آزرمیدخت فرهیخته والا میگوید: همه اهل تاریخ میدانند ایران عهد هخامنشی در عین باستانی بودن از مستندترین و پر منبعترین دوران های تاریخ جهان و دارای منابع درجه اول تاریخی و فرهنگی است.
دانش تاریخ اصلیترین حوزه علوم روایی (نقلی) است که در آن هرگونه خبر، گزارش و نقل مطلبی تاریخی، در هر پژوهش، مقاله یا کتابی تنها با نقل به سند وذکر منبع درجه اول یا دوم تاریخی است که اعتبار علمی خواهد یافت.
علم تاریخ مانند دیگر دانشها حوزه علمی و تخصصی با چهارچوبها، ویژگیها و شرایط خود است که مانند هر رشته علمی دیگر باید توسط کارشناسان واستادان این حوزه پژوهش و ارائه شود و هرمطلب که از زبان هر نویسنده نامتخصصی در این زمینه ابراز شود ارزش علمی نداشته و بیشتر در حد اظهار نظری شخصی است. درهمین راستا نظریههای ابراز شده از سوی مصاحبه کننده محترم (آقای حسن شایگان) که استاد بازنشسته اقتصاد است نظریات گویندهای غیر متخصص در حوزه علم تاریخ به حساب میآید که پشتوانه علمی نخواهد داشت. چرا که اگر جز این میبود استادان و کارشناسان رشته تاریخ نیز میتوانستند در حوزه تخصصی ایشان اظهار نظر و ارایه راهکارکنند.
مکاتب تاریخنویسی معاصر جهان غرب (از آغاز سده بیستم تاکنون) بهغیراز برخی نویسندگان مستقل چون آرتور کریستین سن و هنریک ساموئل نیبرگ و... در دو مکتب اسکندریایی غربی (برترانگاری جهان غرب) و مارکسیستی شرقی (کمونیستانگاری رخدادها و جریانهای اجتماعی تاریخ جهان) جریان داشته است. هردو این جریانها بهدلایل زیادی نقش مهمی در بدبینی و سیاه نمایی از همه تاریخ جهان شرق و بهویژه تاریخ داشتند. این انگیزه از ایرانیان که خاطره بلندی از سدهها سال کشمکش با آنان و یا سلطه ایرانیان بر خود را داشتند، شدت بیشتری داشت.
از آن میان نوشتههای آکادمیسینهای (نویسندگان) شوروی سابق (روسیه کمونیست) چون محمد عبدالغدیر داندامایف، اتاکر کیلیما (چکسلواکی)، نینا ویکتورونا پیگولفسکایا و... جایگاه ویژهای داشت. جریان اصلی تاریخنگاری نویسندگان مکتب کمونیست روسی چیزی جز هماهنگسازی جریانها و دورههای تاریخی ایران با پنج دوره مانیفیست کمونیست نیست، و در این مسیر همه سلسلههای تاریخی ایران، بهویژه در عهد باستان را دوران امپریالیسم برده دار معرفی میکند که در جبر تاریخی کمونیست به کمون اولیه (جامعه اشتراکی) خواهند رسید.
در همین راستا سیاهنمایی تاریخ هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بهعنوان بزرگترین امپراتوریهای تاریخ بشر که در طول بیش از هزار سال عمر خویش (550 پیش از میلاد-652 پس از میلاد) همواره آسیای باختری تا شاخ آفریقا را زیر سلطه داشتند، گویی دستمایه اصلی آثارشان بود ودر این زمینه برای بردهدار نشان دادن ایرانیان باستان از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکردند، تا آنجا که حتی پس از یافته شدن بیش از سی هزار لوح دستمزد، حقوق کارگران دوره داریوش یکم به بعد از کاخ شهرپارسه (تخت جمشید)، ناباورانه میگفتند: بله اما اینها حقوقی بود که به بردگان پرداخت میشد، حال آنکه خود این نویسندگان روس نیز میدانستند در هیچیک از جوامع بردهدار پیش از هخامنشیان بهغیر از جیره خوراک و لباس، حقوقی به هیچ بردهای پرداخت نمیشد. اتاکر کیلیما در اثر معروفی بنام تاریخ جنبش مزدکیان بیشتر در پی آن بود تا قیام دینی موبد مزدک بامدادان را نخستین جنبش کمونیستی تاریخ جهان بنمایاند، حال آنکه متون ایرانی چنین چیزی را تأیید نمیکرد.
اتصاف بردهداربودن به ایرانیان عهد هخامنشی از طرفه ادعاهایی است که انبوه یافتههای باستانشناسی ایرانی و ناایرانی آن روزگار آن را تایید نمیکند و هیچگاه نوشتههای کتابی بهنام نهادهایاجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی (بهعنوان یک اثر درجه سوم تاریخی، از نظر استناد به منابع) نوشته مرحوم محمد عبدالغدیر داندامایف، نویسنده داغستانی تبار آکادمی علوم روسیه شوروی که در سرتاسر 482 صفحه کتاب خود به هیچ منبع درجه اول عهد هخامنشی استناد نکرده است نمیتواند منبع اتصاف ایرانیان عهد هخامنشی به بردهداربودن باشد. جالب توجه آنکه او حتی در گفتار پنجم این کتاب خانواده ایرانی را که از همان آغاز نهادی پدرسالار بوده است نهاد بردهدار پدر فرزندی میداند! نگاهی که شاید اوج تبیین جامعه در نظر نویسندگان روس باشد. در هر صورت نوشتههای آثار درجه سوم تاریخی که مستند به منابع درجه اول نباشند هیچ گاه خبر تاریخی وعلمی محسوب نمیشوند.
از میان همه سلسلههای ایرانی، دوران هخامنشی به سبب گستره فرمانروایی خود در سرتاسر آسیا، اروپای شرقی وشاخ افریقا و ارتباط و فرمانروایی بربخش بزرگی از مجموعه انسانی جهان در میانه هزاره یکم پیش از میلاد (550-330 پیش از میلاد) از نگاه تاریخ نویسی (وعلی رغم نظر مصاحبه شونده محترم) با وجود باستانی بودن، پر منبعترین و مستندترین دوره تاریخ ایران است و از این جهت حتی با بسیاری از سدههای آینده تاریخ ایران نیز قابل مقایسه نیست! این منابع نوشتاری و یافتههای باستانشناسی از عهد هخامنشی را در این حوزهها میتوان برشمرد:
منابع ایرانی (سی هزار ویکصد وپنجاه شش سند تاکنون یافته شده) منابع بابلی (یکصد وبیست وسند تاکنون یافته شده) منابع مصری(بیش از سی سند یافته شده) منابع آرامی (بیش از چهل سند یافته شده) منابع یونانی(دوازده منبع تاریخی) فارغ از سطح ارزشمندی هریک، گویای سیمای روشن و قابل بررسی یک دوره 220 ساله تاریخ ایران از منابع دست اولی است که خواننده تاریخ ایران را بی نیاز از نوشتههای هدفدار آکادمیهای کمونیستی روسیه میکند.
حسن شایگان
پنداشت عمومی جهان مبنی بر دادگستری و آزادمنشی هخامنشیان، اندیشهای نیست که ایرانیان آنرا در جهان رواج داده باشند چرا که ایرانیان تاچند دهه پیش اصلا هخامنشیان را نمیشناختند و این گفتمان دستاورد دههها کاوش باستانشناسی و نسخهشناسی ایرانشناسان خارجی بود، و تنها پس از کشفیات باستان شناسانی چون ارنست امیل هرتسفلد، اریک فردریک اشمیت، و... در آغاز سده بیستم میلادی بود که جهانیان با این امپراتوری بزرگ و میراثهای فرهنگی و نوشتاری آن در تکمیل با یافتههای باستانشناسی بابل و متون آرامی و یونانی آشنا شدند وگرنه تا امروز نیز همه آثار برجای مانده از این دوره تاریخی با نامهای غیر علمی چون تخت جمشید یا چهل منار (برای شهرپارسه)، نقش رستم (برای مجموعه دژنپشت) و... خوانده میشد.
آنچه بیش از دیگر منابع عهد هخامنشی در شناخت ماهیت جامعه هخامنشی نقش داشت مجموعه بیش از سی هزار الواح حقوقی شهر پارسه والواح سه گانه دیوان بابل (رویدادنامه نبونایید، چکامه نبونایید ولوح آزادی بردگان کوروش بزرگ) است، یافتههای باستانشناسی که بی هیچ تردیدی اصلیترین اسناد انسانی تاریخ عهد هخامنشی بهشمار میروند. از آن میان اسناد حقوق و دستمزد کارگران شهر پارسه (به زبان ایلامی که زبان دیوانی دولت هخامنشی بود) که شامل لوحهای گلین حقوق، پاداش، بازنشستگی، هدایای دوره زایمان زنان کارگر... است، از زمان کشف خود از 1933-1938 تا امروز شگفتی محافل علمی جهان را برانگیخته است. این شگفتی شاید تنها بهدلیل ماهیت انسانی این اسناد نباشد، که بیشتر در مقایسه با جهان هم عصر با هخامنشیان بود که مشغله اصلی آنان بردهداری بود.
اسناد آزاد کردن بردگان بابلی بدست کوروش بزرگ، به دو گروه اسناد بابلی و متون آرامی زبانی تقسیم میشود که هردو نگاشته طبقه دبیران بابل یا کاهنان آرامی زبان عهد عتیق است، و از این جهت ایرانیان کمتر نقشی در تدوین این اسناد داشتند. بهغیر از اینها متون یونانی عهد هخامنشی (هرودوت، گزنفون، توسیدید و...) نیز همه مربوط به یک یا چند سده پس از عهد کوروش بزرگ است، وبا در نظر گرفتن دشمنی دیرینه یونانیان دوران هخامنشی با ایرانیان (به سبب یورشهای ایرانیان به یونان) بعید بهنظر میرسد که کوروش دویست سال پس از مرگش پاداش یا هدیهای به هرودوت یونانی داده باشد تا او کوروش را نمونه خرد و دادگری معرفی کند یا دویست سال پس از کوروش، گزنفون حکیم و مورخ یونانی کتابی با نام کوروش نامه (سایروپدیا) در رثای او بنویسد و کوروش را سمبل آزادگی و خرد و دانش معرفی کند. در دیگر آثار یونانی نیز وضع برهمین منوال است، پلوتارک نیز در سدههای بعد ایرانیان (هخامنشیان) را در زندگی مردان بزرگ، الگوی اخلاق و پهلوانی یاد میکند و همه اینها را دشمنان هخامنشیان نوشتهاند نه دوستانشان!
آنچه درباره جنگجونبودن کوروش بزرگ در این مصاحبه گفته شده درست است، چرا که او هیچ گاه نه جنگجو بود و نه درهیچ نبردی حضور مستقیم داشت، و در تنها نبردی هم که با سکاهای دشت خوارزم داشت شکست خورد و کشته شد! کوروش بیشتر سیاستمداری مصلح بود که در همه صحنههای زمامداریش (متحدکردن خاندانهای ایرانی برعلیه مادها و برپایی دولت هخامنشی، فتح لیدی و بابل و...) با استفاده از موقعیتها و همکاری مردمان همان سرزمینها (وبا کمترین نبردی) به پیروزی میرسید و انگیزه بزرگ نامیدن او نه پیروزی در نبردها، که کردارهای انسانی وآزادی بخشی او بود. رفتارهایی که در جهان پرخشونت میانه هزاره یکم پیش از میلاد تازه و باور ناکردنی بود.
اخبار مبنی بر خراج بردگانی هخامنشیان از میان ملل مغلوب (وچنانچه در این مصاحبه گفته شده بردگان جنسی) در هیچ یک از منابع درجه اول عهد هخامنشی روایت نشده و مشخص نیست دنداندامایف در کتاب مورد بحث (گفتار پنجم کتاب نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی) همانند بسیاری از ادعاهای نویسندگان روسی به استناد کدام منبع تاریخی گزارش کرده، حال آنکه در هیچ کجای گفتار مزبور به هیچ منبعی اشاره نشده است. به همین دلیل است که خواننده این کتاب و دیگر آثار نویسندگان مکتب روسی، به یکباره در برابر حجم زیادی از نوشتههایی قرار میگیرند که هیچ ارزش تاریخی ندارند و فقط برای حرکت در مسیر تئوریهای اکادمیهای کمونیستی روسیه شوروی گردآوری شدهاند.
هیچ یک از پژوهشگران حوزه تاریخ نگاه گل بلبل و چرای بره گرگ به هیچ دوره تاریخی ندارند، و موضوع نهادینی که همواره اهل تاریخ در مطالعه سلسلهها و دورههای تاریخی برآن باور دارند، این است که ما در طول هر پژوهش با یک دوره از تاریخ روبهرو هستیم که دارای ویژگیها، چهارچوبها، زبان و کارکردهای زمان خود است. ویژگیهایی که هیچ گاه نباید با دوره تاریخی دیگری همسنجی یا مقایسه شود.
در مورد عهد تاریخی (بیش از دویست ساله) هخامنشیان نیز ما با یک دودمان شاهی روبهرو هستیم که بنابر منابع و یافتههای باستانشناسی همعصر با خود (ودر مقایسه بادیگر جوامع همزمان باخود) ازروز نخست تشکیل (حوالی 550 پیش از میلاد) نهادهای مردمی داشته و با یورش و کشت کشتار دیگر سرزمینها بقدرت نرسیده، بلکه با همفکری و پیمان جمعی ده خاندان و تیره پارس و ماد برپای شده است، و پس از آن نیز دولت بزرگ و چند ملیتی هخامنشی بهعنوان نخستین و بزرگترین دولت تاریخ بشر، سطح روابط و مناسبات اجتماعی و مردم نهادی داشته که دستاوردهای آن با هیچ دولت همزمان با خود قابل هماوردی نبوده است.
در این راستا تاریخ هخامنشیان نیز در جایگاه یک امپراتوری ارتشتاری (میلیتاریستی) دارای سپیدیها و سیاهیهای معمول هر دوره تاریخی دیگری است که دستاورد ساختار نظامی و دیوانی زمانه خود است، که در فلات ایران (ایران بزرگ) با نهاده دودمانی(شبانکارهای)، کشاورز (وابسته به زمین)، دست ورز (هنرمند و صنعتگر) و فرهنگی و در اقلیمی خشک و نیمه خشک، جامعهای گسترده و واحهای (دور از هم) را راهبری میکرده که با هیچ مجموعه انسانی دیگری قابل قیاس نبوده و در هیچ وقت تاریخ بشر تکرار نشده است. این ویژگیها در طول تاریخ موجب تفاوت بنیادین جامعه و دولت در ایران با دیگر جوامع بازرگان، ماهیگیر و بردهدار همزمان با ایرانیان (یونان، روم و...) شده است. جوامع مدعی برتری که به استناد منابع خود آنها، (باپوزش) بردگی جنسی (بردگان مرد یا زن!)، مجالس عمومی جشن و میخواری، (با پوزش) و مجالس روابط جنسی مختلط و برگزاری نبردهای خونبار گلادیاتوری با اسیران و بردگان و کشتن آنها و یا پاره کردنشان به چنگ درندگان و... همه سرگرمی و تفنن همگانی بهشمار میرفت. حال آنکه به استناد همان منابع غربی هیچیک از این گونه رفتارها در هیچ وقت تاریخ ایران دیده نشد. فارغ از آنکه نویسندگان روس الگوهای جوامع غربی را به جامعه ایرانی تعمیم داده ایرانیان را چون رومیان بردهدار کرده باشند!
از مصاحبه کننده محترم (بهعنوان یک خواننده غیر متخصص) باید پرسید آیا تا بهحال سری به انبوه سنگ نبشتهها و کتیبههای عهد هخامنشی زدهاند ؟ تا با حجم گسترده کاربرد واژگانی چون خداوند، سرزمین، مردم، راستی، درستی، شادی، اسبان نیک، مردان نیک و... برخورد کنند؟ مجموعه واژگانی که کلیدهای شناخت جامعه وحاکمیتی مردم سالار است که در آن برای نخستینبار با صفت واژه نوپرداز «مان» به معنای خانمان، سرزمین، مردم زیاده کاربرد داشته، کلید واژهای که در میان دیگر همعصران هخامنشیان شناخته شده نیست حال آنکه به زیاده در متون ایرانی کاربرد داشته است. چگونه از مردمی که تکرار چنین واژگان انسانی و پرمهری نمایه شهریگری برجسته آنان است با الفاظ ناپسندی چون فضاحت یاد میکنند؟ مردمی که نه تنها در متون تاریخی خود، که در نوشتههای دشمنانشان نیز به بدخواری، بدمنشی، بدکرداری و بردهداری متهم نشدهاند.
چگونه میتوان با این صراحت درباره تاریخ و مردم ایران با انبوه خاطرات برآمده از آثار برجای مانده آنان اظهار نظر کرد و گفت: همه آنچه درباره ایران عهد هخامنشی گفته میشود اصالت علمی ندارد! این ممکن نیست مگر آنکه گوینده این ادعاها با علم تاریخ آشنایی نداشته باشد و یا آنکه مهر و پیوندی به تاریخ این سرزمین نداشته باشد!
همه اهل تاریخ میدانند ایران عهد هخامنشی در عین باستانی بودن از مستندترین و پر منبعترین دوران تاریخ جهان و دارای منابع درجه اول تاریخی و فرهنگی است. افزون بر انبوه منابع بابلی، آرامی، یونانی و مصری آن روزگار 220 ساله (550 تا 330 پیش از میلاد) حجم گسترده سنگنبشتهها و کتیبههای ایرانی، مهرها، سکه، ظرف نبشتهها، الواح آجرین و گلین، نگارههای مصری و... بازمانده از آن روزگار بیش از 32000 سند تاریخی و فرهنگی ایرانی و خارجی را برمیسازد که این دوره از تاریخ 7000 سال زندگی مردم ایران را مستندترین آن روزها میسازد.
ای کاش گوشه چشمی به برخی کشورهای تازه تاسیس پیرامون ایران میکردیم که برخی سابقهای بیش از شصت سال ندارند، آنگاه میدیدیم که آنان چگونه دست به دستبرد میراثهای تاریخی و فرهنگی ایرانیان میزنند و به نام خود میکنند تا برای خود هویت تاریخی بسازند! و باز با تاسف میبینیم در کشور ما برخی پیشینه سربلند پدران خویش را انکار میکنند!
سراسر تاریخ هفت هزار ساله این سرزمین از عهد ایلامی تا عهد جمهوری اسلامی لبریز از عشق و فرهنگ رشادت و کار و تلاش و موجب مباهات است. شایسته نیست در مورد نیاکان خود که چهارسوی خاک و فرهنگ و تمدن آن را برگرده اسب پاس داشتند و به ما میراث دادند چنین الفاظی به کار گرفته شود. شایسته نیست در جهانی که دشمنان این ملت با هر وسیله و هر سلاحی به هویت مادی و معنوی این مردم هجوم میبرند ما نیز با آنان همکاری کنیم و تیشه به ریشه این سرزمین بزنیم و خودمان را انکار کنیم. جهانی که در آن شاید نیاز چندانی به این کار نباشد چرا که دشمنان مردم ایران از راههای مختلف به همه دارایی و هویت فرهنگی وتاریخی ما، آسیب میزنند.
یکی از آسیبهای جامعه امروز ابراز مطالب علمی توسط افراد غیر متخصص است که در نهایت ارزشی جز اظهار نظرهای شخصی ندارد و یکی از بدیهیات علم تاریخ این است که پایبندی به حرمت تاریخ یک سرزمین و مردمانش دفاع از سلسله یا نظامی خاص نیست که احترام به پدران و مادران برومندی است که هزاران سال در برابر یورشها و ویرانیهای بیگانگان ایستادگی کردند و خاک و فرهنگ و تمدن آن را چون میراثی گرانبها به فرزندانشان سپردند، همان مردمان که سراسر تاریخ اشان پراز کوروشها و یعقوب لیثها و نادرها و کاظمیها و سلیمانیهاست...
*آذرمیدخت فرهیخته والا سال 1342 در اصفهان زاده شد و تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشد خود در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران باستان را در دانشگاههای اصفهان و تهران به انجام رسانید و در حال حاضر دوره دکتری تاریخ ایران باستان را میگذارند. او پیشینه سالها آموزش تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاههای گوناگون را دارد و سمتهای چندی در حوزههای فرهنگی کشور داشته و دارای پژوهشها و آثار بسیاری در حوزه تاریخ و فرهنگ ایران است. در این زمینه شاخصترین آثار او «تاریخ اندیشه ایرانی» و «جامعهشناسی منابع تاریخ و فرهنگ ایران»، «جامعهشناسی تاریخی مردم ایران» و... است.
نظر شما