یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۲
نگاهی به سه اثر درباره شمس و مولانا

در این مطلب نگاهی داریم به سه کتابی که در سال‌های اخیر از سوی محمد خدادادی، عضو هیات علمی دانشگاه یزد منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سه کتاب «بازتاب اندیشه‌های شمس تبریزی در مثنوی مولوی» و «آینه‌ی روی دوست» و «آفتاب در میان سایه» اثر محمد خدادادی طی روزهای گذشته راهی بازار نشر شد.  

در قسمتی از مقدمه کتاب «بازتاب اندیشه‌های شمس تبریزی در مثنوی مولوی» می‌خوانیم: براستی شمس در گوش مولوی چه زمزمه‌ای سر داد که این‌گونه وجود او را دگرگون و متحوّل ساخت؟
عدّه‌ای در پاسخ این سؤال درماندند و دست به افسانه سرایی زدند و شمس را ساحر و مولوی را مجنون خواندند. عدّه‌ای دیگر، به مصداقِ «کافر همه را به کیش خود پندارد»، دست به دامان تفکّرات مالیخولیایی خویش شده و نسبت‌های ناروا بر ایشان بستند و گروهی از دشمنانِ دوست نما، تابِ این محبّت و عشقِ اثیری را نیاورده و با نیشتر تهمت و ناسزا و توطئه، آن دو یار الهی را از هم جدا ساختند و مولانا را در اندوه فراق شمس نشاندند. همین گروه اخیر بودند که تن‌ها اثر به جا مانده از شمس تبریزی، یعنی «مقالات» او را برای هفتصد سال از دیده‌ها پنهان کرده و گاه منکر چنین اثری شدند! براستی چرا کتاب «مقالات شمس» این همه در میان مریدان مولوی و مولویّه مورد بی مهری قرار گرفت و تن‌ها کتابی از گنجینه خاندان مولویّه بود که از سواد به بیاض نینجامید؟ شاید این پاسخ همان سؤالی باشد که بی‌جواب مانده است: آنچه شمس در گوش مولوی زمزمه کرد.
اگر چه کتاب «مقالات شمس»، تن‌ها بخشی از سخنانی است که شمس برای مولوی بیان نموده، ولی باید دانست که مشت نمونه خروار است. در حقیقت، راز دگرگونی مولوی را باید در همین سخنانِ به ظاهر پراکنده جست‌وجو کرد. سخنانی که در عین سادگی، همچون گوهرهایی رنگارنگ از پس آبگینه صافی، می‌درخشند؛ سخنانی که گاه، چون «یاقوت مذابند» و گاه، چون «زمرّد سوده»! گاه، سُکر آورند و گاه، خواننده را در چنان خلسه‌ای فرو می‌برند که آدمی گمان می‌کند هرگز از آن خارج نخواهد شد.
بی تردید، همین سخنان و صدها، بلکه هزاران کلام شبیه به این سخنان که شمس در گوش مولوی زمزمه می‌کرده، باعث آن دگرگونی ژرف روحی مولوی شده است. بنابراین، تن‌ها با درک عمیق و صحیح این سخنان است که می‌توان غبار افسانه‌سازی‌ها و داستان‌پردازی‌ها را از حکایتِ پایان ناپذیر شمس و مولوی کنار زد و به حقیقتِ ماجرای ایشان پی برد.
سال‌ها پیش، استاد فروزانفر و در روزگار ما، استاد محمّد علی موحّد در آرزوی انجام چنین کاری بودند؛ امّا بنا به دلایلی، اوّلی بیشتر به مولوی و دومی بیشتر به شمس پرداختند و پُل ارتباطی بین شمس و مولوی، که همان بررسی میزان بازتابِ سخنان شمس در آثار مولوی است، همچنان متروک مانده بود.
 
سال‌ها مطالعه بر روی مقالات شمس و آشنایی با مثنوی مولوی، این امید را در دل نگارنده بارور کرده بود که شاید روزگاری بتواند این خلأ موجود را پر کند. تن‌ها با واکاوی دقیق مقالات شمس و مقایسة آن با آرای مولوی بود که می‌شد به صورت علمی و مستند به تأثیر واقعی و حقیقی شمس بر مولوی مُهر تأیید نهاد و به افسانه سرایی‌هایی از قبیل بی‌سواد بودن شمس، و یا سخنان بیهوده دیگر از این قبیل، پایان داد.
برای این کار، مقالات شمس با آن همه عظمت و ریزه‌کاری‌ها و دشواری‌های گوناگون در فهم مطالب و پراکندگی‌های عجیب در بیان مفاهیم، باید به صورت ساختارمند و منسجم در می‌آمد و این موضوع، مستلزم صرف وقت و دقّت فراوان بود. از دیگر سو، مثنوی مولوی به عنوان شاخصة آثار مولوی، همچون اقیانوسی بی پایان است که هرچه در آن سیر می‌کنی، نمی‌توانی پایاب و پایانی برایش متصوّر شوی.
حقیقت آن است که مفاهیم موجود در مقالات شمس تبریزی به شکلی شگرف و نهادینه شده در مثنوی مولوی موج می‌زنند. اگر چه سخنان شمس به ساختارمندی و انسجام اشعار مثنوی نیستند، ولی اگر آن سخنان در جان مولوی نمی‌نشستند، هیچ‌گاه چنین اشعار پُر مغزی از وجود مولوی تراوش نمی‌کرد. در حقیقت، سخنان شمس، حکم بذری را دارند که در وجودِ مستعدّ مولوی کاشته شده و سال‌ها با عشق آبیاری شده و به صورت درختی برومند درآمده. آنگاه، در دهه پایانی عمر مولوی، این درخت به بار نشسته و میوه‌ مثنوی معنوی از آن متجلّی شده است.
سخنان شمس، حکم انگورهایی را دارند که در خُمِ وجودِ مولوی، سال‌ها انتظار کشیده‌اند، آنگاه با گشوده شدن این خم، شرابی ربّانی از وجود مولوی متبلوّر شده و میِ عشق و ایمان به جهان و جهانیان چشانیده است.
 

کتاب «آفتاب در میان سایه» تفسیری نو از داستان اول مثنوی (پادشاه و کنیزک)، نوشته دکتر محمد خدادادی است که در اسفند ماه ۱۳۹۸ از سوی انتشارات اطلاعات در تهران به چاپ رسید. همان‌گونه که از عنوان کتاب مشخص است، این کتاب شرح و تفسیری است از داستان اول مثنوی معنوی که در قطع رقعی و در 167 صفحه به علاقه‌مندان عرفان و ادبیات عرفانی عرضه شده است.
داستانِ «پادشاه و کنیزک» که اوّلین داستانِ مثنوی معنوی است، راز و رمزهای فراوانی در خود نهفته دارد. مولانا در این داستان، بسیاری از موضوعات برجسته مورد نظر خود را اشاره وار مطرح کرده و در ادامه مثنوی، به صورت مفصل‌تر، به آنها پرداخته است. به عبارت دیگر، داستان اوّل مثنوی، مدخلی است که می‌توان سرنخِ اکثر تفکّرات برجسته مولوی را در آن، مشاهده کرد.
مفاهیمی همچون: عشق و مراتب آن، پیر و مراد، ولایت، انسان کامل، شمس تبریزی، فناءفی الله، توکّل، قضا و قدر، ذکر و دعا، رؤیای صادقه، خیال، ادب، طلب، صبر، وقت، رازداری و ده‌ها موضوع دیگر که در زمره اصلی‌ترین تعالیم مولانا به شمار می‌روند، در ضمن این داستان مطرح شده‌اند.
از دیر باز تا کنون در بین شارحان مثنوی، درباره تفسیر این داستان، اختلاف نظرهایی وجود داشته است. برخی، اصلی‌ترین شخصیت داستان را کنیزک و برخی دیگر، محوری‌ترین شخصیت را پادشاه در نظر گرفته‌اند. اما به نظر نگارنده، کلیدی‌ترین شخصیت این داستان، طبیب یا حکیم روحانی است و مولانا در همین نخستین داستان مثنوی، در صدد پی‌ریزی و معرفی شخصیتی است که در تمام آثارش او را می‌ستاید.

حکیم روحانی در این داستان، رمزی است از پیر ربّانی و ولیّ حق یا انسان کامل. همان کسی که از دیدگاه مولانا، مظهر ذات و صفات الهی و فانی و باقی در اوست. چنین کسی، موصوف به صفات الهی است و تمام افعالش، تجلّی فعل الهی و عینِ صواب است.
متأسفانه در اکثر شروحی که بر مثنوی معنوی نوشته شده است، توجّه به بیت است. یعنی شارحان، مثنوی را به صورتِ بیت به بیت شرح و معنی می‌کنند و مشکلات لغوی و مفهومی آن را توضیح می‌دهند؛ در حالی که برای درک صحیح دیدگاه‌های مولانا، شایسته است که با یک نگاهِ کُل نگر به مثنوی و مجموعة ابیات هر قسمت، نگریست. توجّه به این نکته لازم است که تفسیر مثنوی مولوی، کاری متفاوت با شرح و تحلیل دیوان امثالِ مسعود سعد و انوری است.

در اثری که پیش رو دارید، سعی شده است که علاوه بر توجّه به معانی ابیات، با نگاهی کُل‌ نگرتر به مفاهیم موجود در این داستان پرداخته شود و موضوعاتِ مورد نظر مولوی، تا حد امکان، به صورت جداگانه- و البته بدون آنکه توالی ابیات به هم بریزد- مورد بررسی قرار گیرد. علاوه بر این، سعی شده تا با عنایت به دیدگاه‌های کُلّی مولوی، که در سرتاسر مثنوی او موج می‌زند، به این سؤال پاسخ شود که چرا مولوی، بر خلاف منابع کار خود، قتل زرگر را به این داستان اضافه کرده است. همچنین، تلاش شده که به دیدگاه‌های شمس تبریزی و تأثیر آنها بر اندیشه مولوی پرداخته شود، کاری که جای خالی آن در تمام شروحی که تا کنون بر مثنوی نگاشته شده است، احساس می‌شود.
 


 
کتاب «آینه روی دوست»(انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی)، نوشته محمد خدادادی، نیز از سوی انتشارات اطلاعات تهران، در خرداد ماه ۱۳۹۷منتشر شد. این کتاب، پژوهشی است همه جانبه و کم نظیر درباره شخصیت، ویژگی‌ها و جایگاه انسان کامل در هستی که در شش فصل ( ۵۱۲ صفحه) به علاقه‌مندان، پژوهشگران و دوستداران ادبیات عرفانی پارسی و عرفان نظری عرضه شده است.
در این کتاب، سعی بر این بوده که تا حدودی، چهره واقعی و خصوصیات برجسته انسانِ کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی فارسی عرضه شود. از همین رو، ابتدا به صورت مختصر به جایگاه و خصوصیات انسان کامل در عرفان نظری پرداخته شده و سپس، ویژگی‌های برجسته انسان کامل در ادب عرفانی فارسی، از دوره‌های نخستین تا عصر حاضر، بررسی شده است.

بخشی از پیشگفتار کتاب که تا حدودی معرّف محتوای کتاب نیز هست، در ادامه تقدیم می‌شود:
«انسان کامل» در عرفان نظری، در حقیقت، به معنای تجلّیِ تام و تمام ذات و صفات الهی در نشأه‌ی عنصری و کالبد خاکی انسانهای برگزیده‌ای است که وجود نوریشان قبل از پیدایش کثرات، در پیشگاه حق حاضر بوده است. چنین شخصی، همچون آینه‌ای است که حق تعالی در او جلوه گر شده و به واسطه‌ی او به سایر موجودات و کثرات فیض می‌رساند.

انسان کامل، غایت قصوای هستی و دلیل آفرینش است و اگر به خاطر وجود او و عشق او نبود، حق تعالی عالم کثرات را برپا نمی‌کرد؛ چنانکه در حق حبیب و محبوب خود، حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی(ص) فرمود: «لَوْلَاک لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاک»، و حضرت رسول(ص) در وصف وجود نورانی خویش فرمود: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی». اگرچه چنین شخصی در ظاهر، همچون دیگر انسانها در قالب خاکی بشری و صاحب نشأه‌ی عنصری است، امّا حقیقت وجودی و باطنِ حقیقی او، جلوه‌ی نور سرمدی و تجلّی گاهِ اَحَدی است. چنین شخصی اگرچه دارای کمالات انسانی و صفات پسندیده‌ی اخلاقی نیز هست، اما اطلاقِ «انسان کامل» به او، به دلیل داشتن صفات انسانی و اخلاق پسندیده او نیست؛ بلکه به اقتضای باطن نوری و حقیقتِ وجودی اوست.
بنابراین، باید بدانیم که مراد از «انسان کامل»، کسی نیست که کمالات و صفات پسندیده انسانی دارد؛ هرچند طبیعی است که انسان کامل، بدین معنا که موردنظرِ عرفاست، کمالات انسانی هم دارد، امّا باید دانست که اطلاق «انسان کامل» به هر شخصی که دارای کمالات انسانی و صفات پسندیده است، روا نیست. میان آنکه تن‌ها صاحبِ کمالات انسانی است و «انسان کامل»، تفاوت از زمین تا آسمان است.
در این پژوهش، سعی شده تا خصوصیات برجسته انسان کامل، همچون: کَوْنِ جامع بودن، مظهریت، اوّلین تجلّی بودن، علّت آفرینش بودن، قطب و جانِ جهان بودن، قدرت تصرّف در عوالم و خصوصیاتی از این دست، در آثار عارفان و شاعران بنام دوره‌های مختلف ادب فارسی، بررسی شود.
از همین رو، آثار شاعران و عارفان فارسی زبانِ نامدار، در چهار گروه، مورد بررسی قرار گرفته‌اند. گروه نخست: شاعرانِ عارفِ خراسان، همچون سنایی و عطار؛ گروه دوم: شمس و مولوی؛ گروه سوم: شاعران «مکتب تلفیق عرفانی» که هم وامدار عارفان خراسان اند و هم از اندیشه‌های ابن عربی و شارحان او بهره برده‌اند، کسانی همچون فخرالدین عراقی، شیخ محمود شبستری، شاه نعمت‌الله ولی، جامی و بیدل دهلوی در این دسته قرار می‌گیرند. و بالاخره گروه چهارم: شاعرانِ برجسته ادبیات عرفانی شیعی، همچون عمان سامانی، نیّر تبریزی، جیحون یزدی، صغیر اصفهانی و علامه همایی.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها