای فرهنگی موجود صورت گرفته در سطوح مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. از دیگر نقاط قوت این اثر تحلیل مدرنیته ایرانی در سطح نظام جهانی و با تاکید بر تحولات و دگرگونیهای رخ داده در سایر جوامع جهان و مهمتر از آن در سطح مواجهه استعماری است.
در سطح اخیر نقش و تاثیر قدرتهای استعماری در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران و سهم آنها در نحوه مواجهه ایرانیان با مفاهیم و نظامهای مدرن مورد ارزیابی قرار گرفته است. این سطح در کارهای مشابه در مورد مدرنیته در ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته و پرداختن به آن از نقاط متمایز این اثر است. در کنار نقاط قوت این اثر درخشان که آن را به یکی از مهمترین آثار منتشر شده در حوزه مدرنیته ایرانی تبدیل کرده است میتوان انتقاداتی را به بخشهایی از آن وارد دانست.
در این اثر مفهوم مدرنیته و به تبع آن مفهوم مدرنیتههای چندگانه در بنیادیترین معانی خویش مبتنی بر ایده «خودآیینی»[2] دانسته شدهاند و در توضیح خودآیینی به مفاهیمی مانند ذهنیت مستقل فرد، خردورزی بیواسطه، رهایی از هرگونه منبع اقتدار بیرونی، در دست گرفتن و غالب شدن بر سرنوشت فردی و جمعی، گشودگی آینده به روی امکانهای مختلف و تلاش انسان برای ساختن آینده خویش اشاره شده است. در این راستا، بعد عاملی در تحلیل تکوین مدرنیته سیاسی در ایران برجسته شده و افزون بر سطوح تحلیل دیگر، دو سطح عاملیت جمعی و عاملیت فردی مشخص شدهاند. در اینجا، در سطح عاملیت جمعی بر نقش جنبشها و تشکلهای سیاسی ـ اجتماعی و در سطح عاملیت فردی بر نقش روشنفکران و نخبگان فرهنگی تاکید شده است.
تاکید بر خودآیینی به عنوان بنیادیترین معنای مدرنیته میتواند از جهات مختلف مورد نقد قرار گیرد. نخست، چگونه و بر چه اساسی میتوان پی برد که خودآیینی در دوران پیشامدرن وجود نداشته و از دوره تاریخی ویژهای که آن را مترادف با ظهور مدرنیته میدانیم سر بر آورده است؟ آیا جز این است که نشان دادن این امر نیازمند انجام پژوهشهای تاریخی و بررسی اسناد و گزارشهای مرتبط با تاریخ چند هزار ساله ایران است؟
در کتاب حاضر، به نحوی که ذکر شد، خودآیینی در سطوح جمعی و فردی و با تاکید بر شکلگیری جنبشها و تشکلهای سیاسی ـ اجتماعی و روشنفکران و نخبگان جامعه مورد اشاره قرار گرفته است، پرسش اینجا است که با فرض قبول چنین ادعایی، آیا نمیتوان از چنین حرکتهای جمعی یا چنین نخبگان و نواندیشانی در طول تاریخ چند هزار ساله جامعه ایران سراغ گرفت؟ به نظر میرسد در کتاب حاضر، بیآنکه پژوهش مشخصی در مورد تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران انجام گیرد عدم وجود خودآیینی در پیش از اواخر دوران قاجار مفروض گرفته شده است.
دوم، کتاب «مدرنیته سیاسی در ایران»، خودآیینی را در بین اقشار عادی مردم و در سطح زندگی روزمره مورد توجه قرار نداده است. به نظر میرسد، بررسی خودآیینی در سطح جنبشهای اجتماعی، گروههای خاص و روشنفکران و نخبگان نمیتواند به منظور نمایش تکوین مدرنیته در ایران کافی باشد. هرچند این کتاب بیشتر به بررسی تحولات نظام سیاسی در ایران پرداخته، اما از آنجا که به بعد عاملی توجه کرده و خودآیینی را در دو سطح جمعی و فردی مورد بررسی قرار داده است میتوانست به مطالعه مشاهده یا عدم مشاهده خودآیینی در زندگی روزمره عموم ایرانیان و سبک زندگی آنها اهتمام ورزد.
سوم و شاید مهمتر از همه، چگونه میتوان گفت که خودآیینی در معنای برخورداری از ذهنیت مستقل، خردورزی بیواسطه، رهایی از هرگونه منبع اقتدار بیرونی و تسلط بر سرنوشت فردی و جمعی از اواخر دوران قاجار در بین ایرانیان به چشم میخورد؟ آیا به راستی انسانهای جهان معاصر و از جمله ایرانیان بر اساس مولفههای ذکر شده خودآیین هستند؟ به نظر میرسد، به نحوی که نظریات انتقادی نیز به خوبی نشان میدهند، خودآیینی هیچ گاه از حد شعارهای روشنگری فراتر نرفته و به دلیل تسلط رسانهها، مرجعیتهای علمی و پیوندهای دانش و قدرت در عمل و در بین انسانهای به اصطلاح مدرن به چشم نخورده است. فراتر از این، یافتههای گروهی از روانکاوان، فیلسوفان و معرفتشناسان نشان میدهند که اساسا امکان برخورداری از ذهنیت مستقل و خردورزی بیواسطه برای انسان وجود ندارد. از منظر روانکاوان، حالات و خصوصیات روانی انسان بر تفکر و خردورزی او اولویت دارند و آنها را به شدت تحت تاثیر قرار میدهند. همچنین گروهی از معرفتشناسان بر این عقیدهاند که منافع، علایق و تفکرات پیشینی فرد مانع از شکلگیری تفکر خودبنیاد و ذهنیت مستقل در او میشوند. در نتیجه به نظر میرسد، «خودآیینی» نمیتواند مولفه مناسبی به منظور تعریف مدرنیته و بررسی چگونگی تکوین آن در ایران باشد.
در مجموع، نقدهای ذکر شده در اینجا نمیتوانند از ارزش و اهمیت کتاب «مدرنیته سیاسی در ایران» بکاهند. این کتاب تلاشی است به منظور پاسخگویی به پرسش مهم چگونگی تکوین مدرنیته در ایران و توضیح چگونگی تولد نخستین دولت - ملت ایرانی. کتابی که با تیزهوشی از جدیدترین ابداعات نظری و روشی در راه دستیابی به اهدافش استفاده کرده است.
نظر شما