در ابتدای این نشست، حامد اشتری در رابطه با فعالیت داستانی خود گفت: داستاننویسی را از نوجوانی آغاز کردم، اما بحث جدی آموزش داستاننویسی برای من از سال 85 رقم خورد. سال 97 رمان «قربانی تهران» و سپس «من از گاوی که لگد میزند، میترسم!» را منتشر کردم.
اشتری درباره مجموعه داستان «من از گاوی که لگد میزند، میترسم!» گفت: روی ترتیب داستانها و چیدمان آنها دقت و عمد داشتم. حقیقت این است که دغدغهای وجود من را درگیر خودش کرده بود که باعث نوشتن این مجموعه شد. دغدغه این بود که زن به عنوان نماد هویت، کجاست و نسبت ما با آن چیست؟
این نویسنده یادآور شد: در آثارم تاریخ را به مثابه درخت و آتشی میبینم که موسی در «طور» دیده و به همراهانش میگوید من میروم و آتشی از آن برایتان میآورم. نویسنده باید سراغ تاریخ برود، امر تاریخی را در خود درونی کند و با آن زندگی کند. با این رویکرد خواه ناخواه دراماش رنگ و بوی تاریخ را میگیرد.
در بخش دیگری از این نشست محمدعلی رکنی درباره مجموعه داستان «من از گاوی که گلد میزند، میترسم!» بیان کرد: مجموعه داستانهای کوتاه این اثر زیرمتنی دارد؛ آدم احساس میکند با نویسندهای کاربلد روبرو است؛ نویسندهای که حرف دارد، نقد اجتماعی دارد و مردم جامعه خود را میبیند و تحلیل میکند. این اثر مانند آینهای است که بخشی از گوشههای تاریک جامعه را به ما نشان میدهد.
وی تصریح کرد: این مجموعه داستان، قالبی مدرن و نگاهی متفاوتی به جامعه سنتی و آدمهای روشنفکرنما دارد. نویسنده بهخوبی از نمادها و اسطورهها استفاده و نشانهشناسی میکند.
رکنی ادامه داد: در این اثر تیپها و آدمهای مختلفی را میبینیم. شخصیتهایی در داستانها تکرار میشوند که در داستان قبلی حضور داشتهاند اما در سایه بودند. در بعضی از داستانها نگاهی از زاویهای دیگر به داستان قبلی وجود دارد و این اتفاق باعث شده از نگاه فرم، کار جذاب از آب دربیاید.
نویسنده رمان «سنگی که نیفتاد» افزود: نویسنده در این اثر از اتفاقاتی را که اطراف ما میافتد آشناییزدایی کرده است؛ اتفاقاتی که به کرات تکرار میشوند، ولی به آنها توجه نداریم. او، نور اندیشه خود را به اتفاقات اطراف ما تابانده است.
نظر شما