از سفینههای فضایی شبحوار تا زامبیهایی که یک مرکز خرید را تسخیر کردهاند، دیزی جانسون، جوانترین نویسنده فینالیست تاریخ جایزه بوکر قصههایی را انتخاب کرده که مو به تنتان سیخ میکند.
داستانهای کوتاه همیشه جای خوبی برای پیدا کردن وحشت و لذت بردن از چیزهای عجیب بودهاند. در ۱۰ سال اخیر مجموعههای فراوانی تولید شده که شایسته بررسی هستند. «به دردسر افتادن» کِلی لینک داستانهای حیرتانگیزی درباره سفینههای فضایی شبحوار و انبارهایی مملو از آدمهای در خواب دارد. «جمعه سیاه» از نانا کوام اجِی برنیا به بررسی آسیبهای نژادپرستی و مصرفگرایی میپردازد و شخصیتهای زامبی داستان در جمعه سیاه مراکز خرید را به تسخیر خود درآوردهاند. در حالی که «چیزهایی که در آتش از دست دادیم» از ماریانا انریکز به برررسی اختلالات سیاسی با استفاده از ماوراء الطبیعه میپردازد.
نویسندگانِ داستانهای ترسناک فضای امن ما را میگیرند و آنها را ترسناک میسازند. «بلای آسمانی» جنی ارپنبک یک داستان ترسناک سنتی نیست، اما با این حال یکی از بهترین رمانها با محوریت خانهای جنزده است. این کتاب با نشان دادن سرنوشت در حال تغییر خانهای کوچک کنار یک دریاچه و آدمهای زیادی که آنجا زندگی میکنند و میمیرند، پر از فضاهای پنهان و انعکاس زخمهای نیمهمدفون است. از «ما همیشه در قصر زندگی کردهایم» شرلی جکسون تا «درخشش» استفن کینگ، خانه جنزده جایی است که به نظر میرسد آرزو داریم به آن برویم و هنوز از آن میترسیم.
برای بسیاری از خوانندگان، جکسون بهترین نویسنده داستان ترسناک و استاد تنش و شعورِ در حال فروپاشی است. در زندگینامه «شرلی جکسون: زندگی نسبتا جنزده» روث فرنکلین بعضی افسانههای پیرامون این نویسنده را میشکافد و همچنین تصویری از یک زندگی به ما نشان میدهد که به نوعی شامل بسیاری از چیزهایی است که جکسون درباره آنها مینوشت. جکسون که گرفتار ترس از دنیای خارج و نیازی وسواسگونه به نوشتن است، گاهی به عنوان یکی از کاراکترهای داستانهایش ظاهر میشود: خیالاتی، غیرقابل کنترل، ترسیده.
تمام کتابهای هلن اویِیِمی برای این وقت از سال عالیاند، اما کتاب مورد علاقه من، «سفید برای جادوگری است» بهطور ویژه مناسب است. داستان در خانهای بلند در صخرههای سفید دووِر اتفاق میافتد و با ناپدید شدن یکی از شخصیتهای داستان آغاز میشود. خانه مکانی ناآرام است و دیوارهایش پر از نسلهای زنانی است که قبلا آنجا زندگی کردهاند. احتمالا بهتر است بقیه داستان را با چراغ روشن بخوانید.
«باید میرفتی» از دنیل کِلمن که به صورت خاطرات روزانه نوشته شده شاید ترسناکترین اثر این فهرست باشد. یک زوج و دختر کوچکشان برای اقامت به خانهای روستایی در آلمان میروند. راوی در تلاش برای نوشتن کتاب است اما نمیتواند خوب پیش برود. خانه عجیب و غریب است، زمان آنطور که باید رفتار نمیکند. با این حال شیوهای که خود متن شروع میکند به درهمریختگی ترسناکترین جنبه این رمان کوتاه است.
نظر شما