فریبا نظری، با بیان اینکه جنگ یک میدان پر از اطلاعات کشفنشده است، گفت: یکی از دلایل انتخاب عملیات کربلای 5 در منطقه استراتژیک شلمچه برای انجام پژوهش، این بود که تا پیش از آن هرچه در اینباره خوانده بودم، تحلیلهای نظامی بود نه تحلیلی با رویکرد اجتماعی و جامعهشناختی. از نظر من این آثار بهنوعی متأثر از گفتمان رسمی کشور بودند.
این اثر حاصل کار پژوهشی فریبا نظری پورکیایی؛ دانشآموخته دکترای جامعهشناسی در گرایش گروههای اجتماعی است. این عضو پیوسته انجمن جامعهشناسی ایران، موسس و مدیر گروه تألیف و ترجمه کتاب بنیاد شهید و امور ایثارگران بوده و داوری چندین دوره جشنواره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس، نقد کتابهای خاطرات دفاع مقدس، عضویت در هیأت علمی همایش زنان اهل قلم، عضویت در شورای علمی بنیاد نخبگان تهران، عضویت در شورای پژوهش وزارت کشور، مدیریت حوزه پژوهش های فرهنگی بنیاد شهید و مشاور وزیر کشور در امور زنان و خانواده نیز بخشی از مسئولیتها و سوابق علمی و اجرایی وی هستند.
فریبا نظری پورکیایی در گفتوگو با خبرنگار ایبنا، به معرفی رساله «تفسیر فرهنگی- احساسی خاطرات جنگ ایران و عراق با تأکید بر خاطرات عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه» و تشریح دلایل انتخاب این موضوع پرداخت.
چرا موضوع ادبیات غیرداستانی جنگ را بهعنوان موضوع رساله دکترای خود انتخاب کردید؟
قبل از بیان دلیل انتخاب این موضوع، باید توضیح دهم که چرا جنگ برای من بهعنوان یک موضوع پژوهشی در میان اینهمه مسائل کاربردی که اطراف ما بهویژه در رشتهای مثل جامعهشناسی با حوزههای بسیار وسیع وجود دارد، اهمیت داشته و دارد. وقتی موضوع جنگ را برای رساله انتخاب کردم، برخی استادان و دانشجویان همدوره سوال می کردند که «چرا جنگ؟» این پرسش من را به یاد کتاب «چرا جنگ؟» انداخت.
این کتاب، مجموعه نامههای آلبرت اینشتین؛ فیزیکدان برجسته آمریکایی - آلمانیتبار و دکتر زیگموند فروید؛ عصبشناس اتریشی و پدر علم روانکاوی است. سیام ژوئیه سال 1932 میلادی، اینشتین و دوستانش برتراند راسل، رومن رولان، اشتفان تسوایگ، کارل فون اوسیتسکی و دیگران بر این باور بودند که دانشمندان، نویسندگان و روشنفکران جهان قادر خواهند بود در برابر بیمسئولیتی قدرتمندان سیاسی، افکار عمومی جهان را علیه جنگطلبی و گسترش تسلیحات بسیج کنند. در پیگیری این امر بود که آلبرت اینشتین توصیه آنری بونه؛ رئیس انستیتوی بینالمللی همکاریهای معنوی را که به او پیشنهاد تبادلنظر با یکی از دانشمندان سرشناس داده بود، به فال نیک گرفت و نامهای به زیگموند فروید نوشت. اینشتین بهرغم آنکه اعتقاد چندانی به روانشناسی نداشت، در نامهاش به فروید از او میخواهد تا مسأله ممانعت از جنگ را از منظر روانشناسی بررسی کند.
اینشتین نامه خود به فروید در تاریخ 30 ژوییه سال 1932 میلادی را با این پرسش آغاز میکند: «آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟» اینشتین در پرسشهای خود از فروید، به نکتهای اشاره میکند که پاسخ فروید به آن، در واقع شروع بررسی روانشناسانه وی از پدیده جنگ است. در واقع هر دو بر این باورند که علل اصلی بروز پدیده شوم جنگ را نباید تنها در جهان سیاست و دنیای اقتصاد جستوجو کرد. بررسی پدیده جنگ پیچیدهتر از اینهاست. مکاتبه دانشمندانی مثل اینشتین و زیگموند فروید، مبنی بر اینکه چرا وقتی حاصل جنگ جز نابودی و ویرانی چیزی نیست، پس چرا اتفاق میافتد، برای من جالب بود.
با توجه به اینکه پایاننامههای مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد من هم در حوزه جامعهشناسی و ادبیات جنگ است، پاسخ پرسش «چرا جنگ» برای خودم بهعنوان کسی که پایاننامه سه مقطع تحصیلی خود را در موضوع جنگ و پیامدهای آن کار کرده، بهخصوص در مقطع دکترا که نتیجه تحقیق و پژوهش، رسیدن به یک پیشنظریه است، این بود که جنگ یک میدان پر از اطلاعات کشفنشده است. اعتقادم این بود که همه جنگها از جنگهای جهانی اول و دوم، افغانستان، بوسنی تا جنگ هشتساله ایران و عراق بهعنوان طولانیترین جنگ معاصر، پر از اطلاعات کشفنشده است که نیاز به شناسایی و تحلیل و تفسیر دارند و نیاز است با رویکرد علمی از منظر رشتههای مختلف، پرده ابهام از روی بسیاری از این اطلاعات برداشته شود.
از سال 1367 به بعد تقریبا جزو خوانندگان و دنبالکنندگان حرفهای ادبیات جنگ شدهام و ادبیات نیز همیشه جزو علاقهمندیهای من بوده و در ادبیات جنگ هم ترجیح دادم تمرکزم روی ادبیات رئال و مستند جنگ باشد، به این سمت گرایش پیدا کردم؛ یعنی خاطرات، زندگینامهنویسی، یادداشتهای روزانه و یا چیزهایی که بهعنوان وصایا و آخرین نوشتهها داریم. در علاقهام به مستندات، شاید تحصیل من در رشته جامعهشناسی هم دخیل بوده، چراکه ما در علوم اجتماعی و جامعهشناسی هم با واقعیات و اتفاقت زندگی روزمره سروکار داریم. در مقطع کارشناسی ارشد هم سراغ موضوع روایت زنان از جنگ رفتم، به این دلیل چون گرایشم در دکترا گروههای اجتماعی بود، دوست داشتم در مقطع دکترا هم به سراغ روایات و خاطرات بروم که بخشهای مستند جنگ است.
در میان موضوعات گسترده جنگ، چرا تأکید شما بهطور ویژه بر عملیات کربلای 5 و منطقه شلمچه بود؟
نخست اینکه پیشنهاد تمرکز بر روایات افراد یک منطقه و یک زمان خاص از جنگ ایران و عراق، در جلسات اولیه تدوین پروپوزال رساله و طی گفتگو و هدایت اساتید راهنما و مشاورم دکتر علیرضا قبادی و دکتر فرح ترکمان، مطرح و قطعی شد. در گام بعد با توجه به مطالعاتی که در حوزه جنگ داشته و دارم، عملیات کربلای 5 و منطقه وقوع آن عملیات یعنی شلمچه، انتخاب شد. از همان سالهای پایان جنگ بهویژه در دهه 70، کتابهای زیادی با موضوع عملیاتها و تحلیل آنها منتشر شد. در خیلی از این کتابها درباره شلمچه صحبت میشود. من تقریبا همه آن کتابها را مطالعه کردهام. مدتی نیز در بنیاد شهید، مدیر اجرایی یک طرح ملی با عنوان فرهنگ اَعلام شهدا بودم که تقریبا در 80 جلد چاپ شد و به معرفی حدود 220 هزار شهید سراسر کشور از سال 1342 تا زمان اجرای طرح که در بنیاد شهید پرونده دارند، اختصاص دارد. از تحلیل اولیه نتایج این طرح این حاصل میشود که بیشترین تعداد شهدای جنگ ایران و عراق، مربوط به سال 65 و بهویژه عملیات کربلای 5 هستند، مطمئن شدم این عملیات حتما عملیات خاصی بوده که بیشترین تلفات و خسارات را از دو طرف جنگ داشته است.
دلیل دوم این بود که عملیات کربلای 5 در کارنامه عملیاتی سپاه در مجموعه کتابهایی که منتشر شده، به اذعان خودِ رزمندگان و فرماندهان، پرمانعترین و پیچیدهترین عملیات نظامی ما در طی هشت سال جنگ بوده است. وقتی صحبت از جنگ باشد، بحث کشتهها و زخمیها، خسارات، ویرانیها، شرایط دشوار و پیچیدگیها و موانع تاکتیکی به میان میآید، لذا چنین عملیاتی میتواند ما را به بسیاری از جنبههای پنهانِ شناسایی و کشف و تفسیر اطلاعات درون میدان جنگ برساند. ویژگی دیگر عملیات کربلای 5 در شلمچه این بود که بهنوعی زمینه توافق برای پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598 بود. اهداف استراتژیکی که برای این عملیات طراحی شده بود نیز اهداف بزرگی بود. همه این عوامل من را به این نتیجه رساند که اطلاعات بسیاری در اینباره در دست دارم که میتوانم درباره آنها پژوهش و بحث کنم.
اما یکی از دلایل اصلی انتخاب این عملیات در سال 1365 در منطقه استراتژیک شلمچه برای پرداختن به این پژوهش این بود که تا پیش از آن هرچه درباره عملیات کربلای 5 و شلمچه خوانده بودم، تحلیلهای نظامی در قالب گزارشهای نظامی بود نه تحلیلی با رویکرد اجتماعی و جامعهشناختی. از نظر من این آثار بهنوعی متأثر از گفتمان رسمی کشور بودند. درباره همین عملیات کربلای 5، کمتر کتابهایی داریم که جنبه نقدِ غیر گفتمان رسمی داشته باشند. به این دلیل تصمیم گرفتم با یک رویکرد تخصصی جامعهشناختی، روایت چند کنشگر از میدان جنگ در موقعیت آنزمانی و آنمکانی کربلای 5 و نظرات امروز آنها را مطالعه و تفسیر کنم. بنابراین سراغ چهار فردی رفتم که ضمن اینکه کنشگر جنگ بودند، آثار مکتوبی نیز در این زمینه داشتند.
برای انتخاب این چهار نویسنده و کنشگر جنگ، چه ملاکها و ویژگیهایی را مدنظر قرار دادید؟
برای این پژوهش، سراغ چهار نویسندهای رفتم که صرفا نویسنده جنگ نبودند، بلکه در زمان جنگ ایران و عراق بهعنوان یک کنشگر فعال در میدان جنگ حضور داشتند. چون کارم یک کار بین حوزهای در زمینههای جامعهشناسی احساسات، جامعهشناسی گروههای اجتماعی، جامعهشناسی ادبیات و جامعهشناسی فرهنگی بود، سعی کردم این چهار نویسنده را از چهار گروه و طبقه اجتماعی مختلف انتخاب کنم.
انتخاب اولم، نصرتالله محمودزاده بود که از نویسندگان کنشگر جنگ بوده که در دستهبندی من جزو افرادی است که در مناطق عملیاتی بهعنوان روزنامهنگار و گزارشگر حضور داشت. وی که بهعنوان نیروی جهادی به جبهه رفته بود، بهطور مشخص یک کتاب کامل روایی درباره منطقه شلمچه با عنوان «شبهای قدر کربلای 5» دارد. نصرتالله محمودزاده در زمان عملیات کربلای 5 در گروه سنی 25 تا 35 سال بود.
نفر دوم فهرستم، محسن مطلق، رزمندهای بود از یک خانواده کاملا معمولی جامعه که از 14 سالگی در جبهه حضور داشته و در زمان عملیات کربلای 5، دانشآموز بوده و تنها 16 سال داشت. وی پس از جنگ ابتدا از روایتهای خودش می نویسد و در ادامه یک نویسنده حرفهای این حوزه میشود. در میان کتابهای او، شاید «زندهباد کمیل» شاخصترین اثری باشد که خاطرات وی در دوران حضور در این گردان را به نگارش درآورده است. از این جهت این کتاب را انتخاب کردم که روایتهای آن بیشتر درباره شلمچه است. کتاب «زندهباد کمیل» 21 سال پیش در سال 1378 توسط یک پژوهشگر فرانسوی به نام اریک بوتل در رساله دکترای وی مورد پژوهش و بررسی قرار گرفت و گویا جناب بوتل در نهایت نیز عنوان «زندهباد کمیل» را برای رساله خود انتخاب کرد. حضور این پژوهشگر فرانسوی در ایران به واسطه یک نشست با موضوع ادبیات تطبیقی جنگ ایران و فرانسه بود که به همت دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری و دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه برگزار شد که من هم در آن برنامه حضور داشتم.
نفر سوم، سعید تاجیک با کتاب «جنگ دوستداشتنی» است. وی ازجمله کنشگران جنگ است که از نظر گروه سنی، بین نصرتالله محمودزاده و محسن مطلق قرار میگیرد. سعید تاجیک در آن زمان، 18 یا 19 سال سن داشت. این نویسنده هم کتابهای زیادی دارد، اما «جنگ دوستداشتنی» کتاب مطرحی در ادبیات جنگ است که به واسطه آن و چند اثر دیگر، به نوعی طنز جنگ دستهبندی مشخص پیدا کرد. سعید تاجیک، داوود امیریان و محسن مطلق ازجمله افرادی هستند که در این حوزه خیلی کار کردهاند. طنز سعید تاجیک، اندکی تیزتر و بیپردهتر است، طنز محسن مطلق را محجوبتر و طنز موقعیت میدانند و طنز داوود امیریان، بیشتر طنز کلامی است. «جنگ دوستداشتنی»، کتاب قطوری با درونمایه طنز با محوریت خاطرات عملیات کربلای 5 است.
نفر چهارم این پژوهش، کمی متفاوتتر از سه نفر قبلی است. وی پزشکی بوده که بهعنوان کنشگر در جنگ حضور داشت. دکتر سید عباس فروتن؛ عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران، متخصص پاتوبیولوژی و استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، ازجمله افرادی است که درباره تبعات شیمیایی جنگ کارهای پژوهشی زیادی انجام داده و در مناطق عملیاتی با کارکرد درمانی و تحقیقاتی حضور داشته است. کتاب «جنگ شیمیایی عراق و تجارب پزشکی آن» ازجمله آثار دکتر فروتن است که تفاوت جنگ شیمیایی در مناطق مختلف مانند شلمچه، سردشت و فاو را از نظر نوع مواد مورد استفاده و اثرات و تبعات آن در این کتاب بیان نموده است. ایشان ضمن گزارشهای پزشکی، یک زبان روایی هم در این کتاب دارد.
شاید یکی دیگر از دلایلم برای انتخاب این موضوع خاص، کشف زوایای شخصیتی فردی است که با او زندگی میکنم. محسن مطلق، همسر و شریک زندگی من است. طبیعی است که هرچقدر در روند پژوهش برای پایاننامه مقطع کارشناسی ارشد و رساله دکترا جلو میرفتم، میدیدم که چقدر شخصیت انسانی که از نزدیک با او تجربه زیسته دارم، برایم جالب تر و آشکارتر می شود. قدم به قدم که جلو میرفتم، احساس میکردم که برگی از کتاب شخصیت همسرم را ورق میزنم و یکبار دیگر این آدم را بهگونهای متفاوت میشناسم و این خیلی در فرآیند انجام این پژوهش کیفی به من کمک کرد. بی انصافی است اگر نگویم محسن مطلق در این پژوهش، هم موضوع مورد مطالعهام بود و هم استاد راهنما و مشاوری تماموقت.
اساس و مبنای پژوهش شما برچه شیوه و روش علمی پژوهشی قرار دارد؟
در این رساله با رویکرد بینرشتهای جامعهشناسی احساسات، ادبیات، جنگ و گروههای اجتماعی با هدایت استاد راهنمایم دکتر علیرضا قبادی، از سنت تفسیرگرایی یک انسانشناس و جامعهشناس فرهنگی آمریکایی به نام کلیفورد گیرتز که در حوزه تفسیرهای فرهنگی زبانزد است و هنوز نظراتش جای بحث زیاد دارد، استفاده کردم. چون من در این پژوهش، جنگ را بهعنوان یک پدیده فرهنگی درنظر گرفتم، توانستم از نظرات کلیفورد گیرتز استفاده کنم و در ادامه به سراغ تفسیر به روش کیفی رفتم. رساله من یک روش کاملا کیفی دارد، چراکه به دنبال یک نگاه و خوانش پژوهشی ژرف و عمیق بودم.
خوب است اشاره کنم بیشتر مطالعاتی که درباره ادبیات جنگ کار شده، تحلیل محتوای آنهم از نوع کمی است. ولی من در دوره کارشناسی ارشد، تحلیل انتقادی گفتمان را انتخاب کردم که جزو کیفیترین و سختترین روشهای تحلیل محتوایی متون است. در رساله دکترا هم حوزههای جامعهشناسی احساسات، فرهنگی، جنگ، گروههای اجتماعی و جامعه شناسی ادبیات را بهعنوان قلمرو بینرشتهای کار، درنظر گرفتم. در این پژوهش، خواستم بگویم از دل روایتهای آدمهایی که در این جنگ حضور داشتند، چه تفسیرها و نشانههای احساسی میتوانیم بیرون بیاوریم.
از نظر شما، چه تفاوتی بین خلق یک اثر در حوزه جنگ از دیدگاه یک زن و یک مرد وجود دارد؟ آیا جنسیت میتواند در خلق چنین آثاری تأثیرگذار باشد؟
حس میکنم زن بودن من بهعنوان یک پژوهشگر، تأثیری در کار پژوهشی من نداشته است. معتقدم که به تعداد همه پژوهشگرهای دنیا نسبت به یک موضوع، نگاه متفاوتی وجود دارد.
در پایاننامه کارشناسیارشد با موضوع «بررسی گفتمان رسمی و روایت زنان از جنگ ایران و عراق»، سراغ چهار نویسنده زن رفتم. هم موضوع درباره زنان است و هم روایت کتابهایی که انتخاب کردم با محوریت زنان است. معصومه رامهرمزی با کتاب «یکشنبه آخر» که بهنوعی بهعنوان رزمنده در جنگ حضور داشته، فاطمه ناهیدی، معصومه آباد و خدیجه میرشکار نیز زنان اسیر ایرانی بودند که کتابهایشان محور پایاننامه کارشناسی ارشد من قرار گرفت. اگر بهجای من مثلا معصومه رامهرمزی که خودش در جنگ بوده یا زهرا حسینی راوی کتاب «دا» یا زندهیاد مریم امجدی که کتاب «پوتینهای مریم» به خاطرات ایشان اختصاص دارد، این پژوهش را انجام میدادند، ممکن بود نگاهشان با من متفاوت باشد، اما من یا مرد دیگری چون کنشگر جنگ نبودهایم، هر دو نگاهمان میتواند فارغ از جنسیتمان یکی باشد.
ضمن اینکه پژوهشهای من در کارشناسی ارشد و دکترا، ویژگیهای خاص دیدگاهها و باورهای من را فارغ از جنسیتم دارد، اما در عینحال ما موضوع را براساس باورهایمان انتخاب میکنیم. من به این دلیل موضوع جنگ را انتخاب کردم چون در باورم، جنگ میدان دادهها و اطلاعات بسیاری است. هدفم این بوده که آنقدر جنگ را واکاوی کنم که هم پیام این جنگ به شکل درست منعکس شود، هم اینکه اگر رویداد جنگ خوب واکاوی شود، شاید دیگر شاهد هیچ جنگی نباشیم. شاید این آرزوی محالی باشد، ولی امیدوارم به این سمت حرکت کنیم.
به هرحال باورهای من، احساسات من، انتظاراتی که جامعه از من بهعنوان یک زن پژوهشگر دارد، نیز وجود دارد. اما مهمتر از همه این است که من پژوهشگری بودم که در میدان جنگ حضور نداشتم. من جنگ را در میدان وقوع آن درک و فهم، نکردم. بین نگاه شخصی که در میدان جنگ نبوده و بخواهد درباره آن تحقیق کند با نگاه شخصی که در جنگ حضور داشته و بخواهد آن را روایت کند، خیلی تفاوت وجود دارد. من باید تلاش بیشتری میداشتم. روش کیفی را به این دلیل انتخاب کردم که بتوانم خود را جای کنشگر جنگ بگذارم.
حتی در زمان طرح موضوع رساله وقتی مبحث جامعهشناسی احساسات را مطرح کردم، این برداشت وجود داشت که چون من یک زن هستم آنرا انتخاب کردهام. اما جالب است بدانیم مباحث جامعهشناسی احساسات در چند دهه اخیر در قالب یک حوزه جامعهشناختی مورد توجه علمای علوم اجتماعی قرار گرفته است و بیشتر نظریهپردازان آنهم مردان هستند و کمتر نظریهپرداز زن در این زمینه وجود دارد. اما معمولا در جامعه برچسبهایی را به زنان و مردان میزنیم که میزان و عمق احساسات در زنان و مردان، یکی از آنهاست.
روایتهای زنان چه بهعنوان نویسنده چه بهعنوان راوی، چه جایگاه و سهمی در کتابها و بازار نشر کشور دارد؟
روایت زنان از جنگ، در ایران در حاشیه مانده بود که در سالهای اخیر کمی از گفتمان حاشیهای خارج شده و رشد خوبی پیدا کرده است. تا سال 1387 که من پایاننامه کارشناسی ارشد را گذراندم در بررسی که از سالهای 1359 تا 1386 داشتم، نزدیک به 80 کتاب در زمینه روایت زنان از جنگ که یا نویسندگان آنها زن بودند یا موضوع کتابها زنان و جنگ بوده، وجود داشت. وقتی این موضوع را در کنفرانس سال 2010 دانشگاه یوام مالزی مطرح کردم، خانم پروفسور روث وداک؛ استاد دانشگاه لنکستر انگلستان که از نظریهپردازان در حوزه تحلیل گفتمان است، خیلی تعجب کرد از اینکه ما در ایران نهتنها ادبیات جنگ داریم، بلکه کتابهای زیادی از روایت و قلم زنان در اینباره در کشور منتشر شده است.
ما کتابهای خوب بسیاری درباره موضوع زنان و جنگ یا روایتهای زنان از جنگ داریم که متأسفانه کمتر کسی آنها را میشناسد و بیشتر شناخت جامعه ما در این زمینه، محدود به تعدادی انگشتشمار از این آثار است که بیشتر معرفی شده یا تبلیغاتی برای آنها وجود داشته است. مثلا کتاب «ساعت شش، درياچه مريوان» اولین کتاب روایت زنان از جنگ نوشته پروین نوبخت است که هیچجا پیدا نمیشود. یا کتاب «تا شهادت» مریم کاظمزاده که تنها زن عکاس و خبرنگاری بوده که با گروه دستمالسرخها در منطقه جنگی حضور داشت. این کتاب در قالب یادداشتهای روزانه نوشته شده و خیلی به زمان وقوع حادثه نزدیک بود.
همچنین کتاب «کنار رود خین» که یاداشتهای روزانه اشرفالسادات مساوات (سیستانی) است که سوژه بسیار جالبی دارد و بهنظرم اگر در خارج از کشور بود، تاکنون دهها فیلم و کتاب از روی آن ساخته و تولید شده بود. ایشان تنها مادری است که دو سال، روزشمار جستوجوی پیکر پسر مفقودالاثر خود را بهصورت کتاب درآورده است. بهعنوان کسی که سالها در حوزه ایثار و شهادت در مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران کار کرده و خواننده و منتقد حرفهای خاطرات جنگ است، میگویم مشابه چنین سوژه و روایت ناب را در قالب کتاب، نداریم. بخشهایی از این کتاب آنقدر تلخ و گزنده است که خواننده با لحظه لحظه انتظار و درد این مادر، زندگی میکند. این کتاب فوقالعاده است، حتی جاهایی پیامدهای منفی جنگ را هم میگوید. وقتی در صحنهای که مادر برای دیدن پیکر فرزندش به معراج شهدا میرود و ما با خواندن و تصور این لحظهها در حال لِه شدن هستیم، این چیزی جز چهره منفی جنگ نیست و هیچ آدمی در دنیا نمیگوید، جنگ خوب است. در تکتک کلمات و جملات روایات این مادر، درد را حس میکنیم.
کلا درباره جنگ، نهتنها روایت زنان، بلکه روایت جامع و کامل، همچنان مکتوم است. بسیاری از موضوعات ناب وجود دارد که یا کسی سراغ آنها نرفته یا بسیار محدود و در حاشیه کار شده است. مثلا چند کار درباره روایت زنان جنگزده سراغ دارید؟ چند کتاب داریم که از دید یک خانواده جنگزده، جنگ را روایت کرده باشد؟ چند پژوهش و کتاب داریم که روایتهای خانوادههایی که از شهرهای جنگزده به سمت دیگر شهرها رفتند را کار کرده باشند؟ حتی روایتهای زنان و مردان جنگزده هم مانند روایتهای زنان و مردان اسیر ما، متفاوت است.
در جمعبندی بحث، حرف شما با مخاطبان آثار حوزه جنگ چیست؟
من سه سال با این رساله زندگی کردم و خیلی جاها با خاطرات تلخی همراه شدم. مگر میشود خاطرات و نوشتههای دکتر فروتن درباره تبعات بمباران شیمیایی را خواند و اشک نریخت؟ در هر چهار کتاب، در صحنههایی چنان متأثر میشویم که چون خیلی واقعی هستند، دلمان میخواهد از شدت درد و اندوه فریاد بزنیم.
در این پژوهش به دنبال این بودم که به سهم خودم بخشی از مسیر را روشن کنم و به دیگران که جنگ را چه در داخل و چه در دیگر جنگهای دنیا فقط از تریبونهای رسمی جوامع و حکومتها شناختند، پیشنهاد بدهم که حتما سراغ پژوهشها و مطالعات بیطرفانهای بروند که میخواهند بگویند جنگ واقعا چه بوده و فارغ از اینکه خوب یا بد بوده و باید شروع میشده و یا نباید شروع میشده، واقعا جنگ چگونه بوده است و تفاوت آدمهایی که درگیر آن بودهاند (کنشگران واقعی) با آدمهایی که پس از پایان فیزیکی جنگ، لاف میزنند که درگیر آن بودهاند (کنشگران غیرواقعی) را نشان میدهند.
آدمهایی که نسبت به روایتهای جنگ احساسِ زدگی و منفی دارند و این روایتها را یکسری گفتمانهای تکراری و حتی غیرواقعی میدانند، سراغ کارهای مطالعاتی بیطرفانه که به تأیید چند فرد عاقل، اهل فن و متخصص رسیده باشد، بروند. وقتی این آثار را مطالعه کنند، متوجه میشوند فرق بین کنشگر واقعی جنگ با کنشگر غیرواقعی که خود را سهمخواه این میدان میداند، چیست.
نظر شما