چندروزی است که تخریب خانه پدری احمد محمود در اهواز موجب افسوس و ناراحتی اهالی ادبیات و فرهنگ کشورمان شده است، سیدمحمد طباطبایی روزنامهنگار و نویسنده یادداشتی در این باره نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
خانه کودکی و نوجوانی احمد محمود که دو روز قبل در اهواز تخریب شد فقط خانه پدری احمد محمود نبود، خانه پدری مهمترین نویسنده ادبیات داستانی ایران در دهههای شصت و هفتاد بود، خانه نویسنده رمانهای ماندگاری بود که در جایجای آن میشد چگونه نویسندهشدن او را روایت کرد. اصلا مهم نیست که احمد محمود را دوست داشته باشیم یا نه، اصلا مهم نیست که با آثار او رابطه برقرار کرده باشیم یا نه، او یکی از شاخصترین نویسندگان ادبیات داستانی ماست و همین کافی است تا خانهای که او سالها در آن زندگی گرده بتواند موقعیت مناسبی برای توسعه گردشگری ادبی باشد؛ همان موضوعی که در تخریب خانه ابتهاج در رشت مورد غفلت واقع شد؛ همان نکتهای که در تخریب خانه شاملو در تهران نباید مورد غفلت واقع شود.
توسعه گردشگری تنها به تلاش برای جذب توریست با اتکا به آثار تاریخی بهجامانده از سدهها و هزارههای پیشین نیست، فقط به جذب مسافر از طریق معرفی آثار طبیعی نیست. در توسعه گردشگری ایجاد ظرفیت و پتانسیلهای جدید، مهمترین اصل اگر نباشد، از جمله اصلیترین اصول است. صیانت و حفاظت از میراث فرهنگی فقط به حفاظکشیدن دور آثار تاریخی و موزهداری نیست، چرا که جستجوکردن میراث فرهنگی و تاریخی فقط در سدههای پیشین کاری از بیخ غلط است، بسیاری از میراث فرهنگی و تاریخی ما در سده حاضر و حتی در نیمسده حاضر قابل توجه و نیازمند حفاظت است. تعارف را اگر کنار بگذاریم باید گفت شاید در میراث فرهنگی و گردشگری دغدغهای برای صیانت از میراث فرهنگی و توسعه گردشگری نیست که اگر بود خانه ابتهاج و احمد محمود و دیگرانی پیش از این و پس از این، تخریب نمیشد. درد ماجرا آنجایی بیشتر میشود که یکی از دغدغهمندان میراث فرهنگی در اهواز موضوع را تلفنی به مسئولان میراث فرهنگی وشهرداری اهواز اطلاع داده است؛ اما دغدغه که نباشد، اهمیت ماجرا کمرنگ که هیچ، بیرنگ است برای مسئولان.
از شهرداری انتظاری نیست، در شهرداری اهواز گویا حتی تشویق به تخریب هم بوده تا شاید درآمدی از مسیر ساختوساز عاید شود؛ اما میراث فرهنگی چرا؟ شاید البته سؤالم بیجا باشد، چرا ندارد، اصلا چرا باید خانه احمد محمود تخریب نشود. حالا او نویسنده مهمی هست که باشد، «همسایهها» را نوشته، خب نوشته باشد، نویسنده رمان معروف «زمین سوخته» بوده که باشد، به میراث فرهنگی چه. مگر چند نفر در سال به خاطر دیدن خانه احمد محمود به اهواز میروند که حالا این خانه بخواهد به توسعه گردشگری کمک کند. اینجاست که باید سر را به نشانه تأسف پایین انداخت؛ چرا که این همان نگاهی است که در مدیریت عرصه فرهنگ موجب نابودی و تخریب است؛ نداشتن نگاه بلندمدت در عرصه مدیریت و اقتصاد فرهنگ.
سخن از «زمین سوخته» به میان آمد، رمانی که از عنوان نخستین رمان دفاع مقدس برای آن استفاده میشود، رمانی که ماههای نخستین جنگ تحمیلی را روایت میکند، رمانی که بیشتر وقایع آن در همین خانه، خانهای که تخریب شده، اتفاق افتاده است. کاش میشد روزی به خانه احمد محمود - بخوانید خانه «زمین سوخته» - در اهواز میرفتیم و از دستگاه صوتی خانه، خوانش رمان را میشنیدیم و روایتهایش را با گوشهگوشه خانه تطبیق میدادیم. آیا روایت تاریخ، روایت ظلمی که در جنگ تحمیلی به ما شد، جز این است؟ آیا نسل آینده بهتر و ملموستر و جذابتر از این میتوانست جنگی که به ما تحمیل شد را درک کند؟
حتما مسئولان برای این ماجرا پاسخ و توضیحاتی دارند، خواهند گفت شرایطی داشتهاند که کاری از دستشان برنمیآمده است، مثل خیلی پاسخهای رسمی و غیررسمی دیگر. پاسخم از حالا به آن پاسخها این است؛ دوستی داشتم که میگفت: «آدمی که دغدغه داشته باشد در شرایط حل نمیشود، شرایط را در خودش حل میکند» مشکل اینجاست که گویا دغدغهای در میان مسئولان میراث فرهنگی نبوده است.
نظر شما