مدیر مرکز تولید متن سازمان سینمایی حوزه هنری:
سینمای دفاع مقدس با ادبیات رابطه ارگانیک و تنگاتنگ ندارد
مدیر مرکز تولید متن سازمان سینمایی حوزه هنری با بیان اینکه سینماگران باید سراغ کارهای اقتباسی بروند، گفت: متأسفانه سینمای دفاع مقدس اهل مطالعه نیست و با ادبیات رابطه ارگانیک و تنگاتنگ ندارد، گاهی خاطرهای شنیده میشود و همان باعث میشود روایتی ارائه شود.
خط زندگی حسن طهرانیمقدم پر از حادثه است. پر از بالا پایینهای ناگهانی و حساس. پر از موانع پیچیده. پر از «نمیتوانی»ها و «دیگر نمیشود»ها. پر از جمله «اینجا دیگر آخر خط است». پر از سنگهایی که جلوی راهش افتاده و موانعی که جلوی پایش سبز شده. اما همه را گذرانده. هیچ وقت نایستاده و توقف نکرده است.
همچنین مستندی با عنوان «خط نورانی» به زندگی شهید حسن طهرانیمقدم، ویژگیهای اخلاقی وی و نبوغش در زمینه موشکی پرداخته است.
به مناسبت سالروز شهادت سرلشکر شهید حسن طهرانیمقدم و با توجه به نقش برجسته حوزه هنری در مستندنگاری و ترویج مفاهیم انقلاب و دفاع مقدس با سیدمحمد حسینی، نویسنده، منتقد سینما و مدیر مرکز تولید متن سازمان سینمایی حوزه هنری، گفتوگویی انجام دادهایم که شرح آن را در ادامه میخوانید.
آیا ماجرای مطرح شده در کتاب «خط مقدم» واقعی و مستند است؟
خط مقدم نوشته خانم فائضه غفارحدادی است که گذری به بخشی از زندگی شهید حسن طهرانیمقدم دارد و اتفاقاً بخشی که به آن پرداخته شده، یکی از حساسترین و کلیدیترین مقاطع تاریخی انقلاب اسلامی به شمار میآید و داستان از جایی آغاز میشود که یک مستشار لیبیایی به اسم سلیمان به ایران آمده و قرار است مهمان ما باشد و بعد با یک فلشبک به عقب، متوجه میشویم که چه اتفاقاتی افتاده تا یگان موشکی سپاه شکل بگیرد.
درواقع قبل از اینکه یگان موشکی سپاه شکل بگیرد، طرحی ساده روی یک کاغذ توسط شهید طهرانیمقدم نوشته میشود و بعد این طرح با عنوان طرح «هدایت آتش» به سردار باقری ارائه داده میشود و مورد توجه ایشان قرار میگیرد. هدف این طرح این بوده که قبضههای خمپاره که وجود دارد با هدایت یک فضای مرکزی و بالادستی شلیک شود و هرقبضه خودخواسته شلیک نشود و این هدایت آتش باعث میشد که آتش مؤثرتری داشته باشیم.
این پیشنهاد باعث میشود که آقای محسن رضایی، اولین حکم مسئولیت شهید طهرانیمقدم را صادر کند و ایشان به عنوان فردی که مسئول هدایت آتش در عملیات است، منصوب شد و اثرگذاری این جریان در حدی بود که بعد از عملیات فتحالمبین و گرفتن توپخانه ارتش صدام، باعث شد، یگان توپخانه سپاه شکل بگیرد و باز هم حسن طهرانیمقدم در آنجا مسئولیت گرفت و فرمانده توپخانه سپاه شد و سپس جنگ شهرها شروع میشود که قسمت اصلی داستان کتاب است و در این قسمت به اتفاقاتی که در جنگ شهرها میافتد و بمباران وحشیانه که عراق انجام میدهد بخصوص از سال 61 به بعد پرداخته شده است.
از آن سال به بعد شهید طهرانیمقدم مأمور میشود که یگان موشکی سپاه را شکل دهد و با رایزنیهایی که با لیبی صورت میپذیرد، مقرر میشود که گروهی از سپاه انتخاب شوند و برای آموزش به سوریه بروند. نحوه ارتباط با مستشاران و نحوه آموزش و آشنایی با موشکهای روسی زمینه را فراهم میکند تا گام بلند توسعه موشکی ایران برداشته شود و اینکه شهید طهرانیمقدم به همراه 13 نفر عزم میکنند که به عنوان یگان اولیه برای آموزش به سوریه بروند، به نظر میرسد از همان ابتدا افق دوردستی در نظر داشتهاند و به فکر ساخت موشک بودهاند.
خاطراتی که از دوران دفاع مقدس منتشر شده و آثاری که تحت عنوان فرهنگ جبهه فراهم آمده، باید از چه ویژگیهایی برخوردار باشد تا به عنوان مواد خام برای خلق آثار بزرگ و ماندگار مورد استفاده نسلهای بعد قرار گیرد؟
مهمترین چیزی که در طراحی یک اثر دفاع مقدس وجود دارد شکلگیری شخصیت است، یعنی اگر بتوانیم عناصر مرتبط با شخصیت را درست تعریف کنیم، آنچه اتفاق میافتد یک قصه جذاب و به شدت دراماتیک است، چون جنگ در ذات خود تعلیق دارد و جذابت ناظر به تعلیق در رمان به شدت مهم است و میتواند مخاطب را جذب کند و در رمان، تم در لحظات مختلف و فصلهای گوناگون تغییر میکند.
معتقدم کتاب «خط مقدم» علیرغم اینکه جزء اولین کارهای خانم حدادی است باز هم جزء کارهای درخشان به شمار میآید، اما چون جزء اولین کارهاست هنوز آن پختگی لازم را ندارد. شاید بخشهایی از کار فرم گزارشگونه دارد و این ساختاری است که اتفاقاً نویسنده هم به این سبک علاقهای ندارد و نمیخواهد گزارشی از تاریخ ارائه کند و میخواهد اثر ضمن پایبند بودن به واقعیت، دراماتیک و قصهگونه باشد، برای همین در کارهای بعدی آثارش رشد بسیاری داشته، مثلاً کتاب «یک محسن عزیز» که درباره شهید محسن وزوایی است به شدت جذابیت داراماتیک دارد و با توجه به اینکه از لحاظ موضوعی، کتاب «خط مقدم» میتوانست خیلی ملتهبتر باشد، اما جاهایی سعی کرده پایبند به واقعیت باشد و به همین دلیل شکل گزارشگونه به خود گرفته است.
دلیل این اتفاق چیست؟
در ادبیات دفاع مقدس به دو دلیل دچار همچین اتفاقی میشویم، دلیل اول اینکه نسلی از نویسندگان دفاع مقدس بر این باورند که اساساً متن دفاع مقدس باید پایبندی صرف به واقعیت داشته باشد و نباید پا را از واقعیت فراتر گذاشت و دلیل دوم فرم روایتی است که دستاندرکاران دفاع مقدس ارائه میدهند و آنها هم عادت کردهاند به ارائه گزارش کار و در آن چیزی به عنوان احساسات و عواطف شکل نمیگیرد در حالی که همین عناصر هستند که قصه را قصه میکند، اما نسل جدید نویسندگان مثل خانم حدادی و ضرابیزاده و ... عمدتاً در آثار خود، بیش از اینکه گزارشی ازیک واقعیت ارائه دهند، یک نگاه جدی، داستانی، رمانگونه و هنرمندانه درمورد واقعه ارائه میدهند.
شما با این عبارت که سینما و تئاتر ما با کمبود فیلمنامه و نمایشنامه خوب مواجه است موافقید؟ مثلا بسیاری میگویند ما در زمینه جنگ آنچنان متن درخشانی نداریم.
موافقم. مثال عینی آن هم چند اثری است که در دو ماه گذشته با عنوان حضور بانوان در خرمشهر به حوزه هنری ارائه شده است، در برخی آثار که همان ابتدا نویسنده عنوان میکند که آنچه آورده شده ربطی به واقعیت ندارد، درواقع این اتفاق به این دلیل نیست که شاید اجازه نداشته باشد واقعیت را مطرح کند، بلکه به دلیل تنبلی آن شخص است که مطالعه نمیکند و ادبیات دفاع مقدس را مرور نکرده تا متوجه شود چقدر کتابهای زیادی در این زمینه نگاشته شده که برخی از آنها مانند «چراغهای روشن شهر»، اثری قابل تقدیر است.
سینماگران باید مطالعه کنند و سراغ کارهای اقتباسی بروند، اما سختی کار اقتباسی این است که نیازمند منظومهای از مطالعه است و متأسفانه سینمای دفاع مقدس اهل مطالعه نیست و با ادبیات دفاع مقدس رابطه ارگانیک و تنگاتنگ ندارد و گاهاً خاطرهای شنیده میشود و همان باعث میشود روایتی ارائه شود.
مثلاً کتاب «درخت بلوط» با وجود خلاصه بودن بسیار جذاب است و قصه سقوط هلیکوپتر هوانیروز است که حالا باید برعکس مسیر را طی کنند و خود را نجات دهند. موضوع این است که ما در دیدن و شناخت منابع مشکل داریم. ضمن اینکه نسل جدید نویسندهها احتمالاً در آینده نزدیک باعث آشتی مخاطبان عام با ادبیات دفاع مقدس خواهند شد، چون فرمی که روایت میکنند، فرم آشنایی برای مخاطب است و مخاطبی که جنگ و صلح تولستوی خوانده، وقتی «بلدچی» را میخواند طعم آن را حس میکند و احساس میکند با یک قصه منسجم روبرو شده است.
چرا پرداختن به مسئله جنگ و دفاع مقدس آنطور که باید و شاید مورد توجه قرار نمیگیرد یا کارگردانی اثر میسازد که مورد توجه حتی قرار میگیرد، بعد از آن این حوزه را رها میکند، به نظر شما چه چالشی در این حوزه وجود دارد که هنرمندان را به ساخت آثار درجه یک آنطور که باید ترغیب نمیکند؟
اصلیترین چالش، چالش مالی است و سینما هنر پرهزینهای است و اشکال بزرگی که وجود دارد این است که چرخه اکران ما چرخه معیوبی است و اگر سینمای کرونایی را کنار بگذاریم، سینمای غیر کرونازده رتق و فتق هزینههای مالی سینمای دفاع مقدس را نمیکند و سینمای دفاع مقدس نمیتواند خود را به سطحی از فروش برساند که چرخه تولید شکل بگیرد و برای همین وابسته به حمایتهاست و بخشی دیگر به دلیل لحن کهنهروایتهاست.
به تصویرکشیدن شهادت، کار سختی است و در فیلمنامه خوب درنمیآید به نوعی به شکست ختم میشود و مخاطب وقتی فیلم دفاع مقدس را میبیند احساس میکند غم وجودش را فراگرفته، یعنی خیلی با نشاط نیست و همین باعث افت اقبال میشود در حالی که اگر بتوانیم خوب تصویر کنیم که کار سختی است یا اگر بتوانیم به سمتی برویم که پیروزیها را به تصویر بکشیم، در اقبال مخاطبان بسیار اثرگذار خواهد بود. مثلاً آثار بسیاری درمورد درگیریها و سقوط خرمشهر داریم، اما هیچوقت این اتفاق نیافتاده که سینما به سمت فتح خرمشهر برود در حالیکه حس پیروزی و غلبه میتواند خوشایند باشد، اما متأسفانه بدسلیقگی میشود و فقط در فیلم «در چشم باد» یک سکانس درمورد فتح خرمشهر ساخته میشود و آن سکانس بهترین سکانس میشود و در ذهن مخاطب میماند.
اگر وضعیت نامساعد تولیدات سینمایی را کنار بگذاریم خلاء بزرگی درمورد فیلمهای ارزشی و انقلابی احساس میکنیم چه برنامهای در این زمینه دارید؟
آنچه باید رخ دهد این است که لازم است، حمایت جدی از تولید محتواهای باارزش و محتواهایی که قابلیت دراماتیک دارند، صورت بگیرد، اما علیرغم شعارهایی که داده میشود، اصلاً حمایتی از تولید محتوا صورت نمیگیرد و آنچه مدیران به آن پایبندند همین تکنسینزدگی متداولی است که در سینما وجود دارد و به محض اینکه کارگردانی مطرح میشود، همه چیز جدی میشود و پولها و سرمایه سرازیر میشود در حالیکه زمانی یک اثر سینمایی ساخته میشود که متن و ایده در حال شکلگیری است و فردی که متن را مینویسد درواقع دارد فیلم را میسازد، سپس فیلم توسط یکسری تکنسین ساخته میشود، اما متأسفانه نویسندهها جدی گرفته نمیشوند و به همان میزان که جدی گرفته نمیشوند، آثار و متنهای آنها هم سطح پایین خواهند داشت، چون احساس میکنند برای گذران زندگی باید چند متن سینمایی بنویسند و با این حجم کار کردن هم مساوی با پایین آوردن کیفیت است در حالیکه در برخی فیلمنامههای خارجی مشاهده میشود که 5 سال زمان برده و حتماً این اثر مورد حمایت قرار گرفته است.
نظر شما