درباره شیوه نوشتاری این مجموعه و اینکه ایده اصلی چگونه به دست آمد توضیح دهید.
این داستانها در ابتدا قرار بود رمان باشد. اما به دلایلی یک مجموعه داستان بهم پیوسته با شخصیتهای ثابت، فضاهای ثابت اما داستانهای متفاوت شد. شیوه و متد آن هم در واقع داستانهایی به بهم پیوسته با شخصیتها و فضای ثابت است.
موضوع داستانها، یک پایشان در واقعیت است و یک پایشان در خیال و داستان پردازی! این که ایده اصلی از کجا آمده، ایده هر داستانی ممکن است از هر جایی و به هر واسطهای به سراغ نویسنده بیاید. گاهی از دل خاطره، نقل قول یا تجربهای گاه از میان فقط یک تصویر. در این مجموعه هم همینطور بوده است.
شخصیت اصلی اثر که راوی هم هست، شاید تنها شخصیتی است که مخاطب را به همذات پنداری وا میدارد. اما این شخصیت بی نام است و تا آخر حتی اسم او را هم نمیدانیم، چرا؟
بله، شخصیت اصلی بینام است. شاید اگر نامی داشت جهتگیرانه میشد و پای قضاوت هم به داستانها باز می شد. راوی در این داستانها به مثابه یک دوربین مشاهدهگر و شاید به دور از قضاوت است. او روایتها را واگویه میکند. البته شخصیتهای دیگرِ داستان هم هر کدام به نوبه خود در موقعیتهای متفاوت، داستان یا واقعهای را روایت میکنند. مثل شخصیت مجتبی در داستان «زگیل روی خرمهره» راوی اصلی در این داستان بیشتر نقش یک شروع کننده را دارد تا راوی یا مادر بزرگِ راوی در داستان «مخصوص شکار» که از زندگی خودش روایت میکند. شخصیتها در این داستانها میآیند که بمانند. میمانند و در جهان داستانها زندگی میکنند. حتی اگر در داستانی حضور پر رنگی ندارند، اما وجودشان حس میشود که البته این ویژگی داستانهای به هم پیوسته است و به نظر من شاید بتوان جایی در کنار رمان یا داستانی بلند با چند فصل به آن اختصاص بدهیم.
چرا اسم مجموعه را «زگیل روی خرمهره» انتخاب کردید؟
خرمهره یک مهره بیارزش است که برای چشم و نظر و دفع بلایای فوق طبیعی به گردن خر میانداختند. از آن گروه از اشیا است که بار معنایی دارد، یک معنای خرافی که مثل یک غده از دل فرهنگ بیرون بزند. زگیل هم به هرشکلی از آن یک زایده است. یک عنصر مزاحم. مزاحم سلامتی در بهداشت روح و تن و مزاحم پیشرفت و به روز شدن در فرهنگ. حالا شما تصور کنید این خرمهره بی ارزش یک زگیل هم روی آن بیرون زده باشد!
به نظر میرسد در کل اثر یک نوع «پدرسالاری» بر فضا مسلط است. منظورم دقیقا واژه «پدرسالاری» است نه «مردسالاری»، چون در پدرسالاری اجحاف و ظلم بر هر دو جنس (زن و مرد) و کل جامعه است...
بله به نکته درستی اشاره کردید. من البته این نوع پدرسالاری را در واقع «گنده سالاری» میدانم! که الزاما هر گندهای نه تنها شعور ندارد! بلکه نظرات و مشورت دیگران را هم در اتخاذ تصمیماتش لحاظ نمیکند. باور دارد حرفش و کلامش ختم کلامهاست. حکم صادر میکند و از همه میخواهد دستوراتش را اجرا کنند. بعضی از شخصیتهای مستبدِ این داستانها هم در واقع اینگونه هستند. یک نفر تشخیص میدهدکه بقیه باید چه کاری انجام بدهند. مثل پدر در داستان «آبگرم کن» و پدر در داستان «زگیل». البته روح این پدرسالاری که من اسمش را گنده سالاری میگذارم بر روح جامعه حکم میراند که آن فاجعه بار و خطرناک است.
بله انتخاب مکان و معماریها کاملا عامدانه بوده است. به نظرم باید ظرف مکان باشد که بتوان بقیه عناصر داستان را در آن جای داد. همینطور شخصیتها و اتفاقات را. خانههایی که بامها به هم چسبیدهاند و همه در یک سطحاند. کوچههای تنگ و دراز. خانههای کوچک و خفه. در مجموع داستانهایی از مردم یک شهر کویری را شاهدیم که ارتباطشان را با دنیا قطع کردهاند. با هیچ شهر و دیاری تعامل ندارند. مردمش دچار روزمرگی شدهاند و از صبح تا شام در هم میلولند و عمر هدر میدهند. جهان این آدمها آن قدر کوچک و احمقانه است که نگاهشان و حتی تصمیماتشان بیشر مضحک است و به شوخی میماند تا امری جدی! این آدمها غالبا در مهلکههایی گرفتار می شوند که خودشان باعث آن شدهاند و نه نیروی قهاری از بیرون که قطعا سرانجامی جز خمودگی و تسلسلی باطل نمیتوان برای آنها متصور شد .
در نوشتن این مجموعه با چه چالشهایی روبهرو بودید؟
در زمان انتشار که همیشه چالش هست. البته منظورم ناشر نیست چون با انتشارات ققنوس تعامل خوبی داشتیم و هم ایشان در مورد این کتاب لطف داشتند. چالشی که گفتم بیشتر مربوط میشود به خلق داستانها، هم در این اثر هم در مجموعه قبلی دلیلش هم این بود که باید روزهای ناخوشی را در ذهن و خیالم مرور میکردم. روز هایی که رفتهاند اما حکایتشان همچنان سالهای سال باقی خواهد ماند و آثارش بر گرده ما سنگینی خواهد کرد ... راستش ما در دهه 60 خیلی چیزها دیدیم و تجربه کردیم . تصمیمها ، کنشها، موقعیتها، آدمها و هر آنچه مربوط به آن دوران است همه بار سنگین و تلخی دارند و البته مضحک و خندهدار. درواقع هر بار که به خاطرات آن دهه مراجعه می کنم این پرسش برای من مطرح میشود که چرا ما مجبور بودیم زیر بار عقلِ گندهسالارها برویم؟ تصمیماتی که از روی عقل نبود ! شایسته و بایسته نبود، آمیخته بود با جهالت و خرافه که در نتیجه خیلی از زندگیها نابود شد. خیلی عمرها هدر رفت... و امروز چیزی جز تاسف از آن روزها باقی نمانده. شاید با نوشتن این مجموعه تلاش کردم کمی از بار این پرسش را هم به دوش مخاطب بیندازم.
کتاب «زگیل روی خرمهره» در 102صفحه، تیراژ 495و قیمت 15000تومان از سوی انتشارات ققنوس (نشر هیلا) منتشر شده است.
نظر شما